7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طب_سنتی
🔸دلیل ایجاد حس پریدن انگشتان دست چیست؟ احمد فاتح متخصص طب سنتی به این سوال پاسخ میدهد
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
#امام_زمان
نبرده رنج، چه گنجی به ما عطا کردند..؛
که عاشقِ تو شدن، بهترین تقدیر است..💚
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر #اعتماد_به_نفس
خودتونو دوست داشته باشین؛ خدا از شما فقط یه نسخه خلق کرده😍
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حال_خوب
بسم الله
خدا در سوره مبارکه طه آیه ۴۶ میگه :
قالَ لا تَخافا ۖ إِنَّني مَعَكُما أَسمَعُ وَأَرىٰ
فرمود: «نترسید! من با شما هستم؛ (همه چیز را) میشنوم و میبینم!
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🌀ترفندهای کاربردی
• برای محکم کردن ناخناتون از آبلیمو استفاده کنید
• اگر چایی بریزین توی ریمل خشک شده
دوباره قابل استفاده میشه
• آشامیدن نصف لیوان آب،باعث میشه خواباتون یادتون بمونه
• برای بند اومدن گریتون قسمت بالای بینی رو فشار بدین
• خاراندن گوش،خارش گلو رو برطرف میکنه
• آخر حمام پاهاتون رو بگیرین زیر آب سرد،دمای بدن رو متعادل میکنه و از سرماخوردگی هم جلوگیری میکنه
•شیر را کمی گرم کرده و بعد از آن به کل صورت بمالید 20 تا 30 دقیقه صبر کنید و صورتتان را بشویید شیر پوستتان را نرم صاف شفاف و سفید میکند و آلودگی های پوستی را کاملا رفع می کند
┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
آرامش😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
#سیاست_زنانه
سعی کنید روی خودتون کار کنید که نسبت
به آدمهایی که بهتون بی محلی میکنن ،
بی تفاوت باشید و شما هم سرد برخورد کنید.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
دوستانهها💞
بابابزرگ یه کم لبخندش رو جمع کرد و گفت: - بسه یاسین. اینقدر با بابات بحث نکن. برو عصای من رو از تو
هميشه از سنگینی نگاه پر مهرش متوجه اومدنش می شدم. تا می دیدمش از جا می پریدم و بغلش می کردم. موهام رو غرق بوسه می کرد
و زیر لب می گفت:
- دختر خوش بوی من! نارنج و ترنجم! قوت پاهام! از دیشب که ندیدمت دلم واست تنگ شده.
بعدش مامان بزرگ و بابابزرگ می اومدن. اونا رو هم بغل می کردم. بابابزرگ صورتم رو میبوسید و می گفت:
- نور دو چشمم یادگار اولادم!
بعدش مامان می اومد و یاشار. منا معمولاً بیدار نمیشد اما من هر بار یاسین رو به یه شکلی از تختش بیرون می کشیدم. آخرش یه بار با موی پریشون و اعصاب به هم ريخته اومد سر سفره و به مامانم گفت: - زن عمو به این دخترت بگو وقت و بی وقت نیاد تو اتاق من. حریم خصوصی ندارم از دستش. محض رضای خدا یه نفر یه سری مسائل رو واسه این دختر توضیح بده. بوق بوقه لامصب.
من از بس ساده و معصوم بودم که منظورش رو نفهمیدم. اما از پس گردنی محکمی که عمو بهش زد متوجه شدم خیلی حرف زشتی زده. یاسین گردنش رو مالید و گفت:
- چرا می زنی پدر من؟! به جای اين که به دراز و کوتاه من گیر بدی یه کم آداب معاشرت به این دختره یاد بده. اسیر شدم به خدا.
بابابزرگ و یاشار و مامان کبود شده بودن از خنده. اما من هنوز درگیر این بودم که چرا صبحا نباید برم توی اتاق یاسین. مگه نسبت به چند سال پیش چی عوض شده بود؟ نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و پرسیدم:
- واسه چی نباید بیام توی اتاقت؟ مگه صبحا اونجا چه خبره؟ خوبه تا همین چند سال پیش کنار هم میخوابیدما. اصلا واسه چی تازگیا در اتاقت رو قفل می کنی؟ چی کار میکنی اون تو؟ یاسین ضربه ای به پیشونیش زد و گفت:
- وای خدا این چه خره! چه خنگه! تو مدرسه به شما چی یاد میدن؟
نگاه چپ چپ عمو همچنان ادامه داشت.
- یاسین تو آدم نمیشی؟ به خدا اگه ربابهی خدا بیامرز رو به اندازه ی تخم چشمام قبول نداشتم شک میکردم تو پسر منی.
یاسین معترض شد.
- وا! یه جوری حرف می زنی انگار خودت این دوران رو نگذروندی.
و بعد لپ عمو رو کشید و چشمکی زد و گفت:
- نگو که یادت رفته شیطون بلا.
پیشانی عمو سرخ شد. به نظرم خندش گرفته بود اما نمی خواست ابهتش بشکنه. بابابزرگ با عصاش ضربه ای به زانوی یاسین زد و گفت:
- خجالت بکش ورپریده. تو به کی رفتی اینقدر بی حیایی؟
یاسین پس کلهش رو خاروند و گفت:
- بی حیاییم رو نمی دونم. اما بقیه چیزا رو به جدمون حضرت آدم.
یاشار با خنده به عمو گفت:
- بابا یه حوا واسه این پیدا کن تا دودمانمون رو باد نداده.
یاسین قری به گردنش داد و گفت:
- قربون داداش چیز فهم. لطفا حواشم از اونایی باشه که توی پوشش فقط به برگ درخت اکتفا می کنن. عمو دیگه طاقت نیاورد. نیم خیز شد که ادبش کنه اما یاسین مثل جت از تخت پایین پرید و در رفت و همون جور که می دوید گفت:
- تو روحت ترنج که هرچی من می کشم از دست تو و خنگ بازیاته.
اون روز من معنی خیلی از حرفای یاسین و خنده های بقیه رو نفهمیدم اما وقتی اکسی توسین هم که معروفه به هورمون عاشقی به هورمون های دیگهی بدنم اضافه شد, حساب کار دستم اومد.
***
صدای چرخش کلید مرا از اوهام پراکنده و آشفته ام بیرون کشید. یک ساعت گذشته بود؟ من حتی از روی مبل تکان هم نخورده بودم. یاسر نگاهی به شالی که همچنان روی موهایم بود و خانهی مرتب و دست نخورده کرد و گفت:
- به نظر میاد ترجیح میدی از طریق مسالمت آمیز مشکلاتت رو حل کنی. اهل بزن و بشکن نیستی.
دستی به زیر چشمم کشیدم. خشک خشک بود.
- گریه هم که نکردی. با خودت لج میکنی؟
ادامه دارد ...
🍃🍃🍂🍃
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی سخت نیست ،زندگی تلخ نیست
زندگی همچون نتهای موسیقی
بالا و پایین دارد
گاهی آرام و دلنواز ، گاهی سخت و خشن
گاهی شاد و رقصآور
گاهی پر از غم
زندگی را باید احساس کرد...
الهی ساز دلتون زیباترین آهنگو بزنه.....
#حس_خوب
#منظره
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88