eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود ، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست  کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند. دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. "خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار " صاحب خانه گفت دوباره بخوان! مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست!!! در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ، ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم. خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم ، نمی بینیم چون "به بودن با آنها عادت کرده ایم" ، مثل سلامتی ، مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن ، مثل پدر ، مادر ، خواهر و برادر ، فرزند ، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم .. قدر زندگیمان را بیشتر بدانیم و خدا را در هر حال شاکر باشیم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🎁 مسابقه بزرگ حجاب فاطمی يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ... شرکت کننده شماره 47 دختر گلم : ساجده بخشی از طبس ✓ مهلت ارسال تا عید سعید فطر آیدی ثبت نام مسابقه: @Ensie_s2003 کانال شرکت در مسابقه 👇👇👇 https://eitaa.com/farhangi313nasr_tabas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 به این باور رسیدم ...! نمیدونم اسمش بی حوصلگیه اصلا درسته یا نه یا واسه آدمای اشتباهی گذشتست ... اما من به جایی رسیدم که وقتی کسی برای چندمین بار ناراحتم میکنه؛ بدون خودخوری یا شکایتی هربار یه تیکه از توجه و علاقمو از اون شخص میگیرم و به خودم میدم ! اونم با هر رفتار ناراحت کنندش هر بار خودشو تو زندگیم کمرنگ میکنه؛ تا روزی که محو بشه ! چون یاد گرفتم فقط آدمییا رو نگه دارم که دلیل لبخند و آرامشم باشن ... راستش من به این باور رسیدم که کسی که تو رو واقعا بلده و دوست داره کاری نمیکنه که ناراحت شی یا حداقل می تونم بگم؛ کاری نمیکنه که ناراحت بمونی ...! 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚀🚀🚀موثرترین روش کاهش وزن بدون رژیم و ورزش معرفی شد😳 تنها روشی که ماهیانه شما را 5 تا 7 کیلو لاغر می کند این روش گیاهی و خانگیست! ⭕️حتما ویدیو را تا انتها ببینید👌🏻 برای اطلاعات بیشتر و دریافت این چربی سوز گیاهی با 50%تخفیف روی لینک زیر بزنید👇🏻 https://landing.getz.ir/tequC https://landing.getz.ir/tequC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔴 خبر فوری: سازمان بهداشت جهانی: 🚫🚫به هیچ عنوان جراحی نکنید🚫🚫 🔵روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتونه کمردردت رو (در منزل ) درمان کنه ! • با پر کردن این پرسشنامه ، همین امروز مشاوره رایگان و تخصصی درمان کمردرد دیافت کن✅ همین الان وارد شو و پرسشنامه رو پر کن 👇🏻 https://medianashop.com/Landing/Intdbl/PL84?utm_term=0219eitaBD
🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃
دوستانه‌ها💞
❤️❤️ #ترنج _ترنج.. من می فهمم چقدر سخته.. حرفش را قطع کردم. - نه! هیچ کس نمی دونه من چی می کش
❤️❤️ دوباره برایشان دست تکان دادم. برای هر سه نفرشان و به اتاق برگشتم. پوست شکلات ها و لواشک هایی که داخل کمد قایم کرده بودم پیدا کردم و جلوی دست گذاشتم. مادر با یک لیوان شیر وارد اتاقم شد و گفت: - هنوز نرفتی حموم؟ واست شیر آوردم. عادت داشتی بعد از ورزش شیر بخوری. توی آینه به خودم نگاه کردم. - چقدر موهام نامرتبه مامان. ابروهامو ببین چه پر شده. منو می بری آرایشگاه؟ شیر را روی میزم گذاشت و کنارم ایستاد. چشمانش برق می زد. پایین موهایم را نوازش کرد و گفت: - به خاطر جراحی موهات رو تراشیدن. نامرتب بلند شده. می خوای به منا بگیم بیاد مرتبشون کنه؟ هميشه اون واست کوتاه می کرد. انگار یک خروس توی گلویم نشسته بود و به جای من حرف می زد. - ابروهامم درست می کنه؟ قدش به صورتم نمی رسید. بازویم را بوسید. - چرا درست نکنه قربونت برم؟ بذار برم بهش زنگ بزنم. مثل بچه ها ذوق کرده بود. -نظرت چیه بکم یه رنگم واسه من واسه من بزاره خیلی وقته رنگ نزدم . راست می گفت. موهایش همه سفید شده بودند. برای این همه پیر شدن هنوز خیلی جوان بود. - یه وقت زشت نباشه. تازه سال شوهرش رفته. خودش هنوز عزاداره. چشمانش را تنگ کرد. در بالکن را که باز مانده بود بست و صدایش را پایین آورد. - از خدا که پنهون نیست از تو چه پنهون چند وقته یه بوهایی به مشامم می رسه. چشمم را مالیدم که اشکی نشود. دلم برای اين خبر آوردن های مادر تنگ شده بود و قرار بود باز هم تنگ شود. خود خر هم اینقدر خر نبود. - احساس می کنم گلوی منا پیش یاسر گیره. نگاهاش توجهاتش، رسیدگیاش, گل انداختن گونه‌ش وقتی یاسر صداش می زنه. خلاصه که یه کم مشکوکه. تو چیزی احساس نکردی؟ در حال حاضر آخرین چیزی که برایم اهمیت داشت منا و احساساتش نسبت به یاسر بود. - نه نمی دونم. فکر نمی کنم. تازه شوهرش مرده آخه. آهی کشید و گفت: - خب خیلی دل خوشی از اون بنده خدا نداشت که. تو یادت نیست که بعد از مردن یاشار چی شد و چی به سر این دختر اومد. اونقدر این طفل معصوم رو آوردن و بردن و سوال پیچش کردن که به مرگ خودش راضی شده بود. حتی کشوی لباس زیرش رو هم ریختن وسط اتاق. درد خودش کم بود نیروهای امنیتی و اطلاعاتی هم پدرش رو درآوردن. باور نمی کردن از کارای شوهرش بی خبر بوده. تازه خدا رحم کرد یاسر بود و هواش رو داشت؛ وگرنه الان معلوم نبود کجاست و تو چه حالیه. کاش بس می کرد. کاش تمامش می کرد. باز دل پیچه به سراغم آمده بود. - من که دوست دارم این اتفاق بیفته. بهتر از منا برای ثامر؟ مثل بچه‌ی خودش مراقبشه. کی بهتر از یاسر واسه منا و بچه هاش؟ مثل شیر حواسش بهشون هست. به نظرم یاسرم بی میل نیست. اونم کم به سرش نیومده. حق جفتشونه یه کم آروم بشن. خنده ام گرفت. مادر چقدر یاسر را نمی شناخت. به نیمرخ متفکرش نگاه کردم. - چی می گفتیم که به اینجا کشیده شد؟ آها،رنگ مو، فکر نمی کنم ناراحت شه. خودش رفت موهای مامان بزرگت رو به زور رنگ کرد. ناراحت نميشه. تازه وقتشه اونم بیشتر به خودش برسه. واسه روحیه‌ش خوبه. مگه چند سالشه؟ گناه داره به قرآن. برم صداش بزنم. مادر رفت و من باز هم به تصویر خودم خیره شدم. شاید بد نبود من هم موهایم را رنگ می کردم. سیاه پرکلاغی به رنگ پیشانی و اقبالم! نمی دانم چقدر طول کشید تا منا به همراه وسایلش به اتاقم آمد اما من همچنان مقابل آینه ایستاده بودم و به خودم نگاه می کردم. - ترنج جونم؟ شنیدم می خوای خوشگل کنی. آره؟ به تارهای سفید موهایش دست کشیدم. زمان برای افراد اين خانه خیلی بیشتر از یک سال گذشته بود. - آره. خیلی قیافه هامون پوکیده. تو هم باید یه دستی به سر و روت بکشی. ابروهایش را لمس کرد و مردد به سمت آینه چرخید. - می ترسم خانوم بزرگ ناراحت شه و یه چیزی بهم بگه. صورت رنج کشیده اش را نوازش کردم. - قراره چی بگه؟ شوهرت مرده اما تو هنوز زنده ای. قرار نیست به خاطر کسی که رفته از زنده بودنت دست بکشی. به خاطر روحیه‌ی بچه هاتم که شده باید به خودت برسی. دلش به حرف های من بود. - مردم واسم حرف در میارن. خصوصا که تو این خونه دو تا پسر مجردم هست. چقدر نسبت به منا احساس دین می کردم. چقدر بابت چیزی که در آن تقصیری نداشتم خودم را مقصر می دانستم. - بخوای به دهن مردم نگاه کنی که تا ابد حرف واسه گفتن دارن. بیا یه چند تا رنگ موی قشنگ واست انتخاب کنم. هنوز تردید داشت. دستش را کشیدم. - هر کی حرف زد من جوابش رو میدم. تو به خاطر خودت و بچه هات زندگی می کنی نه حرف مردم. بیا ببینم. کمی نرم شد. - خودم چند مدل بالیاژ پیدا کردم. شب به تلگرامت می فرستم. همون خط قدیمیت رو روشن کردی دیگه. آره؟ - اوهوم؛ همونه ولی هیچی داخلش سیو نیست. یاسین زده همه رو پاک کرده. مرا با خود به حمام برد و روی صندلی نشاند و گفت: ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺 لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
♻️امروزه دنبال این هستیم که چطوری بشیم‌و چطوری بشیم اندام وسلامتی بهتری داشته باشیم ♻️ 🔴من بهترین رو پیدا کردم بدون اینکه بدنت بخوره افراد ی که دارند و افرادی که وزنی دارن و به سختی وزن کم می‌کنند به راحتی بدون های سخت لاغر شو وچاق شو 👇 https://eitaa.com/joinchat/2765029399C20c902978d قدیمی ترین ومعتبر ترین کانال ایتا 👆 تضمینی هم برطرف کن و هر بیماری ای دارید به راحتی درمان بشید