هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔴 مُردهای که بوی گلاب می داد👇
یکی از کارکنان غسال خانه بهشت زهرای تهران تعریف می کرد:یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت.
وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد. آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روز....😳😨😱👇
ادامه داستان باز شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باورت میشه بدون فر،بدون خمیرمایه و ورز دادن بتونی خمیر پیتزا درست کنی؟😳😳
من که باورم نمیشد تاخودم رفتم دیدم🙈🙈
اگه دلت پیتزا میخواد و نمیتونی خمیرشو درست کنی این انوزش همیشه لازمت میشه😉😋
https://eitaa.com/joinchat/3527344367Cd9cc2ac7d3
https://eitaa.com/joinchat/3527344367Cd9cc2ac7d3
فیلمش داخل کانال 👆👆سنجاقه زود بیا تا پاک نشده🏃♀️🏃♀️
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
از بین بردن رسوب های کتری و سماور فقط با نوشابه 😱⁉️
✅ جزبهترین کانال های ترفندخانه داری درایتا😳
✅ بهترین نکات برای کد بانوها ی خاندار👌😍
✅آموزش رایگان برای برق انداختن وسایل خونه زیر10ثانیه😳
💜اگر توام روی تمیزی خونه ات حساسی😅 دوسداری همیشه مثل آیینه برق بزنه😉 حتما عضو این کانال👇🏼 شوو نگی نگفتیااا 😍☺️😊🥰👇👇👇
:https://eitaa.com/joinchat/3838050412Cf47a2b3808
دوستانهها💞
❤️❤️ #ترنج اعتراضی نکرد و پذیرفت و در حالی که قاشق را داخل کاسه می چرخاند گفت: -مبارک باشه منا م
❤️❤️
#ترنج
- مقصر تموم اتفاقاتی که واسه ترنج افتاد من نبودم. بعد از به هم خوردن عروسیمون ترنج تو این خونه موند. پیش شما موند. اگه از همتون برید و فرار کرد مقصرش من نبودم. منا داد زده
- تو عامل مردن یاشار و به هم ریختن خونوادمون نبودی؟
میلاد سرش را تکان داد.
- من نبودم. عامل مرگ یاشار خودش بود. مگه من گفتم بره قاچاقچی بشد؟ وقتی یه قاتل رو اعدام میکنن عامل مرگش جرم خودشه یا اونی که صندلی رو از زیر پاش می کشه؟
صورت عمو رنگ خون به خود گرفته بود.
- همه از این اتاق برن بیرون. یالا! ترنج شرایط شنیدن این حرفا رو نداره.
باز هم یاسر مانع شد.
- نه بایا. بذار تکلیف همه چی معلوم شه. به نظر نمیاد ترنج خیلی شوکه و گیج شده باشه. مگه نه دختر عمو؟ تو این آقا رو میشناسی؟
هرکس که یک هزارم من یاسر را می شناخت می فهمید که فهمیده. یاسر همه چیز را فهمیده بود. دست مادر را کنار زدم و به هر زحمتی بود سر پا ایستادم. پرده ها کنار رفته بودند. نگاه همه روی من خیره مانده بود. پاهایم ناتوان بودند اما باید سکانس پایانی نمایش را رقم می زدم. حالا که تمام کسانی را که باعث رنجش و عذابم شده بودند یک جا گرد آورده بودم؛ باید تمامش می کردم.
- می شناسم. صدای خودم را نشناختم. انگار دیگران هم نشناختند. چون چشمانشان از حدقه بیرون زد. تنها کسی که لبخند زد یاسر بود.
- اون کسی هم که بهش مجوز ورود داد من بودم. یاسر راست میگه. مادر و منا روی تخت من نشستند. عمو روی صندلی و یاسین هم به دیوار تکیه داد. انگار توان از پاهای همه رفته بود.
- من به یاسر پیام دادم که امشب بیاد خونه. چون می خواستم همه اینجا باشید. می خواستم تو چشم تک تکتون نگاه کنم و ازتون حساب بکشم. نگاهم را متوجه میلاد کردم.
- تو هم شنیده بودی که خانوادهی عزیزم علیه من شکایت کردن؟ گفتن دختره عقلش ناقص شده اختیار اموالش رو بدین به ما؟ اینو شنیدی که اینقدر اصرار داشتی منو ببینی؟ باز می خواستی دستشون رو رو کنی؟ مادر متحیر گفت:
- چی میگی ترنج؟ کی این کار رو کرده؟ رضا خان چی میگه این دختر؟
دهان عمو باز مانده بود. با درد نگاهش کردم و منتظر توضیح شدم.
- کی شکایت کرده؟
پوزخند زدم.
- احتمالا همون که این همه سال دارایی هامو ازم مخفی کرده بود یا اونی که زور میزد من زن پسرش بشم تا پولا تو دست خودشون بمونه یا همون که هميشه بهم گفته پدرم سکته کرده تا پی علت خودسوزیش نبرم. عمو و مادر به یکدیگر نگاه کردند و من به میلاد گفتم:
_واسه این اومده بودی؟ سرش را به علامت نفی تکان داد.
- نه من خبر نداشتم.
عمو برخاست.
- همچین چیزی نیست ترنج. هرکی بهت گفته دروغ گفته. کی شکایت کرده؟ کو شکایت؟
این همه اصرار بر انکار! عمو لحظه به لحظه سرخ تر و عصبی تر می شد.
-فردا با هم میریم دادگاه. معلوم ميشه اصلاً شکایتی در کار هست يا نه و اگرم هست کار کدوم حرومزاده ایه.
- کار منه. من شکایت کردم.
آدمی که یک بار مرده و جنازهی خودش را کول کرده و بالای قبر خودش برای خودش سوگواری کرده باشد از هیچ چیز متعجب نمی شود. عمو به سمت یاسر خیز برداشت.
_چرا؟ با اجازهی کی؟ واسه چی همین
کاری کردی؟
یاسر با خونسردی جواب داد:
- تنها راه کم کردن روی آدم پول پرست اینه که دست به سمت پولش ببری.
اخم هایم را درهم کشیدم. من و عمو دهان باز کردیم اما یاسر مهلت حرف زدن به کسی نداد و با صدای بلند گفت:
- یکی یکی اول تکلیفمون رو با شما روشن کنیم جناب.
سینه به سینهی میلاد ایستاد.
- اومدی حرف زدی توضیح دادی منم بهت گفتم تو این خونه دیگه دختری واسه تو وجود نداره. یه بار بهت گفتم دور و بر ترنج نچرخ بار دوم گفتم دور و بر ترنج پیدات نشه بار سوم گفتم بار دهم گفتم بار صدم گفتم. قبول داری زبون آدمیزاد حالیت نیست؟قبول داری باید با زبون خودت باهات حرف بزنم؟
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
❌👇 سوتی روز عقد من💋😋🙈
دوران نامزدی همیشه دوس داشتم نامزدم دستمو بگیره یا حرف عاشقانه بزنه ولی نامزدم از اونجایی که خیلی مذهبیه میگفت تا محرم نشدیم به هم دست نمیزنیم.
اون روزا من دانشجو بودم و خوابگاهی. نامزدم دو هفته ای یه بار میاومد پیشم. یه بار که با هم بودیم برف اومده بود منم مثل خنگا کفش پاشنه بلند پوشیده بودم. روی برف ها لیز خوردم در حال زمین خوردن بودم که دستمو گرفتم سمتش تا من تعادلمو حفظ کنم که زمین نخورم اونم دستشو کشید. منم به یه بهونه ای باهاش قهر کردم، برگشتم خوابگاه. زنگ میزد پیام میداد من باهاش سرد برخورد میکردم. خلاصه دو سه روز بعد از لیز خوردن من روی برف ها زنگ زد گفت میخام عقد کنیم (منم تو دلم عروسی بود) بهش گفتم نمیدونم هر کاری که دوس داری بکن. مقدمات عقد فراهم شد و تو خونه ی ما مراسم عقد برگزار شد. ولی روز عقد من برای یه کاری رفتم اتاقم وقتی وارد اتاقم شدم چند دقیقه بعد یکی دیگه هم وارد شد رومو برگردوندم ببینم کیه که خشکم زد هیچی نفهمیدم👇🙈
https://eitaa.com/joinchat/1861812241C25096ca24c
https://eitaa.com/joinchat/1861812241C25096ca24c
#وای_چه_سوتی_فجیعی😁🤦♂
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
شیطنت همسرم ❌
مهدی هستم۵ ساله ازدواج کردم،خانومم خیلی روم حساسه و هر وقت قراره با رفیقام برم بیرون مدام نگرانه😐 البته نا گفته نمونه منم بیش از حد خوشگل و جذابم😎اونم مرتب میگه میترسم تورت کنن😢
یه روز قرار بود با رفقا بریم استخر ولی خانومی اجازه نمیداد که عصر همون روز یهو فاز مهربونیش گل کرد و گفت برو عزیزم خوش بگذره 😊،اولش بهش شک کردما ولی جدی نگرفتم
خلاصه همین که تو استخر لباسم دراوردم کل استخر از خنده رفت رو هوا ،حالا منم مونده بودم ب چی میخندن که یکدفعه دیدم 😰🤯
https://eitaa.com/joinchat/1861812241C25096ca24c
https://eitaa.com/joinchat/1861812241C25096ca24c
وای خانومش باهاش چکار کرده🤣☝️
بلاییکه با پوشیدنکفش پاشنه بلند سر
خود میآورید خیلیخطرناکه!👠
وقتیکه کفشپاشنه بلند میپوشید بدن
مجبور میشه "نحوهی تعادلشرا حفظ"
کنه. "نتیجه اینکه کمر عقب"
میرهو ترازِ لگنو ستونفقرات تغییرات
میکنه"در نتیجه در آینده دچار میشه"
به لگن "دردِ شدید و دردناک"👠
@vlog_ir
#به_وقت_عاشقی
-اللهُمَ اِنِّی اَعوذُبِکَ
+پناه میبرم به تو ای خالقِ دعا
و مالکِ آمین..🩵
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
💢شوهرم حین حمام کردن کجا میرود؟
جمعه ۲۴ شهریورماه زنی گریان با همسرش وارد دادگاه شدند. زن هق هق کنان مىگفت هر روز ساعت ۳بعدازظهر همسرم باحالت عادی به حمام میرود و بعد از ۳ ساعت بیرون می آید... او میگفت در این ۳ ساعت همسرم در گوشه ای از حمام میایستد و فقط به گوشه ای زل میزند... زن گریه میکرد و میگفت که شوهرش رفتار کاملا غیر عادی دارد...
با رضايت شوهر دادگاه ترتيبى داد تا در حمام منزل دوربين قرار دهند ... تا واقعيت ثبت شود
روز اول در ابتدا كاملا همه چيز عادی بود تا در ساعت ٣:٢٥ دقيقه .....😱😱😭🚷
https://eitaa.com/joinchat/2066023110C471511578f
واای این دیگه چی بود👆🏻😳😳