eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مدل روسری با چادر و عبا خیلی عالی میشه👌🏼 . یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه زامیفولیات در حال زرد شدنه یا ریشه و ریزومش پوسیده ساقه هاشو دور ننداز ساقه هارو ببر و قارچکش بزن و داخل این دونه سفیدا که پرلیته بکار پرلیت رطوبتو حفظ میکنه و قلمت نمیپوسه یا خشک نمیشه و خیلی سریع ریشه میزنه محیط خنک نگه دار و تو سایه باشه و سطح پرلیت خشک بود آبیاریش کن. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 بیست راهکار سیو کن یادت نره👇 کپش پایین👇👇 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
دوستانه‌ها💞
#عزت_نفس #آداب‌_معاشرت 📣 بیست راهکار سیو کن یادت نره👇 کپش پایین👇👇 یـاد ب
‌ ۱ . وقتی وارد جمع شدی پر انرژی و محکم سلام بده ۲ . مدام لبخند به لب نداشته باش و هنگام اولین ارتباط چشمی با افراد لبخند بزن ۳ . مدام عذرخواهی نکن ، ببخشید دیراومدم یا ببخشید مزاحم تون شدیم ۴ . موقع صحبت کردن با افراد ارتباط چشمی برقرار کن ۵ . اگر کسی سوالات خصوصی زیادی ازت پرسید مودبانه پاسخ بده مثلا : کی ازدواج میکنی : با حاضرجوابی محترمانه بگو انشالله آدم مناسب شناختم ازدواج می کنم مثلا : گفتن حقوقت چقدر هست : بگو : خداروشکر خوبه راضی ام مثلا : گفتن چاق یا لاغر شدی بگو : مهم اینه سالم و سلامتی و از اندامم راضی هستم ، همین طوری که هستم عاشق خودمم ۶ . با کسی غیبت نکن ، چون ممکنه حرف تو رو ببره به کسی بگه و دردسر بشه ۷ . موقع صحبت کردن کسی وسط حرفش نپر و حرفش تموم شد نظرت رو بگو که حرف ها به هم قاطی نشه ۸ . سعی کن همه اطلاعاتت رو به کسی ندی ، چون ممکنه سو استفاده کنند ۹ . زبان بدن باز داشته باش و دست به سینه نشین ۱۰ . اگر کسی حرفت رو مسخره کرد و بی ارزش کرد با سکوتت نشون بده که خوشت نیومده ۱۱ . هنگام پذیرایی تشکر کن از میزبان و بگو چقدر خوش سلیقه هستین و ازش تعریف کن 🥰🌸🙏 ۱۲ . اگر ازت پرسیدن چخبر مدام نگو : سلامتی هی شکر میگذره از کتاب جدیدی که خوندی کمی تعریف کن ۱۳ . سعی کن زودتر از همه مهمانی رو ترک کنی چون بعضی مهمان ها زیاد از حد تایم تو مهمانی حضور دارند باکلاس باش ۱۴ . اگر اولین بار هست که به با اون مهمانی رفتی هدیه حتما تهیه کن در حدی که در توانت هست و میزبان رو خوشحال کن ۱۵ . تو مهمانی مدام گوشی دست نگیر ۱۶ . سعی کن در اندازه خودت موقع پذیرایی کمک کنی به میزبان ۱۷ . پر حرفی نکن ، آدم ها از کسانی که زیاد صحبت می کنند خوششون نمیاد ۱۸ . هنگام صحبت با خانمم ها از کلمات محبت آمیز استفاده کن مانند : عزیزدلم ، جان دل ، قشنگ جان ، مهربانو ۱۹ . هنگام رفتن به اتاق میزبان برای عوض کردن لباس یا نماز خواندن در بزن و اجازه بگیر ۲۰ . موقع رفتن نگو خداحافظ بگو خدانگهدارتون باشه خیلی خوش گذشت ، امیدوارم بزودی ببینمتون 😌❤️🙏 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذخیرش کن لازمت میشه ها🥰 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قلب رهبری برای رئیسی سوخت🥺 رئیسی عزیز، بخاطر چه چیزی پیش رهبری می کرد🥺😭 مردم شعار ( مرگ بر منافق) سر دادند🌸قلب رهبری برای رئیسی سوخت🥺 رئیسی عزیز، بخاطر چه چیزی پیش رهبری می کرد🥺😭 مردم شعار ( مرگ بر منافق) سر دادند🌸 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍واسه تقویت موها معجزه میکنه😍 ✅مواد لازم: ۳ قاشق حنا ۱ عدد تخم مرغ ۱ قاشق ماست ۱ قاشق قهوه ۱ قاشق روغن زیتون یا نارگیل طرز تهیه: موادو باهم مخلوط کنیدو روی موهاتون بزنید و ماساژ بدید . ✅حنا باعث افزایش رشد مو میشه ، ریشه و فولیکولهای مو رو تغذیه میکنه ، و ریزش مو رو بشدت کم میکنه. ✅این ترکیب باعث میشه موهای نرم و سالمی داشته باشین. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 بی توجهی ذره ذره آب میکنه طرفو 💔 اونو تو برزخ بودن و نبودنتون نگه میداره نکنید هیچ ادمی لایق این اتفاق نیست ✨ این شعر نزار درباره ی همینه 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃
دوستانه‌ها💞
#ترنج - بابات حالش خوبه. برمی گرده. تو از اینی که هستی تنهاتر نمیشی. بی بابا نمیشی. من دلم روشنه.
- یه بار از خواب پریده اگه دوباره بیدار شه دیگه تا صبح نمی خوابه. آه عمیقی کشید و بالاخره دل کند. آرام ثامر را سر جایش گذاشت و خودش کنار تخت ایستاد. لحظه ای از صورتش چشم نمی گرفت. صدای زنگ در وادارم کرد از اتاق بیرون بروم. یاسین با کاپشن و شلوارک داخل پرید و گفت: - کو؟ کجاست؟ خواستم بگویم پیش ثامر است اما خودش از اتاق بیرون آمد. یاسین به محض دیدن برادرش دست در گردنش انداخت و پس از این که سر و صورتش را بارها و بارها بوسید گفت: - دمت گرم پسر. این دفعه به معنای واقعی هممون رو ساییدی. یاسر دست یاسین را از گردنش باز کرد و چینی روی بینی اش انداخت و گفت: - تو باز این جوری لباس پوشیدی؟ فکر دل و روده‌ی بقیه رو نمی کنی؟ یاسین یک دور به دورش چرخید تا مطمئن شود سالم است. - درد و بلای این اخلاق چهار حرفیت بخوره تو سرم پتروس جونم. مشکلات گوارشیت و محتویاتنش هم درسته تو حلقم. تو فقط باش و غر بزن. خنده ام گرفت. سرم را پایین انداختم که جمع شدن لب هایم را نبینند. - درست حرف بزن. بابا کجاست؟ - تو اتاقشه. بهش گفتم اومدی. خیالش راحت شد و خوابید. میای بریم؟ پادرمیانی کردم. - امشب رو اینجا پیش ثامر بمون. بیدار شه و تو رو ببینه خیلی خوشحال ميشه. انگار خودش هم همین تصمیم را داشت اما به جای من رو به یاسین کرد. - می مونم. فردا میام اون طرف. تو دیگه برو. یاسین دوباره با تمام محبتش او را در آغوش کشید. این بار یاسر هم لبخند زنان جوابش را داد و بازوانش را به دورش حلقه کرد و پیشانی اش را بوسید. صدای خفه‌ی یاسین را شنیدم. - چه خوبه که هستی. میز را که چیدم به اتاق رفتم و در زدم. صدایش را شنیدم و وارد شدم. دست و صورتش را شسته و لباس راحتی پوشیده بود. مرا که دید گفت: - اگه من اینجا بخوابم مشکلی نیست؟ طوری رفتار می کرد که انگار نه انگار از خود جهنم برگشته و همه را جان به سر کرده است. - چه مشکلی؟ می خوای واست ملافه بیارم؟ پتو را کنار زد. - اگه تو بدت نمیاد رو تختت بخوابم واسه من مساله ای نیست. پاهایم برای جلو رفتن یاری نمی کرد. - نه راحت باش. اما اول بیا شام بخور. غذا گرم کردم واست. - ممنون ولی واقعاً داغونم. فقط می خوام بخوابم. - می خوای بیارم اینجا؟ نميشه که گرسنه بخوابی. چند لحظه بدون پلک زدن تماشایم کرد و بعد برخاست و گفت: - نه, میام سر میز. برایش غذا کشیدم و مقابلش نهادم. لیوانش را هم پر از دوغ کردم. اول کمی دوغ نوشید و گفت: _مامافت کجاست؟ رو به رویش نشستم. - خانوم بزرگ یه خورده حال ندار بود. امشب رو پیش اونا موند. او چیزی نگفت و من ادامه دادم: - یه دور همه رو کشتی و زنده کردی. یک تکه گوشت داخل دهانش گذاشت و گفت: - دوباره نصفه شبی کجا داشتی می رفتی که پشیمون شدی و برگشتی؟ طوری نگاهم می کرد که انگار از همه چیز خبر داشت. نتوانستم ریسک دروغ گفتن را بپذیرم. - می خواستم برم به عمو اینا بگم تو حالت خوبه. ولی دیدم چراغشون خاموشه پشیمون شدم. با غذایش بازی می کرد. انگار فقط به خاطر من سرمیز آمده بود. - اون وقت از کجا می دونستی حالم خوبه؟ خبرداشت. بدون شک! چطور فهمیده بود؟ نمی دانستم. اما طرز نگاهش را خوب می شناختم. راه فرار نداشتم. چشم از چشمان نافذش گرفتم. - به میلاد زنگ زدم. اون پرس و جو کرد و خبر داد که خوبی. زیر سنگینی نگاهش شانه هایم خم شد. - چاره ای نداشتم. عمو داشت از دست می رفت. هیچ کس نمی دونست کجایی و چه بلایی سرت اومده. خبرا هم که وحشتناک بودن. تنها کسی که به ذهنم رسید میلاد بود. با وجودی که می دونستم همه عصبانی میشن زنگ زدم بهش. چون نگران بودم. فکر نکن کار راحتی بود یا از خدا خواسته باهاش تماس گرفتم. چاره ای نداشتم. بشقاب را پس زد و با طعنه گفت: - اوهوم. متوجهم. فقط نمی دونم به جز خبر سلامتی من چه چیزای دیگه ای قراره بگه. چون تا من صورت شستم و لباس عوض کردم دو بار دیگه بهت زنگ زد. لبم را محکم گاز گرفتم که صدای ناله ام را نشنود. من خنگ موبایلم را توی اتاق و پیش چشم او جا گذاشته بودم. دوباره وحشت از موجودی که مثل سنگ نگاه و میخ نفوذ می کرد وجودم را فرا گرفت. دست به سینه نشسته بود و با چشمانش به تنم شلاق می زد. بعد از این همه سال می دانستم که محال است به جسمم آسیبی وارد کند اما این ترس روانی از بچگی در وجودم نهادینه شده بود. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍃🍂🍃
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبه های شالتو خوشگل کن😱با قیطان دوزی میشه به هر رنگی که میخوای لبه های شالتو دیزاین کنی 🥰میتونی شال های ساده بخری و با این هنر به درآمد برسی💰 یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir