eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
5.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🍃 ❤️ 👌✅ 🎥 سکته چشمی از طریق موبایل در شب 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃
- ولی بابام گریه نمی کنه. تمام تنم گوش شد برای پاسخ ترنج. جوابش خیلی چیزها را برایم مشخص می کرد. - کی گفته؟ بابات هم وقتی مثل شما کوچولو بود گریه می کرد. اگه الان اینقدر قویه و هیچی شکستش نمیده واسه اینه که به وقتش گریه کرده. لبخند روی لبم نشست. ترنج آن چیزی را که من می خواستم به ثامر می داد. عواطف انسانی را دوری از باورهای غلط را برونگرا بودن و نشان دادن احساسات را و همچنین قهرمان و قوی نشان دادن من در چشمم پسرم. اگر قرار بود انتخاب کنم ترجیح می دادم ثامر مثل ترنج مهربان و خونگرم باشد تا مثل من سرد و منجمد. رفتار ترنج با ثامر خیالم را از آینده‌ی مجهول خودم راحت می کرد. شاید توقع زیادی بود اما ترنج ثامر را تنها نمی گذاشت. نزدیک شدم اینقدر که مرا ببینند. ثامر بلافاصله زانوی زخم شده‌اش را نشانم داد و با بغض گفت: - بابا افتادم. روی پا نشستم تا بهتر زخمش را بیینم. بیشتر خراشیدگی بود اما می دانستم سوزش بدی دارد. به روش ترنج وارد عمل شدم. نمی خواستم ببوسمش و به دروغ وادارش کنم که بگوید با بوسه‌ی من خوب شده. - می دونم درد داره بابا جونم. اما یه کم که بگذره خوب ميشه. با دقت بیشتری زانویش را بررسی کرد. - تو هم بچه بودی وقتی دردت می اومد گریه می کردی؟ سنگینی نگاه ترنج را احساس کردم. - گریه می کردم اما من مثل تو خوش شانس نبودم که یه خاله ترنج مهربون زخمم رو تمیز کنه و مواظبم باشه و این همه دوستم داشته باشه. خوش به حالت که همچین خاله‌ای داری. سردرگم نگاهم کرد. _مامان هم نداشتی؟مثل عرفان و ایمان؟ سرم را چپ و راست کردم. - نداشتم. - خاله ترنج اون موقع کجا بود؟ قبل از این که من جواب بدهم رو به ترنج کرد. - بابام رو به اندازه‌ی من دوست نداشتی؟ این بار من سنگینی نگاهم را روی ترنج انداختم. دست ثامر را گرفت و بوسید و گفت: - اون موقع من خیلی کوچولو بودم. مثل الان شما. بلد نبودم که. ثامر بین هر دوی ما ایستاد و گفت: -خب الان که بزرگی. بابام رو مثل من دوست داشته باش. اگه زمین خورد نازش کن. باشه؟ *** نیمه های شب بود که به خانه بازگشتم. گرفتار ثمر شده بودم و به هیچ نتیجه‌ای هم نمی رسیدیم. چون می دانستند من چه کاره‌ام به شدت احتیاط می کردند. کلافه بودم. به هم ريخته بودم. زندگی در آن خانه از شکنجه بدتر بود. استرس شناسایی شدن هم کلام و هم سفره شدن با مشتی جانی و آدم کش و شب های طولانی کنار مر که انگار برای رسیدن به صبح سال ها طول می کشید. هر بار که قاشق به دهان می بردم اشهد خودم را می خواندم. ممکن بود مسمومم کنند. هر بار که ثمر کنارم تکان می خورد عضلاتم را به حالت آماده باش در می آوردم. ممکن بود گلوله‌ای توی سرم خالی کند. احساس می کردم در زندان گواتمالا گیر افتاده‌ام و تا ابد راهی برای نجاتم نخواهد بود. با وجودی که در را به آهسته ترین شکل ممکن باز کردم؛ صدای ضعیف و خوابالودش را شنیدم. - یاسر؟ به بخت بدم لعنت فرستادم. حالا باید چسبیدنش را تا خود صبح تحمل می کردم. - بیدارت کردم؟ چراغ خواب را روشن کرد و نشست. بدون این که نگاهش کنم پیراهنم را از تن بیرون کشیدم و شلوار راحتی پوشیدم. - خیلی منتظرت موندم. از بس دیر کردی خوابم برد. لباس خواب ساتن بنفش و بی در و پیکرش توجهم را جلب کرد. برای این که از رخ دادن هرگونه اتفاقی پیشگیری کنم گفتم: - کارم طول کشید. خیلی خستم. صورت شستم و مسواک زدم و تمام مراحل را تا جایی که می شد طول دادم بلکه بخوابد اما وقتی برگشتم دیدم به تاج تخت تکیه داده و کاملاً هوشیار است. چاره ای نبود. کنارش دراز کشیدم و آغ...وشم را به رویش گشودم. بلافاصله گ... را ب....وسید و سرش را روی سینه ام گذاشت و گفت: ادامه دارد ... 🍃🍃🍂🍃
*️⃣لکه‌های لباس رو اینجوری از بین ببر *️⃣لکه خودکار ✏️ مقداری الکل به پارچه تمیز بزنین و روی لباس بکشید تا لکه از بین بره و بعد از اون، لباس رو بشورین ✅لکه رنگ مو 💞 آب و سرکه رو به طور مساوی باهم مخلوط کنین و روی لکه بریزین. بعد از نیم ساعت لباس رو با آب سرد بشورین ✅لکه آدامس 😎 مقداری یخ روی آدامس قرار بدین تا حسابی یخ کنه و بعد از اون با کمک یه مسواک آدامس رو از لباس جدا کنین ✅لکه لوازم آرایشی 💅 به پنبه مقداری الکل بزنین و روی لکه بکشین تا ببینین چطوری ناپدید میشه @vlog_ir
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇       ✴️ شنبه 👈2 تیر/ سرطان 1403 👈15 ذی الحجه 1445👈22 ژوین 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍀 ولادت با سعادت حضرت علی بن محمد النقی الهادی علیهما السلام " 212 یا 214 هجری قمری. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🐪 امام حسین علیه السلام در منزل هفتم در راه کربلا " منزلگاه حاجر ".😭 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅مسافرت. ✅لباس نو پوشیدن. ✅دیدار با علماء و بزرگان. ✅و خرید و فروش خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 👶 مناسب زایمان نیست. 💑مباشرت امشب: شب یکشنبه مباشرت سندی بر استحباب یا کراهت ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️شروع معالجه و درمان. ✳️انواع جراحی ها. ✳️کشت و زراعت. ✳️درو محصول. ✳️وام و قرض دادن و گرفتن. ✳️تشکیل شرکت و امور شراکتی؟ ✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، سلامت افرین است 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 16سوره مبارکه "نحل" است. و علامات و بالنجم هم یهتدون.... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد و از این قبیل امور قیاس شود. کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ⭐خدایا هر کی این شب‌ها 🌺گرفتار ناخوشی شده، ⭐گره های زندگیشو باز کن 🌺خدایا بیا و گذشته بد مارا ⭐به یک آینده خوب تبدیل کن... 🌺بیا کمی با هم دعا کنیم ⭐بیا برای حالِ خوبِ جهانمان دعا کنیم 🌺که خدا آماده است برای شنیدن ⭐بیا دعا کنیم خداوند متعال 🌺بیماری را از زندگی همه دور کند ⭐بیا دعا کنیم هیچکس مریض نشود 🌺و کسی مریض دار نباشد... ⭐خدایا همه را در آرامش قرارده 🌺شبتون غرق در عطر گل‌های بهشتی    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چـــــــــــکـاوکـــ٨ـﮩـ۸ـﮩــــــــ...... 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
#چکاوک -آقاجون! داداش !با اجازه ی شما که بزرگترهای من هستین ،میخوام زندگی با همسرم رو زیر یک سقف
وقتی به خانه برگشتیم؛ انگار بار سنگینی از روی دوش ضیاءالدین برداشته بودند .انگار خیالش ، فکرش، روانش ، آسوده تر بود و عذاب وجدان کمتری داشت .میدانستم ! میدانستم کاری که کرده بود؛ عاقلانه ترین کارممکن بود. کاری که هم به نفع رویا بود و هم حتی به نفع من! زیرا ضیاءالدین تمام آسیب هایی که ممکن بود رویا با شنیدن این خبر از دیگران ،به من و رابطه ی ما وارد کند را خود با حضور شخصی اش کنار رویا ومطرح کردن این موضوع توسط خودش و اعلام اینکه در ادامه ی زندگی با من کاملا جدی هست ؛ از بین برده بود.ضیاءالدین هیچگاه کاری نمیکرد که به ضرر من و رابطه ی مان باشد.میدانستم همیشه عاقلانه ترین رفتار ممکن را در پیش میگرفت .اما با همه ی این توصیفات ، برایم سخت بود. حس حسادت بدجور به دلم چنگ میزد.اینکه احساسات رویا ، و ناراحت شدنش برای ضیاءالدین مهم باشد ،مرا اذیت میکرد ! خب شاید حق داشتم .من فقط بیست و دو سال داشتم و با این عقل و درایت بیست و دو ساله ها فکر میکردم و احساس میکردم و قطعا چیزی که او با سن و تجربه ی چهل و چهار ساله اش میدید ؛ من نمیدیدم !من به خواسته خودم در اتومبیل مانده بودم و ضیا تنهایی به خانه اش رفته بود .صحبتش با رویا نیم ساعتی طول کشیده بود. در آن نیم ساعت ،خودخوری دست از سرم برنداشته بود ! البته میدانستم رویا الان چه حالی دارد و چقدر ناراحت است .ازدست دادن مردی مثل ضیاءالدین سخت بود. خیلی سخت ! آن هم مردی که رویا این همه سال برای داشتنش صبر کرده بود و با وجود اینکه حتی یک بار امیدواری و یا روی خوش از ضیاءالدین ندیده بود؛ باز هم به انتظارش نشسته بود.حالا از دید رویا دختر کم سن و سالی از راه رسیده بود و عشقش را از او ربوده بود.باید دلم برایش میسوخت ! باید با او احساس همدردی میکردم .اما حساسیت و حسادتی که در قلبم وجود داشت نمیگذاشت !من ضیاءالدین را تمام و کمال برای خودم میخواستم !خودش را !جسمش را ! فکر و ذهن و دغدغه هایش را ! البته مطرح کردن این موضوع با رویا کمی تبعات داشت .مثلا اینکه وقتی ضیاءالدین به اتومبیل بازگشت؛ رویا بلافاصله به او زنگ زد و گفت که دیگر هیچ امیدی به این زندگی ندارد و میخواهد خودش را بکشد.قطعا انتظار داشت ضیاءالدین دومرتبه به سراغش برود ! من هم این انتظار را داشتم و ناامیدانه نگاهش میکردم. اما او برخلاف انتظار من و رویا ، بلافاصله با فرهاد تماس گرفت و از او خواست هرچه سریعتر خود را به خانه رویا برساند.ما در دم در خانه ی رویا منتظر ماند یم تا آقا فرهاد برسد و به سراغ رویا برود. بعد ضیاءالدین بدون اینکه خود مستقیماً وارد ماجراشود ومداخله کند؛از طریق فرهاد حال رویا را پرسیده بود و وقتی که خیالش از بابت او راحت شده بود؛ گفته بود به خانه بازگردیم. من راجع به جزئیات صحبتی که با رویا داشت سوالی از او نپرسیدم وبه گمانم او هم چندان تمایلی به بازگو کردن صحبت هایشان نداشت. فقط تنها چیزی که به من گفت این بود که آب پاکی را روی دست رویا ریخته و موضع خود را کاملا برای او روشن کرده است و به او گفته که تا آخر دنیا میخواهد پا ی این دختر کم سن و سال بماند !و اگر حتی ، دست برقضا ، تقدیر باعث شود که با چکاوک زندگی نکند؛هیچ گاه رویا را برا ی شریک زندگی انتخاب نخواهد کرد. شب هنگام به ملاحت گفتم که ضیاءالدین میخواهد ببیندمان !ملاحت متعجب بود و مضطرب ! -یعنی چی شده؟! -نمیدونم . منم نگرانم !بعد از شام وقتی همه برای استراحت متفرق شدند ؛ضیاءالدین به گوشی ام زنگ زد و من و ملاحت را به اتاقش طلبید. وقتی رفتیم داریوش هم آن جا بود. ناراحت و بهم ریخته کنار پنجره ایستاده بود ودستهایش را در جیب شلوارش فرو برده بود. ضیاءالدین روی مبل تک نفره ای نشسته بود. من و ملاحت روبرویش نشستیم . -چی شده دایی؟ نگران شدیم. ضیاءالدین آب دهانش را فرو برد. آهی پر درد کشید و با لحنی که انگار حال خوشی نداشت گفت: -ببینید !یه چیزی میخوام بهتون بگم .یه چیزی که...خیلی ناراحت کننده است .البته هنوز.. قطعیتش معلوم نیست ... نگران و پریشان بود.و این پریشان بودنش مارا بیشتر مضطرب میکرد. -جون به لبمون کردی دایی! بگو چی شده؟ -هردو تون خوب گوش کنید . بدون ذره ای احساساتی شدن! ازاونجایی که من بخاطر وضعیتم نمیتونم داریوش رو همراهی کنم؛ باهاش حرف زدم ! نمیخوام تنهایی کاری بکنه . نمیخوام تو این شرایط تنها باشه !به همین خاطر از شما کمک خواستم، پس میخوام بیشتر از اینکه احساساتی باشید، منطقی برخورد کنید . نگران بودیم .هرچه بود به داریوش مربوط میشد و اما ...آخر چه بود که تا این اندازه این مرد را پریشان کرده بود ؟! ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺 لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَٰكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ﴿۴۴﴾ 🔸 خدا هرگز به مردم ستم نمی‌کند ولی مردم خود در حق خویش ستم می‌کنند. 🔅 وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ ۚ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ ﴿۴۵﴾ 🔸 و روزی که همه خلایق را جمع آرد گویا (در دنیا) ساعتی از روز بیش درنگ نکرده‌اند، (در آن روز) یکدیگر را کاملا می‌شناسند، آنان که لقای خدا را انکار کردند بسیار زیان کرده‌اند و هرگز راه نیافته‌اند. 💭 سوره: یونس 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 نَحْنُ خَلَقْنَاكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ ﴿۵۷﴾ 🔸 ما شما را بیافریدیم پس چرا تصدیق نمی‌کنید؟ 🔅 أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ ﴿۵۸﴾ 🔸 آیا ندیدید (و به حقیقت در نیافتید) که نخست شما نطفه‌ای (بی‌قدر و قابلیّت) بودید؟ 🔅 أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ ﴿۵۹﴾ 🔸 آیا شما خود آن نطفه را (به صورت فرزند انسان) می‌آفرینید یا ما آفریننده‌ایم؟ 🔅 نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ﴿۶۰﴾ 🔸 ما مرگ را بر همه شما مقدّر ساختیم و هیچ کس بر قدرت ما سبق نتواند برد. 🔅 عَلَىٰ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾ 🔸 در اینکه شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را به صورتی (در جهانی دیگر) که اکنون از آن بی‌خبرید برانگیزیم. 💭 سوره: واقعه 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هر یک صفحه از 🌱💚💚💚 @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 👍🦋بفرست برای عزیزانت😍🌹✨از خدا اول سلامتی، بعد یک دل شاد وموفقیتدر تمامی اهدافتون رو خواستارم الهی در فصلزیبای تابستان به هر آنچه که میخواین دست پیدا کنید🙏🏻🌸    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌹 توچایی رو باچی میخوری؟☕️    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88