4_464863057978327118.mp3
1.99M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
فایل صوتی
چگونه بفهمیم همسرمان دوستمان دارد؟!!!
🎤 استاد #دهنوی
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دوستانهها💞
#چکاوک -پس بعد از اون ،تمام مدت میدیدیشون! اینجوری باهاشون قرار میذاشتی! تنهایی! تو خونه مجردی شو
#چکاوک
-ضیاء !خواهش میکنم !خواهش میکنم منو ببخش !هر بلایی خواستی سر من بیار! اما من و رها نکن!دو دستم را روی سینه اش گذاشتم ! دستانم را پس زد! دستم را روی گونه اش گذاشتم !با پشت دست، دستم را به کناری پرت کرد !داشت مرا به وضوح پس میزد !با صدایی که از شدت اشک ،واضح نبود گفتم:
-من و پس نزن !من و نکش! التماس
میکنم!و او با صدا ی که سرد و سنگی بود؛ رو به من گفت :
-تو همه چی رو خراب کردی چکاوک !
همه چی روخراب کردی !
و در جواب های های گریه ام ،دستانم را در حصار حمایت دستانش نگرفت و از من دلجویی نکرد! مرا به آغ...وش..ش نکشید و در میان بازوهای مردانه ی حمایتگرش نفشرد با همه این حال و احوالات، باز صدایش زدم !منی که از عشق او رو به جنون بودم!
-ضیاءالدین !یک لحظه ایستاد و من یک لحظه ، به اندازه ی سر سوزنی ،به اندازه ی کوچک ترین روزنه ی امیدی،امیدوار شدم که به خاطر من توقف کرده است! اما او ،بدون اینکه مرا قابل بداند و نگاهم کند؛ آب دهانش را، و شاید بغض لانه کرده در گلویش را به سختی فرو برد و با سنگدلترین صدای دنیا گفت:
-میرم به پدر و مادرم جریان امروز رو بگم و آماده شون کنم !بعد از اتفاق امروز ،به احتمال زیاد منو میبرن بازداشتگاه !ممکنه مدت زیادی نباشم! نمیخوام تا برمیگردم این دو نفر از واقعیت این موضوع و ماهیت واقعی تو ،توی زندگیم ،باخبر بشن !درد و عذاب نبودن من به اندازه کافی اون ها رو از پا میندازه !دیگه نمیخوام فعلا بدونن که..من و تو قرار نیست هیچ آینده ای با هم داشته باشیم !نمیخوام فعلا هیچکس بفهمه! تا برگردم و در موردت ..تصمیم بگیرم !
و با این جمالت مرا در گور تنهایی و حسرت دفن کرد ! مذبوحانه داشتم آخرین تلاش هایم را میکردم !به سمتش دویدم !در مقابلش ایستادم! صدایم از شدت اشک در نمی آمد!
-نه ! نرو! التماس میکنم ضیاءالدین !بازداشت نشو! اونا ولت نمیکنن! ولت نمیکنن ضیاءالدین ! تورو خدا نرو!پوزخند مرگ آوری زد:
-این همون آشی هست که تو برای من پختی! این و تو برای من خواستی چکاوک !مثل یک دشمن مخفی، ذره ذره ،کم کم ،توی زندگی من نفوذ پیدا کردی و بدتر از یک دشمن ،به من ضربه زدی!بدتر از تمام رقیب هایی که تا الان داشتم ! تو مثل یک دشمن خاموش، تیشه به ریشه های من زدی! همه ی این کارها رو توئه کوچولوی خجالتی کمروی نازک طبع من انجام دادی !وای خدایا !کی باورش
میشه آخه !نشناختمت چکاوک! خیلی دیر فهمیدم!
-ضیا !ضیا ! التماس میکنم از جدایی نگو! از رفتن نگو!تا ابد منتظر میمونم که برگردی !
-تو حتی حرمت محبت های این پیرمرد و پیرزن رو نگه نداشتی !نمیتونم بذارم بیشتر از این توی حریم این خونه بمونی چکاوک !میخواستم بکشمت !باور کن میخواستم اینکار و بکنم! اونقدر از دستت عصبانی بودم که میتونستم تو رو خفه کنم و نفست و ببُرم ! اما چشمات نذاشت! همین چشمای لعنتی وحشی !همین ها که من و به دام انداخت و دیوونه ات کرد !برای همین دیگه نمیخوام ببینمت! نمیخوام غم چشمات، جلو تصمیمات عاقلانه ی من رو بگیره! نه دیگه بیشتر از این! پس سکوت میکنی و صبر میکنی تا برگردم وتکلیفت و مشخص کنم !همین و بس !
و رفت !با سنگدلی تمام ،پایش را روی قلبم گذاشت و آن را له کرد و رفت !داشت مرا کنار میگذاشت. داشت مرا از زندگی اش حذف میکرد!
داشت تلاش میکرد دیگر دوستم نداشته باشد و خط بطلان میکشید روی تمام خاطرات مشترک زیبایی که با هم داشتیم!روی تمام تجربه های نابی که با همدیگر داشتیم! پا میگذاشت روی تمام وجود من !روی قلبمان ..،شب ،بعد از اینکه ضیاءالدین با پدر و مادرش صحبت کرد و آنها
را آماده نمود؛ کمیل و یوسف و نیروهای شان وارد خانه شدند. بیمارستان خانگی را بررسی کردند و
پروانه را با رعایت دستورات پزشکی قانونی ،از آن خارج کردند و به بیمارستان شهری منتقل
نمودند .آن شب ، ضیاءالدین را همانطور که کمیل پیش بینی کرده بود؛بازداشت نمودند و به اداره ی پلیس بردن آن شب او را در حضور پدر و مادر و تمامی اعضای خانواده اش راهی اداره پلیس کردند. او هیچ حرفی در مقابل هیچ کس نزد.او همدستی مرا با یوسف و کمیل اعلام نکرد .و به هیچ کس نگفت یکی از مقصرین اصلی این اتفاق من بودم. او حتی به پدر و مادرش راجع به من نگفت !او را که بردند؛ انگار تکه ای از وجودم را بردند همه اعضای خانواده اش ناراحت بودند!در روزهای بعد ،زندگیم جهنم بود !چیزی فراتر از جهنم ! زندگی همه خانواده مختل شده بود !
اما من آنقدر حالم بد بود ؛آنقدر پریشان احوال بودم ؛ که حتی نمیتوانستم به بهبود حال روحی ماهیجان و حاج داوود کمک کنم و دلداریشان دهم ،اینها یک درد داشتند و من هزاران درد ! درد اینها درد دوری از پسرشان بود.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
°•°•°
از آنچه گذشت ، عبرت می گیرم
تا قدر آنچه مانده را بیشتر بدانم ...
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
#دلنوشته
هر صبح که روح القدس آید به طوافت
در چشمهٔ خورشید کند غسل زیارت
در حشر، به فریادمان برس از لطف
کز عمر، نشد حاصل ما غیر خسارت/ شیخ بهایی
.
#کانال_رسمی_چایخانه_حضرت_رضا_ع
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین دعای یه عاشق میتونه داشته باشه
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
من فقط به یک زندگی
ساده و شاد با تو نیاز دارم.
همین.♥️
❥
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
♥️ℒℴνℯ♥️
کاش میشد انگشت را تا ته حلق فرو کرد و بعضی دلبستگیها را یکجا بالا آورد،
وفاداری آدمها را زمان اثبات میکند نه زبان!
زندگی به من آموخت هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست...
#حسین_پناهی
💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️
ﻧﻤﯽﺁﯾﯽ؛
ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﯽ؛
ﻧﻤﯽﺟﻮﯾﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺧﺪﺍ ﻧﺎﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ؛
ﺭﻧﺠﺸﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ؟!
#ﺻﺎﺋبﺗﺒﺮﯾﺰی
💞🍃@lovely_lifee💞