💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
الردود والاهتمام والقهوة،
لا أحد يحبها باردة!
پاسخها،
توجهات
و قهوه
سرد كه باشند،
كسى دوستشان ندارد..!
#جبران_خليل_جبران
💞🍃@lovely_lifee💞
22.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ !
مهران مدیری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
♥️ℒℴνℯ♥️
کاش فردا دنیا به آخر میرسید،
آنگاه شتابان سوار آخرین قطار میشدم و درِ خانهات را میکوبیدم و بهت میگفتم:
«با من بیا...»
آدمها خیال میکنند وقت زیادی دارند، همین است که همیشه ابراز عشق را عقب میاندازند؛
ولی چه میشد اگر واقعاً وقت نداشتیم؟
اگر دنیا فردا به آخر میرسید چه؟!
💞🍃@lovely_lifee💞
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
هر زنی که تو مجازی هست هرزه نیست
هر مردی که تو مجازی لایکت میکنه
هیز نیست ،آدمها نیاز دارن به دیده شدن
نیاز دارن به توجه
نیازدارن به باهم بودن...
هر کسی که از دنیای واقعی
خیری ندیده پناه آورده به دنیای مجازی
آدمها رو آنگونه که هستن قضاوت کنید
نه اونطور که دلتون میخواد
ذات پاک واقعی و مجازی نداره👌
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:حماسه ی حسینی(جلد دوم)🌟
✍به قلم: شهیدمرتضی مطهری
🖨ناشر:انتشارات صدرا
📝🖋📝🖋📝🖋📝🖋📝🖋
🌟مطالب جلد دوم که بهمرور ایام نگاشته شده از نظر اجمال و تفصیل متفاوت است، بهطوریکه برخی از آنها بهصورت یک مقاله است و برخی دیگر چند سطری بیش نیست و در موارد اندکی، مطلب با اشاره بیان شده است. کتاب حاضر شامل هشت فصل است که موضوع برخی از آنها همان موضوعات سخنرانیهایی است که در جلد اول این مجموعه به چاپ رسیدهاند، فرقشان در گفتار و نوشتار بودن آنها و برخی مطالب اختصاصی است و به تعبیر دیگر این فصول در جلد اول و دوم مکمل یکدیگرند. عناوین فصلهای جلد دوم به این ترتیب است:
🖋فصل اول: ریشههای تاریخی حادثه کربلا
📓فصل دوم: یادداشت «ماهیت قیام حسینى»
🖋فصل سوم: یادداشت امام حسین علیهالسلام و عیسى مسیح علیهالسلام
📓فصل چهارم: یادداشت «عنصر امر به معروف و نهى از منکر در نهضت حسینى»
🖋فصل پنجم: یادداشت
📓فصل ششم: حماسه حسینى
🖋فصل هفتم: یادداشت عنصر تبلیغ درنهضت حسینى
📓فصل هشتم: یادداشتهاى متفرق
📝🖋📝🖋📝🖋📝🖋📝🖋
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌺موهای سفیدی که لابلای موهايمان داريم،
تاوان حرفهایست که نمیتوانیم بزنیم ولی به همه میگويیم ارثیست!
❄️اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمیکردم ولی اگر کارهای دیروزم را نمیکردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم!
🌺از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید حتی فرار هم نکنید
بلکه دوستش بدارید زیرا همان گذشته بود که امروز شما را ساخته است...
❄️فقيری سه عدد پرتقال خريد!
اولی رو پوست كند خراب بود،
دومی رو پوست كند اونم خراب بود،
بلند شد لامپ رو خاموش كرد و سومی رو خورد.
گاهی وقتا بايد خودمون را به نديدن و نفهميدن بزنيم تا بتونيم زندگى كنيم...!
🌺وقتى گرسنه اى، يه لقمه نون خوشبختيه..
وقتى تشنه اى، يه قطره آب خوشبختيه..
وقتى خوابت مياد، يه چرت كوچيک خوشبختيه..
❄️خوشبختى يه مشتى از لحظاته… يه مشت از نقطه هاى ريز كه وقتى كنار هم قرار مى گيرن يه خط رو ميسازن به اسم "زندگى"
"قدر خوشبختى هاتونو بدونيد"🌺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دوستانهها💞
#ترنج به اندازه ی یک قرن با همان لبخند نگاهم کرد و نگاهش کردم و بعد بدون این که چیزی بگوید برخاست
#ترنج
- گذشت دیگه. اين راز آفرینش انسانه. وقتی خدا بار امانتی رو که آسمان نتونسته تحمل کنه رو دوش آدم گذاشته یعنی می دونسته تحملش چقدر زیاده. فقط کافیه توی شرایطش قرار بگیری تا قدرت واقعیت رو بفهمی. نگاهش تیره و تارتر شد.
- داداش, یه سوال رو هر روز از خودم می پرسم اما تا حالا نتونستم به تو بگم.
خودم را برای چیزی که می دانستم چیست آماده کردم.
- خب؟ چشمانش را دزدید.
- چرا از ثمر بچه دار شدی؟ چرا با وجودی که میدونستی چه کارهست و آخرش چی ميشه اجازه دادی ثامر به وجود بیاد؟ میدونم و می بینم هر روز چه زجری میکشی. چرا این زجر رو به جون خریدی؟ اينم یه دستور از مقامات بود؟
نفسم سنگین شده بود. یاسین امشب قصد جانم را کرده بود یا شاید میخواست مرا به کفر بياندازد. کاری که در بدترین شرایط روحی هم نکرده بودم.
- نه دستور نبود. شاید خدا میخواست حالم رو بگیره یا شایدم میخواست یه دلیل واسه زنده موندن بهم بده. نمی دونم کدومشه چون من واسه به وجود نیومدنش هر کاری بلد بودم انجام دادم. انگار این قضیه از ارادهی من خارج بود و الان ثامر واسه من هم درده و هم:درمون بالاخره لبخند زد.
- واسه تو شاید درد باشه ولی واسه من و همهی آدمای این خونه درمونه. وقتی غخش غش می خنده هر چی بدبختی داریم یادمون میره. منم نمی دونم این تنبیه بوده یا تشویق ولی دم خدا گرم که این بچه رو بهمون داد. حتی اگه خواسته حال تو رو بگیره به بقیه حال داده.
یاد ثامر لب مرا هم به لبخند باز کرد. ثامر با آن همه معصومیتش نمی توانست تنبیه باشد.
** ترنج
به عمرم ندیده بودم کسی به این وسعت و شدت اشک بریزد. حتی خودم هم در بدترین شرایط ممکن اين طور گریه نکرده بودم. دهان باز ماندهام را هم نمی توانستم ببندم. لیلا را خیلی قبول داشتم می دانستم دروغ نمی گویده اما یاسین را هم می شناختم. این حرف از دهان یاسین محال بود. محال بود! یاسین نمی توانست اینقدر بیرحم باشد.
- می دونم لازم نیست کسی بگه درسته تو هميشه مثل یه خواهر باهام رفتار کردی یا رضاخان مثل پدرم یا شیرین خانوم مثل مادرم و بقیه مثل یه عضو از خانواده اما من هیچ وقت جایگاه خودم رو فراموش نکردم. می دونم ما خدمتکاریم. می دونم وظایفمون چیه درسته مامان و بابا خوششون نمیاد اما هميشه سعی کردم کمک دستشون باشم. به خدا وقتی رفتم اتاق یاسین دیدم مثل دستهی گل بود. فقط خواست منو تحقیر کنه اونم پیش چشم یاسر خان. هیچ وقت این جوری نشکسته بودم ترنج هیچ وقت.
حالا دلیل فریادهای بی سابقهی یاسر را میفهمیدم.
- یه عمر با کاراش عذابم داده حالا هم این جوری. این پسرعموی تو چرا دست از سر من برنمی داره؟
سرش را در آغوش گرفتم. مشخص بود تمام شب را گریه کرده. دستی به موهایش کشیدم و گفتم:
- هرکدموشون قسم خوردن یه جوری حال زن های این خونه رو بگیرن اون از یاشار اون از یاسر اینم از یاسین. و در دل از پدرم هم یاد کردم.
- تو کلفت نیستی بابا و مامانت هم خدمتکار نیستن شما خونوادهی ما هستین. من توی خونهی شما و کنار تو بزرگ شدم. یعنی نمی دونی یاسین این حرفا رو از حرصش زده؟ وگرنه اصلاً همچین آدمیه؟ به هق هق افتاده بود.
- توجیه نکن ترنج. حداقل تویی که هميشه دلت از یاسر شکسته توجیه نکن. تا همین دیروز قلبم همچنان واسش پر می زد مهدی رو که می دیدم وجدانم درد می گرفت که چرا وقتی هنوز دلم پیش یکی دیگهست به اون جواب مثبت دادم. مرتب اونو با یاسین مقایسهش می کردم. با رفتارای بی شیله پیله و راحتش، با مهربونیش، با شوخ طبعیش، با فروتنی و خاکی بودنش. اما دیروز از چشمم افتاد. مثل برگی که از درخت بیفته از چشمم افتاد. من یاسین رو با همهی گند کاریاش دوست داشتم. اما دیگه ندارم.
پوزخند زدم. لیلا هم به مرحلهی من رسیده بود یا شاید هم بدتر. رابطهی من و یاسر پیچیدگی تذاست ,اما علاقهی یاسین و لیلا به يکديگر همه چیز را مثل مکعب روبیک پیچیده کرده بود. دلم می خواست برایش تعریف کنم که یاسر چه بر سر یاسین آورده و کمی آرام بگیرد اما دلم نیامد غرور یاسین را بشکنم.
- باشه عزیزم. باشه جونم. دیگه دوستش نداشته باش. اصلاً چه بهتر از اين به بعد زندگیت راحت تر ميشه. اونم یه غلطی کرده که مطمئنم الان مثل سگ پشیمونه. اینقدر خودت رو اذیت نکن. خودم هم می دانستم حرف مفت می زنم. می دانستم نمی شود. این همه زجر کشیدن از شدت دوست داشتن بود. آدمی از سخن درشت کسی که دوست ندارد تا این حد نمیرنجد.
- یاسین خیلی دل نازکه. قول میدم میاد و ازت عذرخواهی می کنه. بینیاش را بالا کشید.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍂🍃
#چشمانت❣
تنها ویروسے است❣
ڪہ واگیر ندارد❣
ولے درمان هم ندارد❣
یڪ درد بےدرمان است...😍😘💕❣💕
💝
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 من تو را #دوست دارم
💠 اگر میخواهید از بیان و صحبت کردن کودک #ایراد بگیرید دقیقاً برایش مشخص کنید که کار یا رفتارش اشتباه است و آن را نمیپسندید، نه خود کودک را.
💠 خوب و بد بودن به #شخصیت کودک ارتباطی ندارد و طوری صحبت نکنید که او احساس گناه و کودکِ بد بودن کند، به کودک #اطمینان دهید که او را دوست دارید اما #رفتارش غلط است و به خاطر این تنبیه شده است.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸