eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ‍ تکنیک های رفتار با کودکان ♦️♦️♦️به جای درست کردن اشتباهات کودکتان بپرسید چرا؟ زمانی‌ که کودک‌تان اشتباهی می‌کند، مثلا یک کلمه را درست استفاده نمی‌کند یا رفتارش بد است، بلافاصله اشتباهش را درست نکنید؛ بلکه درباره‌ی کاری که انجام داده است با او صحبت کنید و دلیلش را بپرسید: «چرا این‌ کارو کردی؟» یا «چرا این‌طوری فکر می‌کنی؟» مثلا اگر سر میز، فرزندتان سوپش را با سروصدا می‌خورد (فرض کرده‌ایم که شما ژاپنی یا چینی نیستید و این رفتار را دور از ادب می‌دانید!) راهکار درست این است که بلافاصله سرزنشش نکنید و نگویید چطور باید سوپش را بخورد. از او بپرسید: «به نظرت این شیوه‌ی درست سوپ خوردنه؟!» اگر گفت «بله»، از او بخواهید دلیلش را توضیح بدهد و اگر گفت «نه»، از او دوباره بپرسید پس چرا وقت غذا خوردن صدا در می‌آورد؟! به احتمال خیلی زیاد او جواب خواهد داد که خیلی عجله دارد چون بی‌اندازه گرسنه است و یا ممکن است بگوید دوستانش هم همین‌طوری غذا می‌خورند. خوب حالا که سر صحبت باز شده است، هدف نهایی‌تان را اجرا کنید و درباره‌ی آداب درست غذا خوردن و سر میزِ غذا نشستن با کودک‌تان صحبت کنید. وقتش است درباره‌ی آداب سر سفره، احترام به دیگران و هرچیز دیگری که لازم است بداند، حرف بزنید. اگر او گفته است که این نوع غذا خوردن را از دوستان مدرسه‌اش یاد گرفته است، با این کار می‌توانید او را تشویق کنید که مشابه مکالمه‌ی شما و خودش را با دوستانش داشته باشد و راه‌حل‌های خلاقانه برای یاد دادن آداب درست غذا خوردن به دوستانش داشته باشد. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake ❤️❤️
آدم‌ها به کفش‌ها بی‌شباهت نیستند ! کفشی که همیشه پایت را می‌زند ... آدمی که همیشه آزارت می‌دهد ... هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را ، تحمل کردی تا با او هم‌قدم باشی ...! ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🍃 ❤️ آه من الفراق😢خودم ایرانم دلم عراق❤نگرفتی از من یه سراغ 😢یه تعارف بهم نکردی آه😢آه من الحرم مگه چی میشه منم برم؟به همه گفتم مسافرم مگه جا کم بود تو کربلا😢😢آه من الحرم😢 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دࢪد تنهایے دࢪون استخوان پیچیده است، شࢪح دࢪد از من مخواه... این داستان پیچیده است! گفت: دوࢪے التیام دࢪدهاے عاشقےست، نسخهٔ ما ࢪا دلے نامهࢪبان پیچیده است. ꧁🦚 @az_tanhaiy 🦚꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شایسته سالاری را ترویج دهیم. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
9.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 مواد لازم (8 نفر: 2 عدد مرغ با وزن تقریبی 1.3 کیلوگرم 4 عدد سیب زمینی‎ عدد فلفل‎عدد پیاز حبه سیر روغن زیتون رب گوجه فرنگی پودر پاپریکا ادویه کاری فلفل سیاه نعناع خشک نمک ماست دستور پخت: ابتدا مواد مرینیت مرغ را در مخلوط کن میکس کنید و روی مرغ و سیب زمینی ها بریزید، سپس مرغ و سیب زمینی های مزه دار شده را کف سینی بچینید و در فر از قبل گرم شده به مدت تقریبی یک ساعت و 20 دقیقه با دمای 180 درجه سانتیگراد قرار دهید 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🌸🍃 شروع سرگذشت جدید به اجبار از عشقم یوسف جدا شدم ونشستم پای سفره عقد و شدم همسر امیربهادرخان... .
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره سرمو به نشونه آره تکون دادم! حالا هم بلند میشی تن لشت رو جمع میکنی یه جارو تو مطب
اتاق کلفت ها رو هم تمیز کردم.دیگه نا نداشتم، گشنگی بدجوری بهم فشار آورده بود جارو رو سرجاش گذاشتم دلو رو انداختم تو چاه و آب کشیدم بالا و دست و صورتم رو شستم.کلفت ها تو اتاق بزرگه سفره پهن کرده بودن و داشتن مقدمات ناهار رو حاضر میکردن،، منم لب حوض نشسته بودم که احساس کردم پام خیس شد، با وحشت دوییدم تو اتاق خودمون سریع به لباسم نگاه کردم خو.نی بود! هینی کشیدم و چهارزانو نشستم، حالا باید چیکار میکردم؟ من کهنه نداشتم، همیشه خانوم جونم برام کهنه میداد .پریدم سمت بقچه کوچیکی که از خونمون آورده بودم همه لباس های رنگ و رو رفته ام رو نگاه کردم، با دیدن دوتا پارچه توی لباس ها چشام برق زد، خداروشکر.. نفس راحتی کشیدم، خانوم جونم برام کهنه گذاشته بود تقه ای به در خورد و در باز شد، یکی از کلفت ها بود.خانوم بزرگ گفت صدات کنیم برای ناهار سريع بیا اتاق ماقبل از اینکه حرفش تموم شه سر پا شدم و دنبالش راه افتادم، از کنار سفره بزرگ و جمعیتی که دورش نشسته بودن گذشتیم و به اتاق تاریکی رفتیم من باید با کلفت ها غذا میخوردم! رو زمین سرد نشستم یه سینی کوچیک گذاشتن جلوم همش همین بود؟ اینکه خیلی کم بود، غذای بچه هم نمیشد یه کف دست نون خشک یکی دو قاشق گوشت و یکم سبزی، همین! ولی اشکالی نذاشت همینم غنمیت بود، چاره ای نداشتم، با ولع شروع کردم به خوردن انقد گرسنه بودم که هیچ توجهی به بقیه نکردم.تند تند و بدون مکث در عرض چند دقیقه غذام رو خوردم وقتی سر بلند کردم دیدم همشون دارن با تعجب نگاهم میکنن و پچ پچ میکنن! خجالت زده یه لیوان بزرگ آب خوردم! ولی سیر نشدم،دلم میخواست برم تو اتاق خودم.دراز بکشم تشکر کردم همین که خواستم بلند شم یکیشون گفت ببخشید خانوم کوچیک تا وقتی خانوم بزرگ و امیر بهادر خان سر سفره هستن هیچ کس حق نداره از اون اتاق خارج شه..ما آخر از همه میریم، سری تکون دادم و نشستم. سرمو رو زانوم گذاشتم، روحم رفت به اون روز کنار چشمه! در حالی که ظرف میشستم ولی هوش و حواسم پی اون چشما بود. ظرفها که تموم شد آبی به دست و صورتمون زدیم و طبق ها رو برداشتیم و راه افتادیم! تو کل مسیر فقط دعا می کردم که بازم سر کوچه باشه و ببینمش!! ولی زهی خیال باطل! وقتی رسیدیم دیدم نیست ناراحت شدم از اون روز من لحظه شماری میکردم برای رفتن به چشمه، صبح به صبح زود بیدار میشدم و به گل اندام کمک میکردم تا نون درست کنیم و زود صبحانه بخوریم تا ظرف ها رو ببرم بشورم.. ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدی وسط خندهات غمت سر باز میکنه و خندت محو میشه؟ یهو ساکت میشی نه اشک میریزی نه حرفی میزنی فقط سکوت می‌کنی . خیلی وقتا خواستم از دردام بگم ، از ناراحتیام ، از چیزایی که منو میرنجوندن حرف بزنم  اما نمیشد ، در حالی که کلی حرف توی سرم می‌چرخید اما توان اینکه بخوام بازگو کنم رو ندارم . خیلی خستم این روزا . حس اون آدمی رو دارم که طنابی دور گردنش آویزونه و زیر پاش پرتگاه ، همه‌ی آدمای دورش چاقو به دستن و هربار یه تیکه از طنابو میبُرن . حسی دارم که انگار ته مونده‌ی احساساتمه ، خیلی حس مبهم و ناجوری تو حالمه .. ꧁🦚 @az_tanhaiy 🦚꧂