eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 شروع سرگذشت جدید به اجبار از عشقم یوسف جدا شدم ونشستم پای سفره عقد و شدم همسر امیربهادرخان... .
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره خجالت میکشیدم نگاش کنم .صداشو صاف کرد این طبق خیلی سنگینه چطور میذاریش رو سرت!؟سر
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 حیف که عمر عشقمون خیلی کم بود مثل عمر گل نرگس از اون روز لحظه به لحظه حسم به یوسف بیشتر می شد، هر بار که فرصتی پیش میومد کنار چشمه باهم چند کلمه ای صحبت میکردیم میگفت که میخواد بیاد خاستگاریم.میگفت که دوسم داره و من دلم غنج میرفت دلم میخواست اون حرف بزنه و من فقط و فقط گوش بدم، حرف هاش برام لذت بخش بود اگه هم با شربت میرفتیم چشمه فقط از دور نگاهم می کرد و لبخند میزد. من تو خواب هم نمیدیدم که انقدر زندگی برام شیرین بشه تمام آرزوم دیدن دوباره ی اون بود حرف زدن باهاش و بوییدن عطرش.. ...خانوم کوچیک خانوم کوچیک.سر بلند کردم و منتظر به یکی از کلفت ها که حالا فهمیده بودم اسمش کلثومه نگاه کردم.خانوم بزرگ گفتن که بریم سفره رو جمع کنیم بعدش هم میریم چشمه برای ظرف شستن .در یک آن از جا پاشدم یعنی... یعنی میشه یوسف رو ببینم؟ مثل فرفره کار می کردم سریع سفره رو جمع کردم منو کلثوم به همراه یکی دونفر از کلفت ها راهی چشمه شدیم..خیلی محتاط قدم برمی‌داشتم، دلم درد میکرد و میدونستم که خ.ون ریزیم هم زیاد شده باید نصف شبی بلند شم لباسمو بشورم تا کسی نبینه. هرچقدر که به چشمه نزدیک میشدیم قلبم تند تر میزد چشمام همه جا رو دنبالش می‌گشت مثل تشنه ای که به دنبال یه جرعه آبه اما نبود لحظه به لحظه نا اميدتر میشدم از دیدنش دلم گرفت، ذوقم کور شد البته بهتر شد که نیومد با چه رویی میخواستم باهاش حرف بزنم؟ اصلا کاش میشد حداقل برای آخرین بار میدیدمش،آهی کشیدم و طبق رو زمین گذاشتم آب چشمه به قدری سرد بود که بدنم مور مور میشد سرمو انداختم پایین و شروع کردم به شستن ظرف ها. بازم گرسنم بود، اصلا سیر نشده بودم. صدای پچ پچ چند تا خانومی که اومده بودن ظرف بشورن رو اعصابم بود.عروس جواهرو نگاه کنین، همونی که دیروز عقد شد بود امروز اومده واسه ظرف شستن بخاطر جهالت دو نفر بخت این طفل معصوم سیاه شد.میبینی چقدر خوشگله؟من شنیدم کلی خاستگار داشته!این همون عروس فراریه اس ؟! آره دیگه! شانس آورد زیر کتک های باباش و داداشش نمرد، من از همسایشون شنیدم جوری کتک خورده بود که صدای جیغ و دادش كل محله رو برداشته بود. یه هفته مریض شد طفلک خب چیکار می کرد.والا بازم این بود که قبول کرد، شما که جواهر و امیر بهادر و میشناسین آخه کی میاد عروس اینا بشه .اونم عروس خو.نبس.با شنیدن حرفاشون بغض به گلوم چنگ انداخت، راس میگفتن من چقدر بدبخت بودم یه قطره اشک از چشمم افتاد تو آب زلال، دلم شکسته بود ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک زن احساساتش را با موهایش نشان می‌دهد! عاشق که باشد موهایش را رها می‌کند غمگین که باشد با کش دارش می‌زند با حوصله که باشد می‌بافد و می‌آراید عصبانی که باشد جمعش می‌کند و دلش که بشکند ... اولین چیزی که اضافیست ، موهایش هستند ...! ❣❤️💗❤️❣
یادتان باشد که نیرو بخش ترین قانون این است که با وجود هر پیشامدی ... از زندگی خود لذت ببرید ...🍃🍃 ✍🏼 ❣❤️💗❤️❣
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🏴اربعین محضر ارباب رسیدی 🏴از ما برسان محضر ارباب سلامی التماس دعا از همه مسافران کربلا🙏 از طرف همه جا مانده ها نائب الزیاره باشید😔🙏 یا حسین جان ما رو هم بطلب آقا...💔😢 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چـــــــــــکـاوکـــ٨ـﮩـ۸ـﮩــــــــ...... 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
#چکاوک -ولی شد عزیزم! این اتفاق میمون و مبارک افتاد! خدا خواست!بهانه ای شد برای ثابت قدم موندنمون
وقتی پشت فرمان نشست؛ با نگرانی و هول و ولا، برگه ی آزمایش را باز کرد و جواب آزمایش را نگاهش کرد و گفت: -این دیگه چیه؟ برای محاسبه چیه این فاکتور؟ -این برای..برای... اندازه گیری یکی از فاکتورهای خونه !یوسف خواهش میکنم برگه آزمایشم رو بده !یه مسئله زنانه است به تو ربطی نداره! لطفا دخالت نکن!اما او با خشم نگاهم کرد و گفت: -حالا معلوم میشه به من ربط داره یا نه! و بعد موبایلش را در آورد و در قسمت موتور جستجوگرش حروف داخل برگه ی آزمایش را تایپ کرد !وای خدای من! از این بدتر نمیشد! دیگر از این بدتر امکان نداشت،هراسان نگاهش میکردم ! کاش اینترنت موبایلش قطع میشد ! کاش آن جستجوی لعنتی هیچگاه به نتیجه نمیرسید !کاش نمیفهمید! اما برخلاف تمام التماس ها و ای کاش هایم ؛نتیجه خیلی سریع و بی تعلل روی صفحه ی نمایش موبایلش، نمایان شد و او با کمی مکث و حیرت، ناباورانه نگاهم کرد و گفت: -این..این چیه چکاوک؟! این آزمایش کوفتی چیه ؟! این اینترنت لعنتی چی داره میگه؟! تو ... تو...تو بارداری؟!! و پیش آمد آن چیزی که نباید پیش می آمد! آهی از سر درماندگی کشیدم و گفتم: -نباید این کارو میکردی یوسف ! -اون لعنتی هم ینو میخواست !تو هم گذاشتی تو کاسه اش احمق !وقتی بهش میدون میدی ؛وقتی بهش اجازه میدی به حریمت تجاوز کنه ؛وقتی بهش اجازه میدی بهت دست بزنه ؛ وقتی اجازه میدی دخترونگی هاتو ازت بگیره ؛ انتظار چیزی دیگه ای نمیشه داشت ! بعد با آن چشمهای به خون نشسته نگاهم کرد و گفت: -اینقدر احمق بودی که حتی فکر نکردی باید رابطه ی محافظت شده داشته باشی! تو عقل توی سرت داری؟! نه داری! به خدا که نداری! از شدت عصبانیت تمام تنش میلرزید! آنقدر که دندانهایش از شدت فشار برهم ، رو به خرد شدن بود ! به سختی نفسش را از میان دندان هایش بیرون میداد ! آنقدر که تمام بدنش عرق کرده بود و من خشک شده و ترسیده سکوت کرده بودم و هیچ کار دیگری نمیتوانستم بکنم !خواستم در اتومبیل را باز کنم و خودم را از این اتومبیل و از نشستن در کنار او و این جو سنگین و وحشتناک نجات دهم که با عصبانیت فریاد زد: -الان میخوای کدوم گوری بری ! بشین سرجات تا فکرمو متمرکز کنم و بدونم برای حل این مشکل باید چی کار کنم ! -اما ... اما آخه..اخم های بی نهایت گره خورده اش را به رخم کشید و انگشت اشاره اش را در مقابلم گرفت و پرخشم غرید: -ساکت باش !فقط ساکت باش چکاوک !یک کلمه حرف نزن !حتی یک کلمه !صداتو نشنوم ! و بعد برای اینکه از پیاده شدن من جلوگیری کند؛ به سرعت اتومبیل را روشن کرد و به راه افتاد ! -اما یوسف !من باید برگردم خونه !خواهش میکنم بس کن !کجا داریم میریم آخه ... قفل در اتومبیل را زد و گفت: -میریم جایی که این گند رو پاکش کنیم ! و من ناباور و وحشت زده ، مسخ و خشک شده ، فقط نگاهش کردم !منظورش چه بود؟! چه میخواست ؟! میخواست من این جنین تازه جوانه زده ی کوچک و معصوم را، این معجزه زیبای خداوند را چه کنم؟! میخواست من بچه ام را ...وای خدای من !نکند همین را میخواست؟!نکند تا این حد بی وجدان شده بود؟! -منظورت ...منظورت چیه یوسف؟ -فقط حرفمو گوش کن ! همین! تنها کاری که توانستم بکنم این بود که مخفیانه با موبایلم از درون همان کیف، پیامی به آخرین مخاطب لیست ، یعنی کمیل دهم و به صورت کاملا خلاصه شرح ماجرا را برایش بگویم: - کمیل ! اتفاق بدی افتاده !من باردار شدم و حالا...یوسف میخواد بچه رو بکشه !نمیدونم داره منو کجامیبره ! هر جا توقف کرد؛ موقعیت اونجا رو برات ارسال میکنم !خواهش میکنم به دادم برس !یوسف دیوونه شده !یوسف داشت با کسی صحبت میکرد و یکسری هماهنگی ها انجام میداد !جایی مثل یک مطب، یک مرکز درمانی یا چیزی شبیه به آن!تماس را که قطع کرد؛ نگران و عصبی گفتم: -یوسف ! میخوای چی کار کنی با من؟ میخوای بچه رو بکشی؟عصبانی تر از من گفت: -بچه ؟!بچه ای نیست که! هنوز اتفاقی نیفتاده ! این لکه ی ننگ رو پاکش میکنیم ! از شرش راحت میشیم ! بدون اینکه کسی بفهمه ! جیغ بلندی کشیدم و دیوانه شده گفتم: -معلوم هست چی داری میگی؟! این بچه قلبش داره میزنه! این بچه زنده است ! نمیفهمی؟! نمیفهمی این کارت آدم کشیه؟! نمیفهمی این کارت قتله ؟! تو اینجوری بودی یوسف ؟! تا این حد همچین مسائلی برات بی اهمیت بوده ؟! آخه چرا داری این کارو میکنی با من و زندگیم!؟ ادامه دارد ... ❤️❤️
.
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
❣خوشبختی رو خیلی از ماها همیشه شاد بودن و داشتن رضایت کامل از زندگی، تعریف می کنیم در صورتیکه این تعریف اشتباه باعث میشه فکر کنیم خوشبخت نیستیم اما خوشبختی یعنی با اینکه جنبه هایی از زندگیت رو دوست نداری هنوزم بهش عشق بورزی و با انرژی ادامه بدی اگه‌ روزهایی بی حوصله و دلتنگ میشی به خودت سخت نگیری و بپذیری این هم جزئی از زندگیه در واقع خوشبختی یعنی با همه حسرت ها و رنج هات باز هم برای رسیدن به آرامش بجنگی🍃🍃🍃 ❣❤️💗❤️❣