9.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✔️📌رفع گرفتگی عروق قلب 🫀
.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل حال خوبم باش..
.
❤️🤍❤️
میرزا قاسمی اصیل گیلان🍆🍆🍆
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
دوستانهها💞
🍃🍃🍃🍃💕💕 #حامی و سوگند قسمت چهارم سوگند ببخش نمی خواستم اینطوری بشه ... - چی میگی سوگل؟ چی شده ؟
🍃🍃🍃🍃💕💕
#حامی و سوگند
قسمت پنجم
بابا - اما اقا
اقاجون با تحکم گفت : باید بدونه چی شده حق داره زنشه ...
نگاهی به چهره ی خونسرد اقاجون انداختم ... میدونستم این مرد محکم و صبور از درون نابود شده...
با کاری که سهراب و سوگل کردن...
وقتی در خونه باز شد و بوی سیگار و رودیگز حامی زودتر از خودش اظهار حضور کرد ...
نمیدونم چرا ترسیدم ...
وقتی با اون قد بلند که توی لباسای تمام مشکی وحم انگیزتر شده بود وسط سالن ایستاد و با صدای خشداری گفت : سوگل کجاست که شماره
من و جواب نمیده ؟
همه سکوت کرده بودیم ...
اقاجون گفت : با من بیا جوون کارت دارم ...
حامی همراه اقاجون به اتاق اقاجون رفتن ... بابا و عمو از استرس راه میرفتن سپهرو کارد میزدی خونش در نمی اومد حال بقیه گفتن نداشت بس
که حالمون بد بود ....
با دادی که حامی زد قلبم ایستاد ... هیچ کس حق داد زدن در برابر اقاجون من نداشت ...
اما حامی این کار و کرد ...
- یعنی چی که رفته ... کجا رفته چرا باید بی خبر بره ...
نمیدونم اقاجون چی گفت که
حامی مثل اتشفشانی فریاد زد و گفت : می خواین ابروی من و ببرین... که همه به ریشم بخندن بگن حامی پارسا پسر ارشد حامد پارسا
نتونست زنشو نگهداره و دو روز قبل عروسیش با معشوقه اش فرار کرد اره ؟؟... هیچ احدو ناسی تا حالا حامی رو دور نزده چه برسه به سوگل ...
من جمعه شب جشنه عروسیمه و باید برگزار بشه وگرنه روی تمام این سالها خط میکشم روزگارتونو سیاه میکنم ... برام فرقی نداره کی می
خواد کنارم باشه حتی اگه اون بدل سوگل ، سوگند باشه ولی عروسی من باید برگزار بشه ...
وقتی گفت : بدل سوگل سوگند قالب توحی کردم ... چطور می تونه این حرفو بزنه ... چقدر من براشون بی ارزشم اون از سهراب و سوگل اینم از
این ...
حامی عصبی از خونه زد بیرون ... اقاجون همین که از اتاق بیرون اومد دستش روی قلبش بود ... اگه عمو نگرفته بودش پخش زمین شده بود ...
صورتش قرمز شده بود و نفساش به شماره افتاد ... همه ترسیده بودیم ... سپهر ماشین و روشن کرد و رفتن بیمارستان ...ما هر چی اصرار
کردیم مارو نبردن بیمارستان
من و سوسن و هانیه همسر سپهر خونه بودیم ...
گوشه ی سالن کز کرده بودم ... سرمو روی پاهای که بغل کرده نشسته بودم گذاشتم ... چطور یک روزه همه ی آرزوهام نقش بر اب شد و خونه
ی رویاهام خراب .... چرا سهراب و سوگل این کار و با من کردن چرا اخه ... گناه من چی بود ... جز عاشقی ...
چقدر دلم
خندیدن کنار تو را میخواهد
چقدر دلم
نفس کشیدن در هوای تو را میخواهد
چقدر دلم
زیاده خواه شده...
هانیه اومد کنارم نشست ...
ادامه دارد...
❤️❤️
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🌸 #دیرزمانینیست که #دریافتهام
وقتی از کسی. #رنجش و #کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت #برده ی او می شوم؛
او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛
اشتهایم را ازبین می برد؛
آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و
لذت کار کردن را از من می گیرد؛
اعتقاداتم را ازبین می برد
و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛
او آزادی فکرم را می گیرد و هرکجا که می روم
برایم مزاحمت ایجاد می کند؛
هیچ راهی برای فرار از او ندارم.
تازمانی که بیدارم، بامن است و
وقتی که خوابیده ام، وارد رویاهایم می شود؛
وقتی مشغول رانندگی هستم
یا وقتی در محل کار خود هستم، کنار م است؛
هرگز نمی توانم احساس شادی و راحتی کنم...
او حتی بر روی تُنِ صدایم نیز تاثیر می گذارد؛
او مجبورم می کند تا به خاطر سوء هاضمه،
سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم؛
او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من می دزدد؛
🌸 بنابراین دریافته ام اگر نمی خواهم یک #برده باشم،
در دل نسبت به دیگران کینه و رنجشی نداشته باشم!
خود را در آیینه نگریستم و دریافتم
ارزش من بیش از یک فکر نا آرام است.
دانستم دلم جایگاه #خداوند است که
همواره مرا لبریز از #عشق و #مهربانی و #آرامش می کند.
❤ پس دلم را برای او از هر چه غیر او بود خالی کردم.
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b