eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیة الکرسی پیام فرمانروایی خداوند بر جهان هستی و وسعت و گستردگی قدرت او و پیام تسلیم بندگان در برابر اراده و قدرت لایزال خداوند است، خداوندی که لحظه ای از توجه بندگانش غافل نشده و ذره ای سستی و ضعف در او راه ندارد! آیا باوجود داشتن چنین خدایی بازهم جایی برای غم، نگرانی و ترس هست؟! خدایا شکرت و ممنون که هر لحظه هوامو داری و مراقبمی🍃🍃🍃 خدایا شکرت، دوستت دارم 💚 ꕥ࿐❤️🕊 https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🎧 صوت / "تحکیم خانواده" در آخرالزمان، 🎤برشی از سخنان حجت‌الاسلام‌والمسلمین 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره شب تا صبح از صدای سگ ها نمیتونستم بخوابم دیگه نمیتونستم انگار نفس بکشم. رو پلک ها
رو ازش گرفتم و گفتم: دلم برات میسوزه.. فکر کردی با زندونی کردن من میتونی خسرو رو گیر بندازی. تو چقدر حقیری که کل زندگیت رو فراموش کردی افتادی دنبال من؟ خیلی احمقی.مدتی نگاهم کرد و بعد زد زیر خنده. صدای قهقهه ی نکره اش پیچید تو گوشم.وقتی بعد از چند دقیقه بالاخره دهنشو بست و دندون های زردش رو مخفی کرد. و گفت _میدونی من تا حالا با خیلیا بودم. با ولی هیچکدوم به گستاخی تو نبودن. البته که این گستاخی رو از خسرو یاد گرفتی!عیب نداره من آدمت میکنم. گفتم چی مبگی تو... خسته شدم از این تهدید های تو خالیت؛خسته شدم.مگه منو اینجا نیورده بودی. که از گشنگی بمیرم؟من داشتم میمردم، برای چی اومدی؟ د آخه چی از جونم میخوای؟؟ بدبختم کردی زندگیمو سیاه کردی کلثومو کـ..شتی.چرا ولم نمیکنی؟ چرا گورتو از زندگیم گم نمی‌کنی؟ امیر بهادر گفت: میدونی چیه خیلی الان دلم‌ میخواست یه گلوله تو اون گردنت خالی کنم که دهنتو باز نکنی. و غلط اضافی نکنی... پاشو رو پاش انداخت پیپ رو از داخل کتش در اورد گذاشت گوشه  لبش. مردی که پا دوییش رو میکرد پیپ رو براش روشن کرد... خیلی دلم میخواد کاری که سری پیش نا تموم موند رو همین الان تموم کنم. ولی نمیتونم.... لب زدم +چی داری میگی؟تومنو گروگان گرفتی؟؟؟ خندید و گفت _باهوش شدیا. زندگی با خسرو برات فایده داشته انگار.اخم‌کردم و تفی روی زمین انداختم. و گفتم+تف تو غـ. یرتت حیوون... خم شد سمتم و گفت _زیاد حرص نخور. و الا زبونت رو از حلقومت می‌کشم بیرون.دختره ی گستاخ... از لحن صداش و تهدیدش و چشم های به خ.ون نشسته اش ترسیدم، دهنم رو بستم... به صندلی تکیه. داد و گفت _برو غذاشو بیار، رنگ به رو نداره. مردی که کنارش بود چشمی گفت و از اتاق بیرون رفت.چند پک از پیپ گرفت و گفت _بخوای لج کنی  هر چی دیدی از چشم خودت دیدی.حواست باشه !، رفتار تو به سلامتی خسرو ربط داره فهمیدی؟؟؟؟ 🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ترفند خونه داری و آشپزی براتون آوردم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
18.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باور کن ...🌱 در تقدیر هر انسانی معجزه ای ازطرف خدا تعیین شده که قطعأ در زندگی، در زمان مناسب نمایان خواهد شد! یک شخص خاص ... یک اتفاق خاص ... یا یک موهبت خاص ... منتظر اعجاز خدا در زندگیت باش، بدون ذره ای تردید! زندگی درست مثل نقاشی کردن است ... خطوط را با امید بکش ... اشتباهات را با آرامش پاک کن ... قلم مو را در صبر غوطه ور کن ... و با عشق رنگ بزن ... . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 حتی بخاطر مادرش حاضر نشده ازـ..ـدواج کنه میگه تا عمـ..ـر دارم از مادرم پرسـ..ـتاری میکنم😢🥲    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🌸🍃 شروع سرگذشت جدید به اجبار از عشقم یوسف جدا شدم ونشستم پای سفره عقد و شدم همسر امیربهادرخان... .
دوستانه‌ها💞
#گلچهره رو ازش گرفتم و گفتم: دلم برات میسوزه.. فکر کردی با زندونی کردن من میتونی خسرو رو گیر بند
🍃🍃🍃🌸🍃 بخوای لج کنی هر چی دیدی از چشم خودت دیدی... رفتار تو به سلامتی خسرو ربط داره فهمیدی؟؟؟ خواستم چیری بگم که با پیچیدن بوی غذا ساکت شدم.. مردی داخل اتاق شد سینی رو گذاشت زمین و هلش داد سمتم. یه بشقاب پر از برنج و مرغ کنارش هم ماست و یه لیوان بزرگ دوغ بود... دست و پام شروع کرد به لرزیدن داشتم له له میزدم... بی توجه به اون سه تا نره غول که مثل میر غضب بالا سرم وایساده بودن... سینی رو کشیدم سمت خودم و تا کمر خم شدم پایین... دست هامو پر از برنج میکردم و می‌گرفتم جلوی دهنم، در کنارش ماست و دوغ رو سرمی‌کشیدم. انقدر تند تند غذا می‌خوردم که بدون اینکه کامل بجوم قورتش میدادم... که چند بار غذا پرید تو گلوم.تا آخرین دونه برنج و مرغ رو خوردم.. استخون ها رو جوری به دندونم کشیدم.. که هر کسی ندیده باشه فکر می‌کنه یه سگ این مرغ ها رو خورده... بعد از اینکه کامل سیر شدم سر بلند کردم و به امیر بهادر نگاه کردم که گفت: _سیر شدی؟ یه سهم غذا هم واسه این سگ نگهبان اوردیم تازه گذاشته جلوش. تقریبا دست نخورده است میخوای بگم اونم برات بیارن؟؟؟؟ به دستیارش نگاه کرد و گفت _فکر نکنم براش اهمیت داشته باشه. که غذا دهنی سگ باشه، برو اونم بیار..! مردی چشمی گفت و قدمی به عقب برداشت.. حرفی که بهم زد. تا مغز استخونم رو سوزوند... اون مرد هنوز از اتاق کامل  خارج نشده بود که با دیدن چیزی اون بیرون برگشت... داخل و گفت: _.آقا ارسلان تشریف آوردن با این حرفش انگار که به امیر بهادر برق وصل کردن... از جا بلند شد دستی به کت و شلوار قهوه ای رنگش کشید. همون کلاه مشکی رو روس سرش گذاشت و پیپ رو خاموش کرد و گفت: _بفرمایید داخل آقاچه بی خبر اومدین.. دستور میدادین گاوی گوسفندی چیزی براتون قربونی میکردیم.. مرد و چهار شونه ای که کت و شلوار سفید رنگ پوشیده بود وارد اتاق شد و گفت: _واسه قربونی کردن وقت زیاده. آقا امیر بهادر اسدی.... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه خلاصی از پهلو وشکم آویزان😍 🌱🌱🌱