eitaa logo
دختران جهادی
96 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
970 ویدیو
98 فایل
بـــــسم الله الرحمن الرحیم شرایـــــط کپی؟ آزاد ✓ شرایـــــط کپی از استیکر و....؟ حلال با ذکر صلوات تبادل از ۹شب تا8صبح همسایه ها https://eitaa.com/wtjkbxs https://eitaa.com/Deldadegan123 اد تبادل و همسنگری @Zarei614 آیدی مدیر@zarei0083
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت ۸ همانطور که داشتم کاهو وخیارها را خرد میکردم به سوال های پگاه هم جواب میدادم.... _خب گفتی خاستگاری فردا شبه؟؟ +ای بابا پگاه خاستگاری؟؟؟ این فقط یه جلسه برای آشنایی هست .... _وای من واسه عروسیت لباس چی بپوشممم😍 :/دختر خل شدیا مگه من جواب مثبت دادم که برای خودت بریدی ودوختی🤥🤦‍♀ خب سالاد هم آماده شد 🔔 صدای زنگ ایفون به گوش رسید .... پگاه به سمت ایفون رفت تا در را برای شکوفه ومائده باز کند .... من هم مشغول اماده کردن سفره شدم. بعد از سرو شام دور هم نشستیم و فیلم سینمایی تماشا میکردیم. همه ی انها میگفتند ومیخندیدند اما من یکم نگران و دلم اشوب بود .... _همتا چقدر تو فکری عزیزم چیزی شده؟؟ نمیدانستم به دوستام چه بگویم +ها؟؟؟ نه چیزی نشده🙂 و به ظاهر آرامش خودم را حفظ کردم ...... ساعت هفت صبح بود . سریع بهترین لباس هایم را پوشیدم و خودم را به اتلیه رساندم امروز کلی کار داشتم. حتی باید به محضر میرفتم و از مراسم عروس ودامادی فیلمبرداری وعکاسی میکردم... 🌺🦋🌺 سفره عقد به شدت زیبا وقشنگ چیده شده بود .از ته دلم برای عروس ان مجلس دعا کردم تا خوشبخت بشود😊 وقتی کارم تمام شد ساعت ۵ عصر به خانه بازگشتم ....
همین الان بهم زنگ زدن، پرسیدن: وسیله نقلیه دارین؟ منم گفتم: آره. بعد در مورد دستگاه کم کردن بنزین یه ساعت توضیح داده. بعد پرسید: وسیلتون چیه؟ منم گفتم: دوچرخه دماوند. یارو گوشی رو طوری قطع کرد که صدای شکستن گوشی، گوشامو کر کرد. به نظر شما دوچرخه وسیله نیست؟🤔😂😂🤣 کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
پارت ۹ در کمدم را باز کردم و🤔حالا چی بپوشم😣 یک مانتوی بلند صورتی و روسری خوشگل گلدارم را برداشتم .... آماده شدم و چادر رنگی ام را پوشیدم و به سمت اشپزخانه رفتم +مامان بنظرت خوشگل شدم؟🙁 من را در آغوشش گرفت وگفت : عزیزم تو همیشه زیبا بودی الان که خیلی اراسته وزیباتر شدی دخترم انتظار این حجم از محبت را نداشتم😍 تشویش و دلشوره یکم حالم را بد کرده بود ... صدای زنگ خانه به گوش رسید +وای مامان😰 اومدن! _عزیزم چرا اینجوری میکنی؟؟هروقت صدات زدم چای بیار سپس به طرف مهمان ها رفت بعد از چند دقیقه مادر صدایم کرد دستانم میلرزید . با بسم الله سینی چای را برداشتم و از اشپزخانه خارج شدم وقتی چای را پخش کردم خجول یه گوشه نشستم نامحسوس دستانم میلرزید ... از ما خواستند تا برویم در اتاق وحرف بزنیم اقا ارمان را راهنمایی کردم و داخل اتاقم رفتیم اولش خیلی استرس داشتم اما از وقتی ایشون شروع کردن به حرف زدن استرسم کم شد از لحاظ اعتقادات و معنویت خیلی شبیه من بود .... و اینکه مانند من حس خوبی داشت از اینکه خادم شده است .. سپاهی بود و مدافع حرم حضرت زینب یعنی اگر ازدواجی صورت میگرفت باید ماموریت و دوری هایش را تحمل میکردم.... پدر: همتا از نظر من ازدواجی صورت نگیره بهتره . از کودکیت تا الان خیلی شما تنها بودید و من نمیخوام شغل همسرت هم همین باشه شما خیلی شباهتی به هم ندارید
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کپی با ذکر صلوات بدون عضو = ممنوع❌
سخن شیرین دهه نودی و خطاب به کسانی که انقلابی ها را به ساندیس خور تشبیه کردند 😍🙂 تو این کانال هست سنجاق شده بزن روش و به کانال ما بپیوند👇 @cjfjfjdjfjt
دختران جهادی
اگه از این عکس ها خواستید پیویم پیام بدین متن وعکسش رو بفرستید براتون درست میکنم😊 یا اینکه متن وعکسش روهم نداشتید خودم انجام میدم براتون
جهت زیباسازی پروفایل هاتون خواهران گلم😘 کانال مارو به دوستاتونم معرفی کنید❤️ فداتون
هـرکسے یڪ‌‌ دِلبـر جانانہ‌ دارد‌ من را♥️دارم.... مهدی جـان∶) ‌‌ 💚️