eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
154.9هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_چهاردهم حیاط به نسبت بزرگ خانه را با
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» مادر مثل اینکه شک کرده باشد، کنار عطیه نشست و با صدایی آهسته و لبریز از اشتیاق پرسید: _عطیه جان! به سلامتی خبریه؟ عطیه بی‌آنکه نگاهش را از گل فرش بردارد، صورتش از خنده‌ای ملیح پُر شد و من که تازه متوجه موضوع شده بودم، آنچان هیجان‌زده شدم که بی‌اختیار جیغ کشیدم : _وای عطیه!!! مامان شدی؟!! عطیه از خجالت لبانش را گزید و با دستپاچگی گفت: _هیس! عبدالله میشنوه! مادر چشمانش از اشک شوق پُر شد و لب‌هایش می‌خندید که رو به آسمان زمزمه کرد: _الهی شکرت! سپس حلقه دستان مهربانش را دور گردن عطیه انداخت و صورتش را غرق بوسه کرد و پشت سر هم می‌گفت: _مبارک باشه مادر جون! ان شاء الله قدمش خیر باشه! از جا پریدم و صورت عطیه را بوسیدم و با شیطنت گفتم: نترس! اگه منم جیغ نزنم، الآن خود محمد به عبدالله میگه! خُب اون بیچاره هم داره دوباره عمو میشه! حرفم به آخر نرسیده بود که محمد و عبدالله با یک دنیا شادی وارد اتاق شدند. عبدالله بی‌آنکه به روی خودش بیاورد، به اتاقش رفت و محمد به جمع هیجان زده ما پیوست. مادر صورتش را بوسید و گفت: _فدات شم مادر! ان شاء الله مبارک باشه! سپس چهره‌ای جدی به خود گرفت و ادامه داد: _محمد جان! از این به بعد باید هوای عطیه رو صد برابر داشته باشی! مبادا از گل نازک‌تر بهش بگی! انگار این خبر بهجت انگیز، درد و بیماری را از یاد مادر برده بود که صورت سبزه و زیبایش گل انداخته و چشمانش می درخشید. عطیه هم فعلاً از روبرو شدن با پدر شرم داشت که نگاهش به ساعت بود تا قبل از آمدن پدر، به خانه خودشان بازگردند و آنقدر زیر گوش محمد خواند که بلاخره پیش از تاریکی هوا رفتند. بعد از نماز مغرب، به اشاره مادر ظرفی از شیرینی پُر کرده و برای پدر بردم که نگاه پرسشگر پدر را مادر بی‌پاسخ نگذاشت و گفت: _عصری محمد و عطیه اومده بودن، به سلامتی عطیه بارداره! و برای اینکه پدر ناراحت نشود، با لحنی ملایم ادامه داد: _خجالت می‌کشید با شما چشم تو چشم شه، واسه همین رفتن. لبخندی مردانه بر صورت پدر نشست و با گفتن: _به سلامتی! شیرینی به دهان گذاشت و مثل همیشه، اهل هم صحبتی با مادر نبود که دوباره مشغول تماشای تلویزیون شد. ادامه دارد... ✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
یک فریم وقـار، حـیـا و تـربـیـت دینی در انقلابـے کہ امـام بہ جھان صادر کرد این‌بار در لــبــنــان♥️🌿"! 🆔 @clad_girls
دلانہ✨ هرکسے با رفیقش شناخته می‌شهـ🙄!... . . . •|الهـے، کاری‌کن منو با تو بشنـاسن💌|• 🆔@Clad_Girls
°•♥️🕊•° -چادرت‌سر‌ڪن‌اۍبانوۍخوبم‌شڪ‌نڪن سر‌به‌زیرۍهاۍنابت‌سربلندت‌می‌کند !- 🌱 🆔️ @clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 #بدون_توقف با موضوع حجاب 🗂 قسمت اول | بخش سوم ✅ جایگاه حجاب در جامعه ✅ پوشش امر واقعی یا سلیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 با موضوع حجاب 🗂 قسمت اول | بخش چهارم ✅ برای نهادینه شدن در جامعه چه کنیم؟ ✅ چرا یک امر باید الزامی و قانونی باشد؟ 🅾 منتظر قسمت های بعدی از کانال باشید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 حجاب، بانــ❥ــوان و خانواده ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فــقــطـ13ــ‌روز‌‌ تــاعــیـــدالله‌الاڪـبــر💚✨.. ⊹ ⊹ ⊹ تمام‌لذت‌عمرم‌همین‌است، کہ‌‌مــولــایم‌امــیـر‌المؤمنین‌است💕 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بغض و گریه دختر مسیحی هنگام بردن نام سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در پخش زنده؛ با حاج قاسم سلیمانی سید شهدای مقاومت عهد می‌بندیم که قدس را آزاد کنیم! ⭕️ "زینه کرم"، فعال مدنی مسیحی در لبنان: 🔺"در جنگ با اسرائیل بی‌طرفی معنا ندارد و دعوت به سکوت و بی‌طرفی خیانت است؛ من افتخار می‌کنم که پیرو عالم دینی همچون سید حسن نصرالله هستم!" 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥دست های آغشته به خون ▪️دوکودک ۴ و ۶ ساله قمی بر اثر حمله سگ‌های ولگرد در هفته گذشته جان خودرا از دست دادند. این اولین گزارش ها از جان‌باختن افراد به‌وسیله حمله سگ‌های ولگرد نیست. متاسفانه جمعیت سگ‌های ولگرد به‌واسطه کم‌توجهی مسئولین و همچنین غذارسانی نادرست افراد به‌اصطلاح حامی حیوانات در حال افزایش است. ▪️رسانه های معاند هم با استفاده از جهل برخی مردم پای کار آمده و آنها را به مقابله با مسئولین و جلوگیری از جمع آوری سگ ها فرامی‌خوانند. این سگ‌ها تهدید بالقوه حیات وحش کشور محسوب می‌شوند و جان شهروندان را نیز تهدید می‌کنند. 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢هنوز ده روز از کشته شدن دو کودک نگذشته که حامیان سگهای ولگرد رفتن دامشهر قم و مانع جمع‌آوری سگ‌های حمله کننده به انسان و بیماری‌زا شدند! 🔹فقط اونجایی که یکی از اهالی میگه: اونوقتی که به بچه من حمله می‌کرد کجا بودی؟! 🆔 @Clad_girls
⭕️‏تو اینستا یه سری پیج «خارجی» هنری فالو کردم، یه نکته جالبی داره،اکثر خانم هاشون دستاشون حتی لاک هم نداره چه برسه به کاشت ناخن! 🔻بعد اینجا حتی بلاگر محجبه ما هم خودشو ملزم کرده همیشه با لاک و کاشت پست و استوری بزاره! 🆔@Clad_Girls
هدایت شده از 💜دخترونه ➬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😅 صرفا جهت 🎙 با هنرنمایی بچه از مهمونی ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━ 🐰@Girls_City|•° ┗━━━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"🚫... +ما‌که‌نگـفـتــیـم‌اگر‌ڪسی‌‌توی‌خانه‌ۍ‌خودش‌مقابل‌نامحرم‌روسریش‌‌رو‌برداشت‌، مااون‌رو‌تعقیب‌می‌ڪنیم‼️ ؟! 🆔@Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 حجاب برای یه خانم چه فایده ای داره؟🧐🤔 عفاف و حجاب از دیدگاه نوروبیولوژی👌 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 حجاب، بانــ❥ــوان و خانواده ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
--همہ‌هان‌و‌بله‌هستند‌و‌شما‌جان‌منـے‌‌!😌♥️-- 🆔️ @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_پانزدهم مادر مثل اینکه شک کرده باشد،
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» نسیم خنکی که از سوی خلیج فارس خود را به سینه ساحل می‌رساند، ترانه خزیدن امواج جوان روی شن‌های کبود و آوای مرغان دریایی که کودکانه میان دریا بازی می‌کردند، منظره‌ای فراتر از افسانه آفریده و یکبار دیگر من و عبدالله را به پای دریا کشانده بود. بین فرزندان خانواده، رابطه من و عبدالله طور دیگری بود. تنها دو سال از من بزرگتر بود و همین فاصله نزدیک سنی و شباهت روحیاتمان به یکدیگر باعث می‌شد که همیشه هم صحبت و همراز هم باشیم. تنهایی‌ام را خوب حس کرده و گاهی عصرهای پنجشنبه قرار می‌گذاشت تا بعد از تمام شدن کارش در مدرسه، با هم به ساحل بیاییم. منظره پیش رویمان کودکانی بودند که روی ماسه‌ها با پای برهنه به دنبال توپی می‌دویدند و به هر بهانه‌ای، تنی هم به آب می‌زدند یا خانواده‌هایی که روی نیمکت‌های زیبای ساحل نشسته و طنازی خلیج فارس را نظاره می‌کردند. با گام‌هایی کوتاه و آهسته، سطح نرم ماسه‌ها را شکافته و پیش می‌رفتیم. بیشتر او می‌گفت و من شنونده بودم؛ از آرزوهایی که در ذهن داشت، از روحیات دانش‌آموزانش، از اتفاقاتی که در مدسه افتاده بود و ده‌ها موضوع دیگر، تا اینکه لحظاتی سکوت میان‌مان حاکم شد که نگاهم کرد و گفت: _تو هم یه چیزی بگو الهه! همش من حرف زدم. همانطور که نگاهم به افق سرخ غروب بود، با لبخندی ملایم پرسیدم: _چی بگم؟ شانه بالا انداخت و پاسخ داد: _هر چی دوست داری! هر چی دلت می‌خواد! از اینهمه سخاوت خیالش به خنده افتادم و گفتم: _ای کاش هر چی دلت می‌خواست برات اتفاق می‌افتاد! با حلوا حلوا که دهن شیرین نمیشه! از پاسخ رندانه‌ام خندید و گفت: _حالا تو بگو، شاید خدا هم اراده کرد و شد. نفس عمیقی کشیدم و او با شیطنت پرسید: _الهه! الآن چه آرزویی داری؟ بی‌آنکه از پرسش ناگهانی‌اش پای دلم بلرزد، با متانت پاسخ دادم: _دوست دارم آرزوهام تو دلم باشه! و شاید جذبه سکوتم به قدری با صلابت بود که او هم دیگر چیزی نپرسید. با همه صمیمیتی که بین‌مان جریان داشت، در دلم پنهان کردم آنچه به بهانه یک آرزو از ذهنم گذشت؛ آرزو کردم مرد غریبه شیعه‌ای که حالا دیگر در خانه ما چندان هم بیگانه نبود، به مذهب اهل سنت درآید! این آرزو به سرعتی شبیه بادهای ساحلی از قلبم گذشت و به همان سرعت دریای دلم را طوفانی کرد. جاری شدن این اندیشه در ذهنم، سخت شگفت زده‌ام کرده بود، به گونه‌ای که برای لحظاتی احساس کردم با خودم غریبه شده‌ام! خیره به قرص رو به غروب خورشید، در حالِ خودم بودم که عبدالله پیشنهاد داد: _الهه جان یواش یواش برگردیم که برای نماز به مسجد برسیم. با حرف عبدالله، نگاهی به مسیرمان که داشت دریا و خورشید و ساحل را به هم پیوند می‌داد، انداختم و با اشاره به مسیری فرعی گفتم: _باشه، از همینجا برگردیم. و راه‌مان را کج کرده و از مسیر باریک ماسه‌ای به حاشیه خیابان اصلی رسیدیم. روی هر تیر چراغ برق، پرچمی سیاه نصب شده و سر درِ بعضی از مغازه‌ها هم پارچه نوشته‌های سبز و مشکی آویخته شده بود که رو به عبدالله کرده و پرسیدم: _الآن چه ماهی هستیم؟ عبدالله همچنان که به پرچم‌ها نگاه می‌کرد، پاسخ داد: _فکر کنم امشب شب اول محرمه. و بعد مثل اینکه چیزی به ذهنش رسیده باشد، ادامه داد: _این پرچم‌ها رو دیدم، یاد این همسایه شیعه‌مون مجید افتادم! و در برابر نگاه منتظرم آغاز کرد: _چند شب پیش که داشتم می‌رفتم مسجد، سر خیابون مجید رو دیدم، داشت از سر کار برمی‌گشت. بهش گفتم دارم میرم مسجد، تو هم میای؟ اونم خیلی راحت قبول کرد. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@Clad_Girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 #بدون_توقف با موضوع حجاب 🗂 قسمت اول | بخش چهارم ✅ برای نهادینه شدن #حجاب در جامعه چه کنیم؟ ✅ چ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 با موضوع حجاب 🗂 قسمت اول | بخش پنجم ✅ آیا پاسخ به شبهات کلید حل مشکل حجاب؟ ✅ مقایسه هلی مغالطه آمیز اشتباه است (من حجاب ندارم ولی غیبت هم نمیکنم) 🅾 منتظر قسمت های بعدی از کانال باشید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 حجاب، بانــ❥ــوان و خانواده ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
📸گوشه‎ای از زندگی حاج احمد متوسلیان در یک نگاه 🔸انتشار به مناسبت ۱۴ تیر، سالروز ربوده شدن احمد متوسلیان 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀