🌸 دختــران چــادری 🌸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شــیعـه،اهـل سـنت» #پارت_پنجاه_و_یکم شبنم شادی روی چشمانم خش
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_پنجاه_و_دوم
بلند شدم و در را باز کردم که صورت مهربان مادر روحم را تازه کرد، ولی نه به قدری که اندوه چهرهام را پنهان کند. به چشمانم نگاه کرد و با زیرکی مادرانهاش پرسید:
_چیزی شده الهه؟
خندهای ساختگی نشانش دادم و گفتم:
_نه مامان! چیزی نشده! بیا تو!
پیدا بود حرفم را باور نکرده، ولی به روی خودش نیاورد و در پاسخ تعارفم گفت:
_نه مادر جون! اومدم بگم شام قلیه ماهی درست کردم. اگه هنوز شام نذاشتی با مجید بیاید پایین دور هم باشیم.
دلم نیامد دعوت پُر مِهرش را نپذیرم و گفتم:
_چَشم! شام که هنوز درست نکردم. مجید داره نماز میخونه، نمازش تموم شد میام.
و مادر با گفتن «پس منتظرم!» از راه پله پایین رفت. نماز مجید که تمام شد، پرسید:
_کی بود؟
و من با بیحوصلگی پاسخ دادم:
_مامان بود. گفت برا شام بریم پایین.
از لحن سرد و سنگینم فهمید هنوز ناراحتم که نگاهم کرد و با صدایی آهسته پرسید:
_الهه جان! از دست من ناراحتی؟
نه میخواستم ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند و نه میتوانستم چشمان مهربانش را غمگین ببینم که لبخندی دلنشین تقدیمش کردم و گفتم:
_نه مجید جان! ناراحت نیستم.
و او با گفتن «پس بریم!» تعارفم کرد تا زودتر از در خارج شوم و احساس بین قلبمان به قدری جاری و زلال بود که به همین چند کلمه، همه چیز را فراموش کرده و تمام طول راه پله را تا طبقه پایین، عاشقانه گفتیم و خندیدیم که از صدای شیطنتمان عبدالله در را گشود و با دیدن ما، سرِ شوخی را باز کرد:
_بَه بَه! عروس داماد تشریف اُوردن!
و با استقبال گرمش وارد خانه شدیم. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و از همانجا به مجید خوش آمد گفت. اما پدر چندان سرِ حال نبود و با سایه اخمی که بر صورتش افتاده بود، به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا میکرد.
مجید کرایه ماهیانه را هم با خودش آورده بود و دو دسته تقدیم پدر کرد. پدر همانطور که نشسته بود، دسته تراولها را روی میز کنارش گذاشت و با همان چهره گرفته باز مشغول تماشای تلویزیون شد. مجید و عبدالله طبق معمول با هم گرم گرفته و من برای کمک به مادر به آشپزخانه رفتم. قلیه ماهی آماده شده بود و ظرفها را از کابینت بیرون میآوردم که از همانجا نگاهی به پدر کردم و پرسیدم:
_مامان! چی شده؟ بابا خیلی ناراحته.
آه بلندی کشید و گفت:
_چی میخواسته بشه مادرجون؟ باز من یه کلمه حرف زدم.
دست از کار کشیدم و مادر در مقابل نگاه نگرانم ادامه داد:
_بهش گفتم چیزی شده که از الآن داری محصول خرما رو پیش فروش میکنی؟ جوش اُورد و کلی داد و بیداد کرد که به تو چه مربوطه! میگه تو انبار باید به پسرات جواب پس بدم، اینجا به خودت!
سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبتهایش نمیشود و با صدایی آهسته گِله کرد:
_گفتم ابراهیم ناراحته! خُب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه!
که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت:
_مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!
مادر خندید و با گفتن «کاری نکردم مادرجون!» اشاره کرد تا سفره را پهن کنم. نگرانی مادر را به خوبی درک میکردم و میفهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایهای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را میلرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمیآمد که فقط غصه میخورد.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🆔@clad_girls
#دلانہ
عڪس حاج قاسم نقطہ اشتراڪ خیلی هاست..
حتی غیر مذهبـے ها!
اما متن وصیت نامہ #حاج_قاسم
نقطہ شروع جدا شدن خیلی هاست
حتی مذهبـے ها❕❗️:)
همونجا کہ حاجـے میگه:
واللھ واللھ واللھ
یکی از مھم ترین شئون عاقبت بخیر
رابطہ قلبی و دلی با این حڪیمیست کہ امروز
سڪان انقلاب را بہ دست دارد🌱'
🆔 @clad_girls
کربلاییمحمدحسین_پویانفر_حسین_جان_به_یاد_لبت_یک_شبم_خواب_راحت_نداشتم.mp3
4.12M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#محمدحسیݩپویانفࢪ
<َحسینجاݩبہیادلبتیڪشبمخوابراحتنداشتم...>ً
#تااربعـــــ32روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
کربلاییسیدرضا_نریمانی_مثلاً_تو_قبول_کردی_ (1).mp3
17.66M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#سیدرضانریمانے
<َمثلاًتوقبولکردے...>ً
#تااربعـــــ32روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
<🖤🌿›
#ریحانه
عݪم امام حـسین'؏'
اوݪ بہ دست حضࢪت عباس'؏'بود...
بعد بࢪ سࢪ حضࢪت زینب'س'...
بانو،قدࢪ چادࢪےڪہبہسࢪڪࢪدےࢪوبدون!
ݪطفمادࢪمونزهرا'س'ست
مـٰادࢪاجازهدادنعلمداࢪنھضتامامحـسین'؏'باشے!
مࢪاقبشیطانباش!
نذاࢪحࢪمتچادࢪشڪستهبشہ!
عݪـمداࢪنھضتامامحـسین'؏'بمونوجانزن!
🔗⃟🖤¦⇢ #چادࢪانہ
❥@clad_girls❥
📷پست اینستاگرامی همسر لوکادیا درباره #حجاب!
🔺 یورگن لوکادیا، ستاره هلندی جدید پرسپولیس در هنگام ورود به ایران همسر و فرزندان خود را هم به تهران آورد که این موضوع مورد توجه قرار گرفت.
همسر این ستاره هلندی پس از مشاهده حضور هواداران پرسپولیس در صفحه اینستاگرامش، پستی منتشر کرد و نوشت:
🔺از همه دنبالکنندگان جدید ایرانیام بابت کلمات گرم و محبتآمیزشان تشکر میکنم.
🔺من به شما و فرهنگتان احترام میگذارم و تا زمانی که اینجا حضور دارم با افتخار حجابم را رعایت میکنم. بیایید باهم مهربان باشیم.
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دکتر هوشنگ امیراحمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکا:
🔺ایران کشوری بزرگ و قدرتمندی است؛ ایران باید در منطقه حضوری فعالی داشته باشد!
🔺چطور آمریکا حق داشت بیاید در منطقه و با داعش مبارزه کند اما ایران که در همسایگی داعش بود این حق را ندارد؟!
🔺حضور فعال ایران در سایر کشورهای منطقه، امنیت ملی و جغرافیایی خودمان را تأمین کرده است.
🆔@Clad_Girls
شنیدم که تنیسور مشهور آمریکایی خانم ویلیامز با ورزش تنیس خداحافظی کرده وگفته دلیلش اینه که:دختر5 ساله م ، بارها درباره علاقهش به داشتن خواهر و برادر صحبت کرده ومن حس میکنم به عنوان مادر باید برای بزرگ کردن خانوادهم اولویت قائل بشم.
به نظرم اگه ایران بود کلی مسخره ش میکردن😡
"مرتضی عباسیان"
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 🔺 عاشقانهای متفاوت؛ وقتی منظر برای ازدواج با سعید چادری شد!
🔸 روایت داستان عاشقانه ای که این بار با نمایش صحنههایی از فرهنگ حجاب، دفاع مقدس و جانبازی، سبک جدیدی از صحنه های عاشقانه را به قاب تصویر کشیده است.
#فرهنگ_حجاب
#کار_فرهنگی_تمیز
🆔 @Clad_girls
🔴 هفت آرایشگاه زنانه در رشت به علت فعالیت غیرمجاز در فضای مجازی پلمب شد.
رئیس اداره نظارت بر اماکن عمومی استان گیلان گفت: ۷ آرایشگاه زنانه در رشت که برخلاف قوانین در صفحات مجازی فعالیت داشتند، پلمب و برای ۱۲ واحد اخطار پلمب صادر و به ۱۹ واحد دیگر نیز تذکر داده شد.
سرهنگ علی حیدرخواه اظهار داشت: با هدف صیانت از امنیت اخلاقی، تحقق برنامههای پیشگیرانه و مقابله با ناهنجاریهای اجتماعی در فضای مجازی، طرحهای کنترل و نظارت بر واحدهای صنفی فعال مجازی از سوی پلیس اجرا میشود.
در همین راستا ماموران اداره نظارت بر اماکن عمومی استان از ۶۴ آرایشگاه زنانه فعال در فضای مجازی در شهرستان رشت بازدید کردند که طی این بازدید به ۱۹ واحد تذکر ابلاغ، برای ۱۲ واحد اخطار پلمب صادر و ۷ واحد که برخلاف قوانین در صفحات مجازی فعالیت داشتند، پلمب شد.
این مقام انتظامی از مردم خواست در صورت مشاهده هرگونه تخلف در واحدهای صنفی، موضوع را به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ اطلاع دهند.
🆔 @Clad_girls
انتظارها به پایان رسید 😍
در ادامه سلسله دورههای #ناگفتهها
💎دوره مجازی سواد عاطفی و ارتباطی
✨کاربردی و واجب برای همه دختران✨
✨ با تدریس #استاد_خوش_منظر
✅ برای ثبت نام رایگان در جلسه اول #عدد1 رو به آیدی زیر ارسال کنید👇🏻
🆔 @Baran_Support
روسیه به مادرانی که ده فرزند بیارن پاداش ۱ میلیون روبلی و لقب «مادر قهرمان» میده!
ایلان ماسک توییت میزنه «مادر بودن مهمتر از هر شغلیه» !
خاله زنکای منوتو و اینترنشنال هم دور هم جمع شدن میگن تحقیقات گفته بچه نیارید تا شاد تر باشید :))
🆔@Clad_Girls
🔖 آموزش طب سنتی اسلامی
🚸 «مزاج شناسی مقدماتی تا پیشرفته»
🔥همراه با «گواهی دانشگاهی»
🔥 به صورت آنلاین
🔥 با پشتیبانی ضبط شده
🔥 پرسش و پاسخ
👇👇👇👇
🟡 در 20 جلسه آموزشی دو ساعته
🟡 هدیه 💯 نفر اول ثبتنام شده
👈 10 درصد تخفیف و 4 ساعت کارگاه رایگان تل گیری و جااندازی لگن
👇👇👇👇
⌚ مهلت ثبت نام: تا 31 مردادماه 1401
📎 لینک ثبتنام👇
https://wa.me/989046724440
📎کانال پیش ثبتنام 👇
https://chat.whatsapp.com/D6xvoHSsqCN24j1uwJSmra
🌸 دختــران چــادری 🌸
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_پنجاه_و_دوم بلند شدم و در را باز کردم
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_پنجاه_و_سوم
فرصت صرف غذا به صحبتهای معمول میگذشت که پدر رو به مجید کرد و پرسید:
_اوضاع کار چطوره مجید؟
لبخند مجید رنگی از رضایت گرفت و پاسخ داد:
_خدا رو شکر! خوبه!
که پدر لقمهاش را قورت داد و با لحنی تحقیرآمیز آغاز کرد:
_اگه وضع حقوقت خیلی خوب نیس، بیا پیش خودم! هم کارش راحتتره، هم پول بیشتری گیرِت میاد!
مجید که انتظار چنین حرفی را نداشت، با تعجب به پدر نگاه کرد و در عوض، عبدالله جواب پدر را داد:
_بابا! این چه حرفیه شما میزنی؟ آقا مجید داره تو پالایشگاه کار میکنه! کجا از شرکت نفت بهتر؟ تازه حقوقشون هم به نسبت خوبه!
که پدر چین به پیشانی انداخت و گفت:
_جای خوبیه، ولی کار پُر دردِ سریه! هر روز صبح باید تا اسکله شهید رجایی بره و شب برگرده! تازه کارش هم پُر خطره! همین یکی دو سال پیش بود که تو پالایشگاه آتیش سوزی شد...
از سخنان پدر به شدت ناراحت شده بودم و چشمم به مجید بود و میدیدم در سکوتی سنگین، خیره به پدر شده که مادر طاقتش را از دست داد و با ناراحتی به میان حرف پدر آمد:
_عبدالرحمن! خُب لابد آقا مجید کار خودش رو دوست داره!
و بلاخره مجید زبان گشود:
_خیلی ممنون که به فکر من هستید! ولی خُب من از کارم راضیام! چون رشته تحصیلیام هم مهندسی نفت بوده، خیلی به کارم علاقه دارم!
پدر لبی پیچ داد و با لحنی که حالا بیشتر رنگ غرور گرفته بود تا خیرخواهی، جواب داد:
_هر جور میل خودته! آخه من دارم با یه تاجر خوب قرارداد میبندم و دیگه از امسال سود نخلستونهام چند برابر میشه! گفتم زیر پر و بال تو هم بگیرم که دیگه برای چندرغاز پول انقدر عذاب نکشی!
مجید سرش را پایین انداخت تا دلخوریاش را کسی نبیند، سپس لبخندی زد و با متانت همیشگیاش پاسخ داد:
_دست شما درد نکنه! ولی من دیگه تو این کار جا افتادم.
و پاسخش آنقدر قاطع بود که پدر اخم کرد و با حالتی پُر غیظ و غضب، لقمه بعدی را در دهانش گذاشت. حالا میفهمیدم مشتری جدیدی که نارضایتی ابراهیم و محمد را برانگیخته، همین تاجری است که پدر را به سودی چند برابر امیدوار کرده و به او اجازه میدهد تا همچون ارباب و رعیت با مجید صحبت کند.
برای لحظاتی غذا در سکوت خورده شد که خبری بهتآور، نگاه همه را به صفحه تلویزیون جلب کرد؛ نبش قبر یک شخصیت بزرگ اسلامی در سوریه به دست تروریستهای تکفیری! حجر بن عدی که به گفته گوینده خبر، از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و از نامآوران اسلام بوده است. گرچه نامش را تا آن لحظه نشنیده بودم اما در هر حال نبش قبر، گناه قبیح و وحشتناکی بود و تنها از دست کسانی بر میآمد که به خدا و پیامبرش (صلیاللهعلیهوآله) هیچ اعتقادی ندارند. پدر زودتر از همه نگاهش را برگرداند و بیتوجه به غذا خوردنش ادامه داد، اما چشمان گِرد شده عبدالله همچنان به تلویزیون خیره مانده بود و مادر مثل اینکه درست متوجه نشده باشد، پرسید:
_چی شده؟
شاید هم متوجه شده بود و باورش نمیشد که قبر یک مسلمان آن هم کسی که یار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بوده، شکافته شده و به مدفنش اهانت شده باشد که عبدالله توضیح داد:
_این تروریستهایی که تو سوریه هستن، به حرم حجر بن عدی حمله کردن و نبش قبرش کردن!
مادر لب گزید و با گفتن «استغفرالله!» از زشتی این عمل به وحشت افتاد. مجید هم نفس بلندی کشید و با سکوتی غمگین اوج تأسفش را نشان داد که با تمام شدن متن خبر، عبدالله صدای تلویزیون را کم کرد و گفت:
_من نمیدونم اینا دیگه کی هستن؟!!! میگن ما مسلمونیم، ولی از هر کافر و مشرکی بدترن! تازه تهدید کردن که اگه دستشون به حرم حضرت زینب (علیها السلام) برسه، تخریبش میکنن!
با شنیدن این جمله نگاهم به چشمان مجید افتاد و دیدم که نگاهش آشکارا لرزید. مثل اینکه جان عزیزی از عزیزانش را در خطر ببیند، برای چند ثانیه تنها به عبدالله نگاه کرد و بعد با لحنی غیرتمندانه به خبری که شنیده بود، پاسخ داد:
_هیچ غلطی نمیتونن بکنن!
و حالا این جواب مردانه او بود که توجه همراه با تعجب ما را به خودش جلب کرد.
ما هم از اهانت به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ناراحت و نگران بودیم، اما خونِ غیرت به گونهای دیگر در رگهای مجید جوشید، نگاهش برای حمایت از حرم تپید و نفسهایش به عشق حضرت زینب (علیهاالسلام) به شماره افتاد. گویی در همین لحظه حضرت زینب (علیها السلام) را در محاصره دشمن میدید که اینگونه برای رهاییاش بیقراری میکرد و این همان احساس غریبی بود که با همهی نزدیکی قلبها و یکی بودن روحمان، باز هم من از درکش عاجز میماندم!
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🆔@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی اسلام آمریکایی و شیعه انگلیسی با هم ترکیب میشوند!
🔞 جلو شوهرش نامحرم براش قمه میزنه به اسم تشیع
🆔@clad_girls
دلانہ✨
✍🏼 هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست. و هیچ ذکرعملی، بالاتر از #ترک_معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست.
#دلانه
🆔@Clad_Girls
حاجحسین_سیبسرخی_,_حاجعبدالرضا_هلالی_,_کربلاییمحمد_فصولی_شهر.mp3
9.4M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#حسینسیبسࢪخے_عبدالرضاهلالے_محمدفصولے
<َزندگےحکمتداره...عشْقعلتداره..>ً
#تااربعـــــ31روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
کربلاییسیدرضا_نریمانی_دلتنگ_حرم.mp3
9.53M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#سیدرضانریمانے
<َدلتنگحرمهستــــمحُسین...>ً
#تااربعـــــ31روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
خیــــــــــمهافتــــــاد...
حجابازسرزینبهرگز!
#ریحانه 🌱
🆔️ @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش میشد وارد بعضی از فیلما شد و هوایِ اونجا رو نفس کشید💙🌱
لایقِ وصلِ تو که من نیستم.. 🆔 @Clad_girls