eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
162.9هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
16.8هزار ویدیو
273 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وزیر کشور: زائران حداقل یک روز صبر کنند بعد به مرزها بروند 🆔@Clad_Girls
✍️به نظر میاد این جریان مقتدی‌صدر یه امتحان ساده بود که امام حسین علیه السلام گرفت‌! اونایی که با شنیدن خبر بسته شدن مرزها‌، ترسیدنو خودشونو باختن‌، که آخ حالا کربلامونو چیکار کنیم یعنی هنوز باور نکردن که چرا دارن میرن‌! هنوز باور نکردن همه چیز و همه چیز و همه چیز اول دست خداست و بعد دست امام حسین ع‌؛ کی میتونه جلوی قدرت خدا وایسه؟! و اما اونایی که بعدش هیچ به خودشون نلرزیدن و نگران نشدن‌! و به آقا اعتماد کردن و مطمئن بودن رزق کربلاشون فقط دست خود آقاست و نه هیچ کس دیگه ... از این امتحان موفق بیرون اومدن. امتحانی برای آزمایش ایمان و اعتقاد امت، بعد از دو سال دلتنگی و حسرت!!!! 🆔️ @clad_girls
•🚧• مـگـه‌قلــــــ♥️ــــبت‌بزرگراه‌آزادیــه؟!😶 ✦✧✦✧✦✧ 🔴 ✦✧ ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️ http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
▫️آقاجـــــ๓ـان‌ بیشتر‌‌از‌این‌جان‌نداشتیم..! • • • 🆔@Clad_Girls
♥😭 دوباره ضامن من میشوی امام رئوف؟ 🆔 @Clad_girls
دلانہ✨ آقای امام‌‌حسین'؏' ما‌ حتی‌ کوله‌‌ی‌ اربعین‌مون رو هم بستیم، چشم‌مون‌به‌دست‌‌شماست.. شما بطلبی هیچ‌چیز حریف خواست‌تون نمی‌شه(: ... ◗دیگه طاقت‌ دوری‌تون رو نداریم آقا💔.. 🆔@Clad_Girls
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َتوخیالم‌ضریــحو‌می‌گیـرم،مۍ‌بوسم..>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َاربعین‌اوضاع‌چہ‌جوریہ‌حسین؟!...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
🔴 اجتماع مردمی ده هزار نفری مدافعان آمران به معروف و ناهیان از منکر ( حریم خانواده و عفت عمومی) شیراز شهر شهدا 🆔 @Clad_girls
🔴 فرم ثبت نام برای عضویت ❥ در گروههای ✖️ فقط تا 20 شهریور ماه 👇👇👇 https://survey.porsline.ir/s/gnXbCxZ
🌸🌱 🔴 ثبت نام شروع شد 😍 جا نمووووونی 😱 آخرین عضوگیری تابستانه ❌❌
هـــدفـــــ📚ــ‌دار، در‌جامعه‌حاضر‌شده‌اند✔️✨.. +شهیدرجایی' 🆔@Clad_Girls
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_اۍ‌زیـــنب _اۍ‌زبان‌علــے‌در‌ڪام _اۍ‌رســـالــــت‌حســــین‌بر‌دوش❗️ ➖➖➖➖ 🆔@Clad_Girls
پشت پرده حجاب‌استایل‌ها به روایت یکی از شاخ‌های مجازی 🔹فرهنگ‌سازی غلط حجاب استایل‌ها و تحریف دین توسط آن‌ها سوژه داغ این روزهای «فارس‌من» است. به همین دلیل سراغ یکی از حجاب استایل‌ها رفتیم تا با او گفت‌و‌گو کنیم. 🔹می‌گوید:« حافظ و معلم قرآن بودم. اولین عکسم را با پوشیه منتشر کردم. بازخوردها بالا بود و مورد پسند خیلی‌ها قرار گرفت. رفته رفته طمع دیده‌شدن وسوسه‌ام کرد و کارهایی می‌کردم که تا قبل از معروف‌شدنم آن‌‎ها را بی‌حیایی می‌دانستم». متن کامل مصاحبه را اینجا بخوانید 🆔 @Clad_girls
⭕️‌ تجمع خودجوش مردم شیراز مقابل پاساژ مصطفوی در اعتراض به اتفاق پریروز و هتک حرمت خانواده شهید خادم صادق 🆔 @Clad_girls
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پشت پرده زندگی حجاب استایل‌ها 🆔 @Clad_girls
روۍ ‌فرش ‌دلـــِ‌ من ‌جوهرۍ ‌از‌ عـشـقــ๓ــ ‌تو ‌ریخت.. • •♥️• • (ع) 🆔@Clad_Girls
🔴 خدمات مرز تا مرز با فقط یک میلیون سیصد هزار تومان ♨️ جهت ثبت نام با آی دی زیر هماهنگ شوید 👇👇👇 🆔 @zeinab3532
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» بوی کتلت‌های سرخ شده فضای خانه را پر کرده و نوید یک شام رؤیایی به میزبانی ساحل خلیج فارس و میهمانی من و مجید را می‌داد. خیار شور و گوجه‌ها را با سلیقه خُرد کرده و نان‌های باگت را برای پیچیدن ساندویچ آماده کرده بودم. از قبل با مجید قرار گذاشته بودیم امشب شام را کنار ساحل زیبای بندرعباس نوش جان کنیم، بلکه خستگی و دلخوری این مدت بیماری مادر و اوقات تلخی‌های پدر را به دل دریا بسپاریم. همچنانکه وسایل شام را مهیا می‌کردم، خیالم پیش یوسف بود. دومین نوه خانواده با تولد اولین فرزند محمد و عطیه قدم به این دنیا گذاشته و امروز صبح، من و مادر را برای دیدن روی ماهش به آپارتمان نوساز و شیک محمد کشانده بود. صورتش زیبایی لطیف و معصومانه‌ای داشت که نام یوسف را بیشتر برازنده‌اش می‌کرد. در خیال شیرین برادرزاده عزیزم بودم که مجید در را گشود و با رویی باز سلام کرد. جواب سلامش را دادم و با اشاره‌ای به سبد وسایل شام که روی اُپن قرار داشت، گفتم: _همه چی آماده‌اس، بریم؟ نفس بلندی کشید و با شیطنت گفت: _عجب بوی خوبی میده! نمیشه شام رو همینجا بخوریم بعد بریم؟ آخه من طاقت ندارم تا ساحل صبر کنم! و صدای خنده شاد و شیرینش اتاق را پُر کرد. لحظه‌های همراهی با حضور گرم و پرشورش، آنقدر شیرین و رؤیایی بود که حیفم می‌آمد باز هم با بحث و جدل حتی درمورد مسائل اعتقادی خرابش کنم، هر چند به همان شدتی که قلبم از عشقش می‌تپید، دلم برای هدایتش به مذهب اهل تسنن پَر پَر می‌زد، اما شاید بایستی بیشتر حوصله به خرج داده و با سعه صدر فراخ‌تری این راه طولانی را ادامه می‌دادم. از خانه که خارج شدیم، سبد را از دستم گرفت و با نگاهی به صورتم، گفت: _خدا رو شکر امشب خیلی سرحالی! لبخندی زدم و پاسخ دادم: _آره خدا رو شکر! آخه امروز چند تا اتفاق خوب افتاده! و در مقابل نگاه کنجکاوش، با لحنی لبریز هیجان ادامه دادم: _اول اینکه مامان بلاخره راضی شد و صبح زود رفتیم همه آزمایش‌ها رو انجام داد و عکس هم گرفت. خدا رو شکر حالش هم بهتر شده. بعد رفتیم خونه محمد. مجید! نمی‌دونی یوسف چقدر ناز و خوشگله! همانطور که با اشتیاق به حرف‌هایم گوش می‌داد، با شیرین زبانی به میان حرفم آمد: _خُب به عمه‌اش رفته! در برابر تمجید هوشمندانه‌اش خندیدم و گفتم: _وای! اگه من به خوشگلی یوسف باشم که خیلی عالیه! با نگاه عاشقش به عمق چشمانم خیره شد و با لبخندی شیرین جواب داد: _الهه! باور کن جدی میگم، برای من تو قشنگترین و نازنین‌ترین زنی هستی که تا حالا دیدم! و آهنگ صدایش آنقدر بی‌ریا و صادقانه بود که باور کردم در نگاه پاک و زلال او، چهره معمولی من این همه زیبا و دیدنی جلوه می‌کند. شاید عطر کلامش به قدری هوشربا بود که چند قدمی را در سکوت برداشتیم که پرسید: _حالا جواب آزمایش مامان کی میاد؟ فکری کردم و پاسخ دادم: _دقیقاً نمی‌دونم، ولی فکر کنم عبدالله گفت شنبه باید بره دنبال جواب. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls