eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
156هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
18.3هزار ویدیو
285 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️می شه بگید پایان حکمرانی ها بر فضای مجازی کی به پایان خواهد رسید؟ ♦️وقتی خانم آزادانه با کلاه و مانتوی جلو باز توی پارک قدم می زنه و فیلمش رو پخش می کنه چطور میشه از بقیه توقع داشته باشیم که حجابشون رو رعایت کنند 🆔 @Clad_girls
واکنش پلیس فتا به کلیپ تحقیر پاکبان توسط یک سلبریتی 🔹پلیس فتا: کاربران در تماس های مکرر، خواستار برخورد قانونی با این گونه جریانات شده اند و پلیس فتا اقدامات لازم و قانونی را برابر مقررات اعمال می کند.👇 fna.ir/ex1ni0 🆔 @Clad_girls
🔴 رفتار چادری ها یا فرمان خدا ؟ 🌀 یک سری افراد مدعی اند : چادری ها از همه بدترند.😱 اما حجاب فقط چادر نیست .❌ ✅ جواب:📢 در هر قشری خوب و بد هست . اسلام ملاک است نه او که مدعی مسلمانی است .✅✅✅ بد بودن بعضی اعمال افراد چادری به حجاب آنها ربطی ندارد.❗️❌ خداوند متعال هرکس را متناسب با گناه او مجازات می کند.😰 مجازات بی حجابی سرجای خودش و مجازات با حجاب های گنهکار هم سرجای خودش .✔️ 🆔 @Clad_girls 🍃🌸
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده:
📛 آهای دختر خانمی که به مرد غریبه می نویسی جونم عزیزم♥️️فداتشم یادت باشه اولین کسی که پیامتو می بینه آقا امام زمان (عج) هست 😔😢😣😔😢😣 چرا دل آقا امام زمان (عج) رو ناراحت می کنی!!!! 🌸 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 . . 🌱 یعنی: بی نیاز از هر نگاهی جز نگاه . . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
‍ 🌸 ☝️ حجاب پوشاندن زيبايےها حذف جلب توجه و افزايش ولےامروز حجابےعرضه شده ڪه: خودش زينت است😏 جلب توجه ميڪند❌ حيا را ازحجاب حذف ميڪند ⁉ 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مادر شهید : ♨️ من از غصه علی اکبر نمردم ⚠️ ولی از حرف های مردم دارم آب میشم و میمرم 😭😭😭 😔😭 _______________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057 کپشن مطالعه شود👇
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 مادر شهید : ♨️ من از غصه علی اکبر نمردم ⚠️ ولی از حرف های مردم دارم آب میشم و میمرم 😭😭😭 #شهدا_شرم
♨️ ایران تنها کشور دنیاست که بخشی از ملتش به شهدای جان باخته در هر جنگ و درگیری توهین میکنند و اتهام مضحک دریافت حقوق های نجومی رو به رزمندگان و شهدای مملکت میزنند. ملت خودفروخته‌ ای که در سایه امنیتی که حاصل خون همین شهداست در کشور زندگی میکنند و همه گونه هرزگی و کثافت کاری اتجام میدهند، در واقع همان جماعتی هستند که در انتخابات به مهره های اصلاح طلب و مزدور آمریکا رأی میدهند که برحسب اتفاق همین عناصر مزدور و فاسد اصلاح طلب حقوق های نجومی میگیرند که فیش های نجومی آنها افشا و باعث آبروریزی شد. در هشت سالی که از جنگ و بحران سوریه گذشته، مد شده که هر بیسواد اصلاح طلب‌‌، سلطنت طلب و براندازی که ذره ای دانش سیاسی، نظامی و آگاهی از مفاهیم ژئوپلتیک و‌ ژئواستراتژیک نداره درباره ی حضور نظامی ایران در منطقه و‌ به ویژه در سوریه اظهار نظرهای کشکی و صدمن یه غاز کنه! به طور نمونه افاضه میفرمایند که تمام پول کشور برای حزب الله لبنان و دولت بشار اسد فرستاده میشه و وقتی ازش سئوال میکنی خب تو که چنین ادعایی داری رقم دقیق این پول هایی رو که به لبنان و سوریه داده شده رو بگو، فقط نگاهت میکنه و نه تنها جوابی برای این پرسش نداره،‌ بلکه رقم کل بودجه نظامی و حتی بودجه جاری کشور رو هم نمیدونه، ولی تمام دروغها و‌ تبلیغات منفی شبکه های ماهواره ای رو درباره کمک های ایران به این کشورها رو مثل یک طوطی سخنگو تکرار میکنه و‌ باز وقتی ازش میپرسی تو که به حضور نظامی ایران در منطقه معترض هستی، پس چرا یکبار دربارهژ حضور ژنرالهای ارتش اردن، عربستان، ترکیه، امریکا، فرانسه، انگلستان و بیش از ۱۱۰ هزار جنگجوی آموزش دیده و سازمان یافته ای که از سراسر دنیا و بیش از ۱۰۸ کشور در قالب دهها گروه تروریستی آدمخوار مانند داعش، جبهه النصره، ارتش آزاد و جیش الاسلام که به سوریه اعزام شده اند، از خودت نمیپرسی که اینها در سوریه چه کار دارند؟! چرا از خودت سئوال نمیکنی و به اون مغز کوچک و فندقی ت فشار نمیاری که چرا آمریکا در بیش از ۵۸۰ نقطه از جهان، پایگاه نظامی داره و‌ بیش از ۳۵ فقره از این پایگاهها دورتادور ما مانند پایگاه سنت کام در قطر، ناوگان پنجم دریایی آمریکا در بحربن و‌ پایگاه الظفره در امارات با استقرار دهها فروند جنگندهء فوق پیشرفته و بمب افکن های راهبردی احداث شده و یا در پایگاه اینجرلیک ناتو در ترکیه فقط ۵۰ بمب اتمی آمریکا در آن انبار و‌ امنیت ملی ما را تهدید میکنه. تو که از علوم نظامی و فلسفهء حضور نظامیان در نقاط مختلف دنیا چیزی نمیدانی لطف بفرما دهنت را ببند. ___________ ⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
... ‏این تصویر رو نه تو منوتو نه تو بی بی سی نه تو ایران اینترنشنال نمی بینید! زیرا نیروهای نظامی ایران باید شریر و خوفناک و زنان باید ذلیل و بیچاره نمایش داده بشن! مصی علینژادها و فمنیستا تو کل دنیای غربشون اگه همچین عکسی سراغ دارن بیارن! ✍ . 🔴 قاب ماندگار روزهای مبارزه با کرونا احترام نظامی فرمانده ارشد نیروی زمینی ارتش به پرستار بخش بیماران کرونایی بیمارستان تربت حیدریه ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آبجی! یه لباس راحت تر بپوشی بهتر نیست...! ⏪انیمیشن‌ زیبا و کوتاه، ساخته شده بر اساس داستان زندگی یک شهید 🌺پیشنهاد میکنم حتما دختر خانومهای جوان ببینند و انتشار حداکثری بدهند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
✖️آنکه گناهی را کند .. ☝️ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
‌ 🧩 عقب‌ماندگی را جبران کنیم ‌ 💐 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: بحمدالله ما در زمینه‌ی مسائل زنان در نظام جمهوری اسلامی پیشرفتهایی داشتیم، منتها این پیشرفتها متناسب با نیاز، توقع، و آن امکانی که در اسلام وجود دارد نیست. ✅ این عقب‌ماندگی را ان‌شاءالله شما بایستی به بهترین وجهی جبران کنید. 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 مجری شبکه ان‌بی‌سی‌نیوز: ایران، جهان را سورپرایز کرد! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 بازتاب گسترده پرتاب موفقیت‌آمیز ماهواره نور در رسانه‌های جهان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴صلابت ، استقامت و صبوری ، معنای زینبی بودن یک زن رو‌‌ تو این عکس‌‌ می تونید ببینید. سکینه واعظی مادر ۶ شهید به فرزندان شهیدش پیوست ، برایش فاتحه بخوانید عکسش رو ذخیره کنید هر بار مثل من دلتون از این دنیا گرفت نگاهش کنید قوی و‌صبور می‌شوید.... ✍ عطیه آقابابایی 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎯 همۀ ما زن ایدئال را می‌شناسیم، صدها نسخه از آن را در اینستاگرام دیده‌ایم: زیبا، باریک، درخشان و در حال لذت‌بردن از تعطیلاتی ابدی. او نه مثل ما روزی ۱۲ ساعت کار می‌کند، نه نگران چاقی و چروک‌های دور چشمش است. انگار زمان برای او متوقف شده است، نه پیر می‌شود، نه فقیر و فرسوده و خسته. او مثل ما نیست و ما این را خوب می‌دانیم، اما سوال این است که چرا هنوز تحسینش می‌کنیم؟ چرا نمی‌توانیم فراموشش کنیم؟ . 📌 برای شنیدن نسخۀ صوتی می‌توانید فایل آن را از کانال تلگرامی ترجمان دریافت کنید. آدرس کانال در بیو موجود است. . 🎧 برای شنیدن ادامۀ این مطلب: — به Tarjomaan.com بروید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
❤️🍃 💁‍♀ عاشق شو ؛ 💁‍♂ از عشقت محافظت کن ؛ 🍼 و کودکانه سالهای سال را تازه نگهدار . . . 💓 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
🔴 نگاهت به جماعت نباشد بانو 🥀 🆔 @Clad_girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هن
✍️ 💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا کنید! عملیات آزادی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش عدنان یا است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید... ✍️نویسنده: 🆔 @Clad_girls
تغییر نام اورژانس بیمارستان میلاد لاهیجان به نام پرستار فداکار بیمارستان، نرجس خانعلی زاده 🔺نرجس خانعلی زاده پرستار جوان بخش اورژانس بیمارستان میلاد لاهیجان بود که در ۶ اسفند ماه سال گذشته و در سن ۲۵ سالگی در اثر ابتلا به ویروس در گذشت./ایلنا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
4795_1563612941.mp3
2.6M
🍃هرکس یه شبه جمعه، بین الحرمین باشه ... 🆔 @Clad_girls