eitaa logo
🏴 دختــران چــادری 🏴
162.6هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
283 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 📖 ... کمی بعد گوشی رو از گوشش در آورد و روبه پرستار گفت:« فشار هیستولیکش هشته .» پرستار اولی با تعجب نگاهی به من کرد و گفت:« پس سرمت کو؟» نمی دانستم چرا این چیزها را از من می‌پرسیدند جواب ندادم . همان پرستار اولی رفت و کمی بعد با میزی چرخدار که داخلش پر بود از دارو و تجهیزات برگشت و شروع کرد به آماده کردن سرم . پرستار دومی , دفتر جلد آلومینیومی را که به نرده پایین تخت آویزان بود برداشت و گفت:« دکتر ندیدت؟» پرستار اولی همانطور که سرم را وصل می کرد لبخندی زد و گفت :«بسکه پسرت همه را خوشحال کرده پاک مامان را فراموش کردیم.» لبخندی زدم . وقتی پرستار سرم را وصل کرد چند آمپول تزریق کرد توی آن. آمپول‌ها مرا یاد نقاشی علی آقا انداخت ؛ موقعی که بیمارستان ساسان بستری بود. نقاشیْ پروانه ای بود که بالش تیر خورده و از آن خون می‌چکید . پرسیدم:« حال بچه چطوره؟» پرستار دستش را گذاشت روی شانه‌ام با لبخندی آرامبخش جواب داد:« خوب! شیطونیه برا خودش، همه بیمارستان رو گذاشته سرکار .مادرتون رفتن تو اتاق نوزادان و بچه را بغل گرفتن تا همه از پشت شیشه ببیننش.» پرستار وسایلش را جمع کرد و روی میز چرخدار گذاشت و گفت :«سرمت یه ساعت طول میکشه چند تا آمپول مسکن توش ریختم . الان خوابت می بره .» بعد از رفتن پرستار تازه به دور و برا اتاق نگاه کردم. ساعت گرد و سفید روبرو یک و نیم را نشان می‌داد. دلم میخواست بلند شوم و لامپ‌های فلورسنت سقف را خاموش کنم . هرکاری کردم، دیدم توانش را ندارم. حوصله ام سر رفته بود. پس چرا مادر نمی آمد ؟! چرا خوابم نمی برد؟! به قطرات سرم که آرام آرام توی لوله می ریخت و به طرف دستم سرازیر می شد خیره شدم. چقدر همه جا ساکت و آرام بود . به تخت خالی سمت چپم نگاه کردم. اگر علی آقا بود، یعنی امشب می آمد پیشم؟! یعنی میخوابید روی این تخت؟! یا باز در منطقه بود و عملیات؟! چقدر دلم میخواست زمان به عقب برمیگشت . چه روزهایی داشتیم توی دزفول ... یاد آن روز افتادم : سه شنبه بیست و چهارم دی ماه ۱۳۶۵ .... 🆔@clad_girls
• در هلند به دنیا آمد، دکترای تخصصی خود را از هلند گرفت اما معتقد بود انقلاب اسلامی کشتی نوحی است که نباید از آن جا ماند. عطای هلند را به لقایش ترجیح داد 🆔 @Clad_girls
. ❣ خداوند رحمت آورد بر بنده ای که روابط میان خود و زنش را نیکو کند، در این صورت خدای عزوجل زمام امور همسرش را در اختیار او قرار داده، او را سرپرست و اختیار دار زن می‌سازد. 🆔 @Clad_girls
دلانه🍃 لبخند،اشک،قهقهه‌و‌هق‌هق همه‌اش‌بهانه‌است‌برای‌به‌تو‌رسیدن،برای‌باتوبودن‌،برایِ‌برای‌توبودن. لبخند‌میزنم‌به‌کج‌فهمی‌هایشان،اماازجنس‌تلخ اشک‌جاری‌میشودازفراق‌تو... قهقه‌از‌شوق‌نعمت‌هایی‌که‌تنها‌به‌طفیلی‌وجود‌شما‌عطا‌میشود🤲🏼 وهق‌‌میزنم‌ازغم‌غربت‌شما‌واجدادپاکتان😔 نمیگویم‌حق‌انتظاررابه‌درستی‌ادا‌کرده‌ایم‌که‌نکردیم😓 امادلمان‌‌حسابےتنگ‌هست. 🆔@clad_girls
🌱 سَخت اَست ولـےهـَمیشهـ بـَرسـَرْدارَمـ..🎀⃟🌿 مَݩ چـادُریـَمـ نـِشـاݩ بـَرتَـردارمــ..🌹⃟🌈 بُگْذارهَرکه هَرچه خواهـَدگویـد؛☀⃟🌾 مَݩ اِرثیهءحَضرت مادَر دارمــ..💐⃟✨ 🆔@clad_girls
پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش پس شما گریه بر آن کشته بیداد کنید 🖤@clad_girls
نگـذاریـد کـه مـعـصومــه خبــردار شــود رحـم بـر حـال دل دخـتـر نـاشــاد کنید 🖤@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 📖 ... من و فاطمه داشتیم اتاق‌ها و در و دیوار و سقف خانه را جارو می زدیم و گرد و غبار ها را می تکاندیم ، اما هر کاری می کردیم خانه شکل خانه نمی شد ؛ نه پرده‌ای داشت و نه فرش به اندازه‌ای که همه جا را پر کند و نه امکانات زندگی. هر کاری می کردیم ، هر چقدر همه جا را می‌سابیدیم و تمیز می کردیم فایده ای نداشت . نزدیک ساعت ده صبح در زدند . فکر کردم شاید سربازی باشد که هر روز می آمد . چادر سر کردم و رفتم پشت در؛ پرسیدم :«کیه ؟» صدا ناآشنا بود ؛ گفت:« منم . معاون علی آقا ، سعید صداقتی.» هنوز هم وقتی یاد آن روز و آن ماجرا می‌افتم با خودم می گویم کاش با او اهواز نرفته بودیم .کاش اصلا خانه نبودیم و در را باز نمی کردم. حتما آن وقت اوضاع زندگی‌مان طور دیگری پیش می‌رفت . اما متاسفانه در را باز کردم .هرچند همان موقع هم فکر کردم باید مقاومت کنم ؛ اما نمی‌دانم چرا مقاومت نکردم. نمی دانم چرا با اینکه دلم راضی به رفتن نبود، با سعید صداقتی رفتیم . پرستاری بالای سرم ایستاده بود .نگاهم می کرد و لبخند می‌زد . پیچ سرم را چرخاند . آخرین قطرات سرم به تندی توی لوله راه گرفت . پتو را کنار زد ، هر دو دستش را در هم قلاب کرد و محکم شکمم را فشار داد .درد عجیبی توی دلم پیچید. پرستار بدون توجه به دردی که می کشیدم، دوباره با هر دو دست شکمم را فشار داد، مثل مواقعی که می‌خواهند بیمار قلبی را احیا کنند .از درد بی اختیار داد کشیدم .پرستار پتو را روی سینه‌ام کشید و گفت :«تموم شد ! ببخشید لازم بود .»سری تکان دادم . سرم را از دستم دراورد و آن را انداخت توی سطل آشغال. مادر با یک دسته گل وارد اتاق شد. گل ها را گذاشت روی میزی که بین هر دو تخت بود کنارم ایستاد و پرسید:« فرشته جان حالت خوبه؟» شکمم به شدت درد می کرد، با این حال گفتم :«خوبم » مادر مشغول مرتب کردن پتو روسری و سر و وضعم شد .با شادی گفت:« نمی‌دانی چه پسریه ماشاءالله! گل . مردم یه‌ریز تلفن می‌زنن و احوالت را می‌پرسن. از دفتر امام جمعه گرفته تا استانداری و جاهای دیگه.» با غصه به مادر نگاه کردم . دلم میخواست علی خواهم بود و زنگ میزد. کاش بود ؛ بغض راه گلویم را بسته بود دلم میخواست مادر چراغ را خاموش می کرد و می خوابیدم و خواب علی آقا را می‌دیدم یا چشم‌هایم را می‌بستم و خاطراتم را با علی آقا دوره می‌کردم .مادر گلها را از روی میز کنار تخت برداشت گلایل سفید بودند . آنها را آورد جلوی صورتم گرفت و گفت:« بوکــن.» یاد روز تشییع جنازه علی آقا افتادم . روی تابوت پر از گل بود ... 🆔@clad_girls
🔴 هشت مارس، روز جهانی زن یا تن؟! 🔸 هشت مارس و هیاهوی مطالبه فروکش کرد؛ در جهان صدها تظاهرات بزرگ برگزار شد و در کشور ما نیز یک مشت خرده پای غرب زده در آرزوی آن حقوق تباه شده سخن گفتند و اسلام را محکوم ساختند که زن را محدود کرده است. 🔹و هیچ کس از این خیل شده به این نیندیشید که نهایت دستاورد غرب برای زنان چه بوده؟ آیا غیر این است که زنان را از خانه ها بیرون آوردند و جلوی چند دوربین از زوایای مختلف، به او تعرض کردند تا تحت لوای صنعت پورنوگرافی، بیش از تجارت نفت، سلاح، درآمد کسب کنند؟ نهایت حضور زن آیا به جامعه سازی ختم شده، یا روی جلد مجلات، خوراکی ها، پوشاک، تبلیغ ابزار صنعتی و ... ظهور کرده است؟ 🔸آیا اساسا، زن امروز تراز غرب، چیزی جز یک است؟ برده ای که از روی رضایت و شوق دیده شدن و فخر فروختن، تن به خود خواسته داده است؟ 🔹و آیا خشونت بیش از این در حق زنی هست که صبح که از خواب برمی خیزد تا شب، دائم استرس زیبا به نظر آمدن داشته باشد؟ همه هم و غمش این باشد که اندام شهوت انگیزش را تحسین کنند نه روح بلند زنانه اش را ؟ و برای نیل به این هدف تن به هر کاری اعم از آرایش ها و جراحی های زیبایی و انواع مواد مضر شیمیایی و ... بدهد و دائم با هم جنسان خودش در مسابقه ای تمام نشدنی برای جلب نظر مردان قرار بگیرد، نبردی روزانه و همیشگی و آخر امر جز افسردگی و پژمردگی و خودکشی حاصلش نباشد؟ 🔸آیا هشت مارس، روز جهانی زن است یا روز جهانی تن و بدن؟ و در حیرتم از جماعتی که دین شان است، اما بهترین زن را، زنی می دانند که مردان را بهتر و بیشتر تحریک شهوانی کند. و به راستی کدام مرد و زن بزرگی که تاریخ را تغییر داده اند، مادری فمینیست داشته است؟ 📝 سلمان کدیور @clad_girls
50.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مستند بدون مقصد ♨️ انشار به مناسبت روز جهانی زن 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☢ آیا واقعا امام با ورود نظامیان به انتخابات مخالف بود؟! ✅ اول از سپاه کناره گیری کنید و بعد وارد انتخابات بشید. ________________ ♨️ حامی 🔴 به جمع ما بپوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2424932C0dc1e42b39
شهادت امام‌ موسی کاظم علیه السلام تسلیت 🏴 @Clad_girls
گنبد_زیباتو_عشقه_یا_موسی_بن_جعفر.mp3
6.37M
گنبد‌زیباتو‌عشقه‌یاموسی‌بن‌جعفر🖤 🎤کربلایی‌جواد‌مقدم 🆔 @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-🌱- رایحہ‌ے حجابٺ، اگر چہ دل از اهل خیابان نمے برد اما بدجور خدا را عاشق مے ڪند... 😌- 💜-
هدایت شده از 🔍 اخبارِ زنان📢 🧕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ سردار در شب شهادت امام موسی‌کاظم (ع) در حرم آقا علی ابن‌موسی‌الرضا(ع) و اولین خبر درمورد نامزدی ریاست جمهوری ایشان 😍❤️ ____________________ ♨️ حامی 🔴 به جمع ما بپوندید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2424932C0dc1e42b39
بانـــــــــو←♥→∞ قدمــــهایــــت در خیــــابانـ🚦🚧 کــــار دنیـــــا را لنــگ می کنـــد ! نمي بینے فرشته های خدا ؟!👼 همگے دست به سینه بهـ تماشـای تو نشســـتهـ انــد !! خـــدا می دانـــد چقدر در دلشـــان بهـ تــــو🧕 و بــالهاے سیاهـــت حـــسادتـ می کنند😄😚 🆔 @Clad_girls