eitaa logo
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
155.1هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
18.4هزار ویدیو
286 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_چهل_و_نهم رنگ مادر پریده بود و از د
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» نماز مغربم که تمام شد، سجاده‌ام را جمع کردم و از اتاق خارج شدم که دیدم مجید تازه نمازش را شروع کرده است. به گونه‌ای که در دیدش نباشم، روی یکی از مبل‌ها به تماشای نماز خواندنش نشستم. دست‌هایش را روی هم نمی‌گذاشت، در پایان قرائت سوره حمد «آمین» نمی‌گفت، قنوت می‌خواند و بر مُهر سجده می‌کرد. هر بار که پیشانی‌اش را بر مُهر می گذاشت، دلم پَر می‌زد تا برای یکبار هم که شده، تمنا کنم تا دیگر این کار را نکند. سجده بر تکه‌ای گِل، صورت خوشی نداشت و به نظرم تنها نوعی بدعت بود. اما عهد نانوشته ما در این پیوند زناشویی، احترام به عقاید یکدیگر و آزادی ادای آداب مذهبی‌مان بود و دلم نمی‌خواست این عهد را بشکنم، هرچند در این یک ماه و نیم زندگی مشترک، آنقدر قلب‌هایمان یکی شده و آنچنان روحمان با هم آمیخته شده بود که احساس می‌کردم می‌توانم از او طلب کنم هر چه می‌خواهم! می‌دانستم که او بنا بر عادت شیعیان، نماز مغرب و عشاء را در یک نوبت می‌خواند و همین که سلام نماز مغرب را داد، صدایش کردم: _مجید! ظاهراً متوجه حضورم نشده بود که سرش را به سمتم برگرداند و با تعجب گفت: _تو اینجا نشستی؟ فکر کردم سرِ نمازی. لبخندی زدم و به جای جواب، پرسیدم: _مجید! اگه من ازت یه چیزی بخوام، قبول می‌کنی؟ از آهنگ صدایم، فهمید خبری شده که به طور کامل به سمتم چرخید و با مهربانی پاسخ داد: _خدا کنه که از دستم بر بیاد! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: _از دستت بر میاد! فقط باید بخوای! و او با اطمینان پاسخ داد: _بگو الهه جان! از جایم بلند شدم، با گام‌هایی آهسته به سمتش رفتم، خم شدم و از میان جانماز مخملی سبز رنگش، مُهر را برداشتم و مقابلش روی زمین نشستم. مثل اینکه منظورم را فهمیده باشد، لبخندی مهربان زد و با نگاهش منتظر ماند تا حرفم را بزنم. با چشمانی که رنگی از تمنا گرفته بود، نگاهش کردم و گفتم: _مجید جان! میشه نماز عشاء رو بدون مُهر بخونی؟ به عمق چشمانم دقیق شد و من با لحنی لطیف‌تر ادامه دادم: _مجید! مگه زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مُهر بوده؟ مگه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از مُهر استفاده می‌کرده؟ پس چرا تو روی مُهر سجده می‌کنی؟ سرش را پایین انداخت و با سر انگشتانش تار و پور سجاده‌اش را به بازی گرفت تا با اعتماد به نفس ادامه دهم: _آخه چه دلیلی داره که روی مُهر سجده کنی؟ آخه این یه تیکه گِل... که سرش را بالا آورد و طوری نگاهم کرد که دیگر نتواستم ادامه دهم. گمان کردم از حرف‌هایم ناراحت شده که برای چند لحظه بی‌آنکه کلامی بگوید، تنها نگاهم می‌کرد. سپس لبخندی لبریز عطوفت بر صورتش نقش بست. دستش را روی زمین عصا کرد و با قدرت از جایش بلند شد، رو به قبله کرد و به جای هر جوابی، دست‌هایش را بالا برد، تکبیر گفت و نمازش را شروع کرد در حالی که مُهرش در دستان من مانده و روی جانمازش جز یک تسبیح سرخ رنگ چیزی نبود. همانطور که پشتش نشسته بودم، محو قامت مردانه‌اش شده و نمی‌توانستم باور کنم که به این سادگی سخنم را قبول کرده باشد. با هر رکوع و سجودی که انجام می‌داد، نگاه مرا هم با خودش می‌بُرد تا به چشم خود ببینم پیشانی بلندش روی مخمل جانماز به سجده می‌رود. یعنی دل او به بهانه محبت من اینچنین نرم شده بود؟ یعنی ممکن بود که باقی گام‌هایش را هم با همین صلابت بردارد و به مذهب اهل تسنن درآید؟ یعنی باید باور می‌کردم که تحقق آرزو و استجابت دعایم در چنین شبی مقدر شده است؟ حتی پلک هم نمی‌زدم تا لحظه‌ای از نمازش را از دست ندهم تا سلام داد. جرأت نداشتم چیزی بگویم، مبادا رؤیای شیرینی که برابر چشمانم جان گرفته بود، از دستم برود. همچنانکه رو به قبله نشسته بود، لحظاتی به جانمازش نگاه کرد، سپس آهسته به سمتم برگشت. چشمانش همچنان مهربان بود و همچون همیشه می‌خندید. به مُهرش که در دستانم مانده بود، نگاهی کرد و بعد به میهمانی چشمان منتظر و مشتاقم آمد و آهسته زمزمه کرد: _الهه جان! من... من از این نمازی که خوندم هیچ لذتی نبردم! ادامه دارد... ✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 این بار برای یه حرکت هماهنگ به مناسبت آماده میشه 😍 ♥ اشتراک حس خوب 🍃🌸 ✅ شما هم میتونید عضو گروه های ما توی سرااااسر ایران بشید. ⚠️ اگر شهرتون گروه نداره، اقدام به تشکیل گروهکنید، ما راهنمایی تون میکنیم 😊
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🌱 #فرشتگان_سرزمین_من این بار برای یه حرکت هماهنگ به مناسبت #اربعین آماده میشه 😍 ♥ اشتراک حس خوب #ر
🔴 کار تو مترو توی شهرای تهران، مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز ادامه خواهد شد یه سری دورهمی های ویژه برای گروه هامون داریم 😇 خلاصه خبرای خووووبی تو راهه کلی برنامه های جدید داریم واسه شهرامون شما هم اگر گروه فرهنگی توی شهرتون دارید، میتونید به جمع بزرگ ترین گروه فرهنگی دختـــرانه کشور اضافه بشید ✓ شهرهای نیاز به تشکیل گروه دارند 🤨 🔴 خانم بالای 18 سال، دغدغه مند مسائل به خصوص بحث برای تشکیل گروه با این آی دی هماهنگ بشید👇 🆔 @Rahbar1361 ⛔️ برای عضویت گروه ها کنید تا لینک ثبت نام به زودی فعال بشه و از طریق کانال اطلاع رسانی بشه
کربلایی‌محمدحسین_پویانفر_تب_عشق.mp3
12.38M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َجاریہ‌عشقت‌تو‌رگ‌وخونمـــ...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
✨🍃 من‌مســـلمان‌شـده‌ے چـــ🖤ــادرخاڪـےتوامـ... 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تلاش گسترده شبکه‌های ماهواره‌ای سعودی_لندنی برای نسل‌کشی ایرانیان! 🔺از تبریک گفتن روز بدون فرزند تا تلاش برای مخالفت با ازدواج ایرانیان و اینکه بدون ازدواج بچه‌دار شوید!! 🆔@Clad_Girls
آفرین به دختران والیبالیست ایرانی که امروز تاریخ‌سازی کردند بعد از ۵۶ سال موفق شد به فینال رقابت‌های کشورهای اسلامی برسد‌. دم این دختران گرم که برای رسیدن به این موقعیت خیلی خیلی تلاش کرده‌اند. 🗣شبنم رحمتی مصی علینژاد هم خفه خون گرفته :) 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کویتی‌هایی که دیگر وضعشان کویت نیست!! 💢 گفتگوی شبکه آمریکایی "CNBC" عربی با شهروندان کویتی درباره افزایش صد در صدی قیمت‌ها: 🔺 "نه فقط مواد غذایی، بلکه خودروها و پوشاک افزایش قیمت چند برابری داشته، تقریبا قیمت همه چیز افزایش یافته است و همه از افزایش قمیت‌ها ناراضی هستند" 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 باز هم و همراهی اصلاح طلبان با ضدانقلاب توهین استاد غلامی به زنان!! 🆔@Clad_Girls
📛الهه منصوریان در مسابقات رینگی که از سخت ترین مبارزات جهان میباشد قهرمان جهان شد 📽 مبارزه و برد الهه منصوریان با حریف چینی که سه سال متمادی بدون رقیب قهرمان بود گرفت... 🆔@Clad_Girls
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست.... و باز به شما از دور سلام..!💔 🆔️ @clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 احترام ستاره هالیوود برای سینمای ایران 🔺بعد از هجمه و خبرسازی علیه فاطمه معتمد آریا که گفته بود سینمای کشورمون بعد از انقلاب هویت خودش رو پیدا کرده بدونند اونایی که نگاهشون به زبان غربی ها است جرج کلونی هنرپیشه هالیوودی هم طی یه مصاحبه نظرات جالبی درباره سینمای کشورمون داشته. 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تام هالند ستاره مردم عنکبوتی با حدود ۶۷ میلیون دنبال‌کننده در اینستاگرام: من قصد دارم از شبکه‌های اجتماعی فاصله بگیرم. برای سلامت روانم. برای اینکه متوجه شده‌ام که اینستاگرام و توییتر بیش از حد تحریک‌کننده و طاقت فرساست من این اپلیکیشن‌ها را حذف می‌کنم 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمــــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_پنجاهم نماز مغربم که تمام شد، سجاده
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شــیعـه،اهـل سـنت» شبنم شادی روی چشمانم خشک شد. سرش را پایین انداخت، به اندازه چند نفس ساکت ماند، دوباره نگاهم کرد و گفت: _الهه! من عادت کردم روی مُهر سجده کنم... ببین من نمی‌دونم زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) مُهر بوده یا نه، ولی من یاد گرفتم برای خدا، روی خاک سجده کنم! که میان حرفش آمدم و با ناراحتی اعتراض کردم: _یعنی برای تو مهم نیس که سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) چی بوده؟ فقط برات مهمه که خودت به چه کاری عادت کردی، حتی اگه اون عادت خلاف سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) باشه؟ نگاهم کرد و با لحنی مقتدرانه جواب داد: _من نمی‌دونم سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) چی بوده و این اشتباه خودمه که تا حالا دنبالش نرفتم! ولی اینو می‌دونم که سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نباید خلاف فلسفه دین باشه! به احترام کلام پُرمغزش سکوت کردم تا ادامه دهد: _اگه فلسفه سجده اینه که در برابر خدا کوچیک بودن خودتو نشون بدی، سجده روی خاک خیلی بهتر از سجده روی فرش و جانمازه! گرچه توجیهش معقول بود و منطقی، اما این فلسفه بافی‌ها برای من جای سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را نمی‌گرفت که من هم با قاطعیت جوابش را دادم: _ببین مجید! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روی مُهر سجده نمی‌کرده! پس چه اصراری داری که حتماً روی مُهر سجده کنی؟ لبخندی زد و با آرامش پاسخ داد: _الهه جان! این اعتقاد شماس که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روی مُهر سجده نمی‌کرده، ولی ما اعتقاد داریم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روی خاک یا یه چیزی شبیه خاک سجده می‌کردن. اصلاً به فرض که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روی مُهر سجده نمی‌کرده، ولی فکر نمی‌کنم که کسی رو هم از سجده روی مُهر منع کرده باشه. همونطور که حتماً پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) جاهایی نماز خونده که فرش و زیلو و هیچ زیراندازی نبوده، خُب اونجا حتماً پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روی زمینِ خاکی سجده می‌کرده! پس سجده روی زمین هم نباید اشکالی داشته باشه. مُشت دستم را باز کردم و با اشاره به مُهر میان انگشتانم، پرسیدم: _زمین چه ربطی به این مُهر داره؟ به آرامی خندید و گفت: _خُب ما که نمی‌تونیم همه جا فرش رو کنار بزنیم و روی زمین سجده کنیم! این مُهر یه تیکه از زمینه که همیشه همراه آدمه! قانع نشدم و با کلافگی سؤال کردم: _خُب من میگم چه اصراری به سجده روی مُهر یا به قول خودت زمین داری؟ دستش را دراز کرد، مُهر را از دستم گرفت و پاسخ داد: _برای اینکه وقتی پیشونی رو روی خاک می‌ذاری، احساس می‌کنی در برابر خدا به خاک افتادی! حسی که تو سجده روی فرش اصلاً بهت دست نمیده! سپس با نگاه عاشقش به پای چشمانم زانو زد و عاشقانه‌تر تمنا کرد: _الهه جان! من تو رو به اندازه تمام دنیا دوست دارم! اگه نمازم رو بدون مُهر خوندم، بخاطر این بود که واقعاً می‌خواستم چیزی رو که ازم خواستی انجام بدم... ولی اجازه بده تا به اون چیزی که اعتقاد دارم عمل کنم! و شاید اندوهم را در خطوط صورتم خواند که صدایش رنگ غم گرفت: _الهه جان! من تو رو همینجوری که هستی دوست دارم، با همه اعتقاداتی که داری! اگه میشه تو هم منو همینجوری که هستم قبول کن، با همه عقایدی که دارم! سپس به مُهری که در دستش آرام گرفته بود، نگاهی کرد و با لبخندی کمرنگ ادامه داد: _ببین الهه! این مهمه که من و تو نماز می‌خونیم! حالا اینکه یکی روی سجاده سجده می‌کنه و اون یکی روی خاک، چیزی نیس که بخواد آرامش زندگی‌مون رو به هم بزنه! فوران شادی لحظاتی پیش به برکه غصه بدل شده و غبار حسرتی که به دلم نشسته بود، به این سادگی‌ها از بین نمی‌رفت، با این همه گرمای محبتش در قلبم آنقدر زنده و زاینده بود که این مجادله ها، حتی به اندازه ذره‌ای سردش نکند که لبخندی زدم و گفتم‌: _ببخشید اگه ناراحتت کردم! منظوری نداشتم! و انگار شنیدن همین پاسخ ساده از زبان من کافی بود تا نفس حبس شده در سینه‌اش بالا بیاید. صورتش از آرامشی شیرین پُر شد و با لب‌هایی که می‌خندید، پاسخ عذرخواهی‌ام را داد: _الهه جان! این حرفو نزن! تو چیزی رو که دوست داشتی به من گفتی! اینکه آدم حرف دلش رو به همسرش بگه، عذرخواهی نداره! سپس بار دیگر مُهر را روی جانمازش نشاند و برای اقامه دوباره نماز عشاء به پا خاست. باز از جایم تکان نخوردم و مثل دفعه قبل محو تماشای نمازش شدم. هر چند این بار جشنی در دلم بر پا نبود و با نگاهی مات و افسرده به بوسه پیشانی‌اش بر سطح مُهر حسرت می‌خوردم که صدای در اتاق مرا به خود آورد. ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
زن ایرانی باز هم طلایی شد😍💪🏻 الهام حسینی نماینده ایران در دسته 81 کیلوگرم، با رکورد 100 کیلوگرم یک ضرب 123 کیلوگرم دوضرب و مجموع 223 کیلوگرم نفر سوم بازی‌ها شد و طلای یک ضرب و برنز دوضرب و مجموع را گرفت. 🆔@Clad_Girls
به نظرت میشه اینارو با گوشی خیلی راحت طراحی کرد؟!🧐 اگر میخوای در عرض چند جلسه🤗 یه گرافیست ماهر بشی و حتی کسب درآمد💸 کنی کافیه فقط توی دوره‌ تولید محتوای ما ثبت نام کنی😍... درضمن اونایی که جزء بسیج یا فرهنگی هستن واسشون یه تخفیفی هم در نظر گرفتیم 😉.. همین الان واسه ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر عدد رو به آیدی زیر بفرست😌❤️ @dreamart_admin