مدیون حسین - کربلاییسیدمحمدرضا نوشهور.mp3
9.72M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#سیدمحمدرضانوشهور
<َمدیون حسین..>ً
#تااربعـــــ7روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی خبرنگار بیبیسی با سردبیر و مجری برنامه هماهنگ نیست و در اظهاراتی کاملا متناقض سناریوی این شبکه علیه مراسم اربعین را به هم میریزد!
🔷 جمال موسوی، مجری بیبیسی: هزاران نفر از زائران ایرانی گرسنه، تشنه، گرما زده و بیمار به حال خود رها شده اند! زائران ایرانی خشمگین هستند!
🔶 نفیسه کوهنورد، خبرنگار بیبیسی: من سال 2018 برای پوشش مراسم اربعین به عراق آمده بودم اما امسال واقعا جمعیت زیاد است تمام مسیر غذا، آب و جای خواب مجانی وجود دارد حتی ایران آب آشامیدنی برای زائران به عراق فرستاده است؛ بیشتر زائران ایرانی به من گفتند که بدون هیچ مشکلی مرز را رد کردند.
🆔@Clad_Girls
🔰 عوارض وحشتناک آرایشکردن کودکان
🔸از بحران بی هویتی تا خطر ابتلا به آسم
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گونه جدیدی از «استعمار» در نشست خبری فیلم های سینمایی ایرانی در خارج از کشور به راه افتاده که خبرنگاران خارج از ایران همه کار میکنند تا هنرمند ایرانی مجبور به اعلام موضع علیه کشورش شود. یک حماقتِ سازمان یافته که جملات مانی حقیقی، تیرِ خلاصی بود برای این استعمار...
"Bahman babazadeh بهمن بابازاده"
#سلبریتی
#سینما
🆔@Clad_Girls
کشورای دیگه فیلم و سریال ابرقهرمانی درست میکنن خودشونو قهرمان دنیا معرفی میکنن،
ما هم سریال یاغی درست میکنیم،
تو رشته کشتی که همیشه قهرمان دنیا بودیم،
از کشورهایی که حرفی برا گفتن ندارن مثل اوکراین میبازیم.
از حجم حقارتتون آدم خندهش میگیره :))
#حق
#تباه
🆔@Clad_Girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
••📽🎞 ▪️سیرِ رشد و شکلگیری بزرگترین کمپانـے فیلمسازی جہـانـ🌍 #هالیوود.. ° ° ° اینقسمت: هالیوود بر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••📽🎞
▪️سیرِ رشد و شکلگیری بزرگترین کمپانـے فیلمسازی جہـانـ🌍 #هالیوود..
°
°
°
اینقسمت:
وقتی اخلاقیات از بین برود...
➖➖➖➖
تماشایاینمستندبرایافرادزیر9⃣سال، مناسبنمیباشد‼️
#هالیوود
🆔@Clad_Girls
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» #پارت_هفتاد_و_هفتم مجید همچنانکه سرش پایین ب
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷
«رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت»
#پارت_هفتاد_و_هشتم
صدای سر میهماندار که ورودمان را به فرودگاه مهرآباد تهران خوشآمد میگفت، نگاهم را به صفحه موبایلم برد و دیدم ساعت ده صبح است.
صبح شنبه 22 تیر ماه سال 92 و چهارم ماه مبارک رمضان که میتوانست به یُمن این ماه مبارک، شروع یک درمان موفق برای مادر باشد. در این چند شب گذشته از ماه رمضان، چقدر خدا را خوانده و هر سحر و افطار چقدر اشک ریخته و شفای مادرم را از درگاه پروردگار مهربانم طلب کرده بودم و حالا با قدم نهادن در این مسیر تازه، چقدر به بازگشت سلامتیاش دل بسته بودم.
مادر به کمک من و مجید از پلههای کوتاه هواپیما به سختی پایین میآمد و همین که هوای صبح گاهی به ریهاش وارد شد، باز به سرفه افتاد. هر بار که دستانش را میگرفتم، احساس میکردم از دفعه قبل استخوانیتر شده و لاغریِ بیمار گونهاش را بیشتر به رخم میکشید. سالن فردگاه به نسبت شلوغ بود و عده زیادی به استقبال یا بدرقه مسافرانشان آمده بودند. دست مادر را گرفته بودم و همپای قدمهای ناتوانش پیش میرفتم و مجید هم چمدان کوچک وسایلمان را حمل میکرد که صدای مردی که مجید را به نام میخواند، توجه ما را جلب کرد.
مرد جوانی با رویی خندان به سرعت به سمتمان آمد و همین که به مجید رسید، محکم در آغوشش کشید و احوالش را به گرمی پرسید. سپس رو به من و مادر شروع به سلام و احوالپرسی کرد و همزمان مجید معرفیاش نمود:
_آقا مرتضی، پسر عمه فاطمه هستن.
و مرد جوان با خوشرویی دنبال حرف مجید را گرفت:
_پسر عمه که چه عرض کنم، ما از بچگی با هم بزرگ شدیم. دیگه مثل داداشیم.
سپس سرش را به نشانه احترام خم کرد و با لبخندی صمیمی ادامه داد:
_مامانم منو فرستاده و دستور داده که ببرمتون منزل. اگه قابل میدونید تا هر وقت که اینجا هستید، ما در خدمتتون هستیم.
و بیمعطلی چمدان را از دست مجید گرفت و همانطور که به سمت درب خروجی میرفت، رو به مجید صدا بلند کرد:
_تا شما بیاید، من میرم ماشینو از پارکینگ بیارم جلو در.
و با عجله از سالن خارج شد.
مادر همچنانکه با قدمهایی سُست پیش میرفت، از مجید پرسید:
_مجید جان! این آقا مرتضی همونی نیس که شب عروسی هم خیلی زحمت میکشید؟
و چون تأیید مجید را دید، ادامه داد:
_اون شب همه زحمت سفارش میوه و شیرینی و شام با این بنده خدا بود. خدا خیرش بده!
مجید خندید و گفت:
_آخه واقعاً ما با هم مثل برادریم. حالا ان شاءالله سر عروسیش جبران میکنم.
از سالن که خارج شدیم، آقا مرتضی با اشاره دست ما را متوجه خودش کرد. پژوی نقرهای رنگش را در همان نزدیکی پارک کرده و درِ عقب را برای سوار شدن مادر باز گذاشته بود. با احترام و تعارفهای پیدرپی آقا مرتضی، من و مادر عقب نشستیم و مجید هم جلو سوار شد و حرکت کردیم.از محوطه فرودگاه که خارج شدیم، سر خوش صحبتی آقا مرتضی باز شد و رو به مادر کرد:
_حاج خانم! این آقا مجید رو اینجوری نگاه نکنید که اومده بندر و یادی از ما نمیکنه. یه زمانی ما از صبح تا شب با هم بودیم. با هم سر سفره عزیز چایی شیرین میخوردیم، با هم تو کوچه فوتبال بازی میکردیم، سر ظهر هم یا مجید خونه ما بود یا من خونه عزیز!
مجید به سمت ما چرخید و برای شرح بیشتر حرفهای آقا مرتضی، توضیح داد:
_آخه اون زمانی که من خونه عزیز بودم، عمه فاطمه طبقه بالای خونه عزیز زندگی میکردن.
و آقا مرتضی با تکان سر، توضیح مجید را تأیید کرد و باز سر سخن را به دست گرفت:
_آره دیگه! کلاً ما با هم بودیم! هر کی هم میپرسید میگفتیم داداشیم!
مجید لبخندی زد و گفت:
_خدا رحمت کنه شوهر عمه فاطمه رو! واقعاً به گردن من حق پدری داشتن!
که آقا مرتضی خندید و گفت:
_البته حق پدری رو کامل اَدا نکرد! چون کتک زدنهاش مال من بود و قربون صدقههاش مال مجید!
مجید هم کم نیاورد و با خنده جوابش را داد:
_خُب تقصیر خودت بود! خیلی اذیت میکردی!
و آقا مرتضی مثل اینکه با این حرف مجید به یاد شیطنتهایش افتاده باشد، خندید و گفت:
_اینو راست میگه! خیلی شَر بودم!
سپس از آینه نگاهی به مادر کرد و ادامه داد:
_عوضش حاج خانم هر چی من شَر بودم، این دامادتون مظلوم بود! تو مدرسه من همش گوشه کلاس وایساده بودم و شب باید جریمه مینوشتم، اونوقت مجید نمره انظباطش همیشه بیست بود! نتیجه هم این شد که الان مجید خونه و زن و زندگی داره و من همینجوری موندم!
مادر در جوابش خندید و گفت:
_ان شاءالله شما هم سر و سامون میگیری و خوشبخت میشی پسرم!
و آقا مرتضی با گفتن «ان شاءالله!» آن هم با لحنی پُر از حسرت و آرزو، صدای خنده مجید را بلند کرد.
ادامه دارد...
✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد
🆔@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بین مادر بودن و فعالیتهای اجتماعی، کدام را انتخاب کنیم؟!
🔻 امروزه نقش مادری برای دختران ما یک نقش دست و پاگیر است.
میگویند اگر من بچهدار شوم، نمیتوانم درس بخوانم و به فعالیتهای اجتماعی برسم.
🔴 یعنی اصالت را به نقش اجتماعی میدهند و به جای اینکه به این فکر کنند که اگر سر کار بروند، نمیتوانند بچه بیاورند، فکر میکنند اگر بچهدار شوم از کارهای دیگر بازمیمانم!
♨️ ممکن است جامعه در شکل گیری این تفکر موثر باشد، اما رفتار مادرها هم مهم است.
❌ وقتی مادری موفقیت را در شاغل بودن یا -در تفکرات مذهبی- در عضو بسیج بودن، اردوهای جهادی و کار کردن در خیریهها میداند، غیر مستقیم به دختر خود القا میکند که اگر مادر شوی، نمیتوانی به این فعالیتها برسی.
‼️ این بینش باید اصلاح شود که اصالت با نقش مادری است و مادر محور است.
اگر میخواهیم موثر باشیم، لازم است بچههای خوب تربیت کنیم.
✴️ یعنی ممکن است بازهای به دلیل بچه آوردن از فعالیت های اجتماعی دور باشیم، اما از جایی به بعد به جای اینکه یک نفر جامعه را بسازد، پنج نفر میسازد.
❓ پنج نفر چه کسانی هستند؟ من و چهار فرزندم.
☑️ یادمان باشد ما هیچ وقت برای ایفای نقش های اجتماعی وقت کم نمیآوریم، اما مادر شدن بازهی محدودی دارد.
"خانم دکتر لواف"
#مادرانه
#سبک_زندگی
🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـا این همه ادعا چرا هنوز؟!
این همه فرقِ بین ما
بین حسین فاطمه با حسین ما...
#کربلا
#دلتنگی
🆔@Clad_Girls
دلانہ✨
میگفت:
همیشہتوۍِعبادت متوجہباشکھ . .
خدا
عاشق میخواد♥️(:
نہمشترۍِبهشت🚶🏿♀
#دلانه
#تلنگرانه
🆔@Clad_Girls
4_5920308935146868009.mp3
7.39M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#حسینطاهری
«صَلَّ اللّٰه عَلَیک..»
#تااربعـــــ5روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
Mohammad Hossein Pooyanfar - Azamallah Ojoorana (128).mp3
4.04M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#محمدحسینپویانفر
«اَعظَمَ اللّٰه اُجورنا بِمصابنا بِالحسَـین»
#تااربعـــــ5روزــــین
#صلۍاللہعلیڪیااباعبداللهالحسین
👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
هدایت شده از 🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
🔴 همراهان عزیز پیج اینستاگرام #دختران_چادری با توجه به ریپورت شدید، هر لحظه احتمال پریدن صفحه وجود دارد
شدیدا به حمایت شما نیاز داریم
🔴 دختران چادری را در #اینستاگرام هم همـراهی کنید 🌸
✘ #اینستاگرام 👇
#Instagram : Clad_Girls_ ⬅
instagram.com/clad_girls_
🇱🇧🚩 دختــران چــادری 🇮🇷
💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
الان یه عده دارن از کجاها عکس میگیرن ....؟
کــربــلا
نـجــف
بعد پست میذارن ......
من تو راه نجف ، کربلا .....
همین الان یهویی ......
بعضی ها هم به من پیام می دن و خداحافظی می کنن...
اما من .....
اتاقم ......
تنهاییم .......
گذرنامه بی مُهر......
و تربت سیدالشهدا ......
دوری از حرم ....
همین الان یهویی ....😔
راستی ..
يااباعبدالله(ع)....
انگار که قسمت نیست....😭😭😭
من ی نوکر دربه درم..😭😭
باز هم منتظرم...😭😭
ولی اگر نشد ...
دلم را بی تاب نکن ..
🏴 @Clad_girls
💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
هدایت شده از ⛔ هوس/online ⛔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آسیب های رابطه دوستانه پیش از ازدواج
⚠️ #ببینید | «پرسش هایی پیرامون عفاف»
⁉️ چه اشکالی دارد من با دختری دوست باشم؟
⁉️ چه اشکالی دارد دختری با پسری رابطه دوستانه داشته باشد؟
⁉️ اصلا عشق یعنی چه؟
⁉️ بعد از پایان دادن به یک رابطه دوستی، چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
🎙 حجتالاسلام دکتر #فرج_الله_هدایت_نیا عضو هیأت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه به این سوالات پاسخ می دهد....
💠 با ما همراه باشید...
✦✧✦✧✦✧
🔴#هوس_آنلاین
✦✧
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
http://eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772 .
😍 ما و اینهمه خوشبختی؟!!! 🥺♥
خدایا شکرت که با واسطه کارمون، همچین دوستایی داریم😭
🆔 @Clad_girls