eitaa logo
🏴 دختــران چــادری 🏴
164هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
16.5هزار ویدیو
269 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َمگه‌چے‌میشه‌‌که‌گلای‌منم...>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
  ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ 🎼♥️|… 🎤 <َباتوخوشم‌باتوکہ‌دنیای‌منے..>ً 👣⃢ 🖤@Clad_girls|•~
آقاجان من‌خیلی‌عوض‌شدم.. ولی‌شما‌هنوزم‌همون‌امام‌حسین‌ِ‌مهربون‌بچگیم‌ هستید.. که‌حواستون‌هست‌خطا‌نرم.. ان‌شاءالله‌‌‌‌بتونم‌لطفتون‌رو‌با‌سربازی‌برای‌ امام‌زمانم‌جبران‌کنم😭🖤 🆔️ @clad_girls
- خوب اگر این آخوندا ریا نمی کنند چرا با عمامه رفتند؟! + باشه میگیم بی عمامه برند! - تا حالا دیدید یه آخوند به مردم مصیبت دیده کمک کنه؟! «چیزی نیست دارم نوار مغز یه برعنداز در به در رو می خونم!» 🗣فربُد ابراهیمی 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه‌دنیا‌به‌ڪامـــم‌بود، الان‌شاید‌حــــرم‌بودم...💔.. ⊹ ⊹ ⊹ 🆔@Clad_Girls
⭕️حضور محترم جناب آقای مهندس رستم قاسمی وزیر محترم راه و شهرسازی سلام علیکم 😓 اهانتِ همراه با ضرب و شتم یک بانوی محجبه در قطار ۶۲۰ تهران – یزد در تاریخ ۸ مرداد، واقعه تلخی است که نمی‌توان با سلام و صلوات از آن گذشت!! فرزند شهیدی که فقط به جرم تذکر به رئیس قطار نسبت به وضعیت اسفناک بی حجابی، چادر از سرش کشیده می‌شود و با جسارت تمام رئیس قطار به جای دلجویی از این دختر شهید بابت ضرب و شتم انجام شده، نیمه شب او را تهدید به پیاده کردن از قطار می‌کند!! و اتفاقات دیگری که به جهت جلوگیری از سوء استفاده‌ی رسانه‌های معاد از بیان آن معذورم. جناب آقای وزیر اولا؛ اینکه بعدا اعلام شود: رئیس قطار استعفا داده، کافی نیست. بلکه به نوعی پاک کردن صورت مسأله است. قطعا لازم است جهت پیشگیری از تکرار این نوع اتفاقات تلخ، مسئولان عالی رتبه راه آهن پاسخگو باشند. ثانیا؛ وضعیت حجاب در فرودگاه‌ها، ترمینال‌ها و راه آهن سراسر کشور بسیار نامطلوب است که نه تنها اراده‌ای در مسئولین مربوطه جهت اصلاح امور وجود ندارد، بلکه اگر فردی تذکر بدهد با او برخورد می‌شود. لطفا به صورت جدی پیگیری فرمایید تا قانون مربوط به عفاف و حجاب اجرا گردد. محمدمسلم وافی نماینده حوزه انتخابیه یزد در مجمع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم 🆔@Clad_Girls
‏ولی حتی اونی که بدحجابه هم این‌روزها شال مشکی سرش میکنه! درسته ظاهرش اشکال داره، اما شک نکنید که دلش رو حسین(ع)خریده بخاطر ظاهرش کاری نکنیم که پُشت سر دسته‌های عزاداری اشک نریزه "رابین شور" 🆔@Clad_Girls
‏خانم برترین زن مخترع جهانـــ🌍ــ✨ چرا در رسانه ها نامی از ایشان نیست⁉️ چرا یک دانشمند بی حجاب انقدر رسانه‌ای می شود و در برابر دانشمندی سکوت و بایکوت رسانه ای صورت می‌گیره؟! 🆔@Clad_Girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷𖧷 «رمـــان جــان شـیعـه،اهـل سـنت» برای آخرین بار، در آیینه به خودم نگاه کردم. چادر سپیدی که نقشی از شاخه‌های سرخابی در زمینه ملیحش خود نمایی می‌کرد، به سر کرده و آماده میهمانی امشب می‌شدم. شب طولانی و به نسبت سردِ 26 بهمن ماه سال 91 که مقدر شده بود شب نامزدیِ من با یک جوان شیعه باشد! تعریف و تمجید‌های محمد و عطیه و لعیا و به خصوص عبدالله و مادر، سرانجام کارساز افتاده و توانسته بود پدر را مجاب کند تا به ازدواج تنها دخترش با این جوان شیعه رضایت دهد. اندیشه خوشبختی من، لبخندی شیرین بر صورت پُر چین و چروک و آفتاب سوخته‌اش نشانده و به چهره‌اش مهربانیِ کم سابقه‌ای بخشیده بود. پیراهن عربی سفیدی که فقط برای مراسم‌های مهم استفاده می‌کرد، به تن کرده و روی مبل بالای اتاق، انتظار ورود میهمانان را می‌کشید. لعیا هم آنقدر زیر گوش ابراهیم خوانده بود که دیگر دست از اشکال تراشی برداشته و با پوشیدن کت و شلواری شکلاتی رنگ، آماده مراسم مهم امشب شده بود. عطیه و لعیا در آشپزخانه مشغول آخرین تزئینات دیس شیرینی و میوه بودند و مادر چای را دم کرده بود که سرانجام انتظارم به سر رسید و میهمانان آمدند. پیشاپیش همه، عمو جواد وارد شد و جعبه کیک بزرگی را که با خود آورده بود، به دست عبدالله داد و پشت سرش مریم خانم و میهمان جدیدی که عمه‌ی بزرگ آقای عادلی بود و "عمه فاطمه" صدایش می‌کردند. آخرین نفر هم آقای عادلی بود که با گام‌هایی متین و چشمانی که بیش از همیشه می‌درخشید، قدم به اتاق گذاشت و دسته گل بزرگی را که خوشه‌ی پُرباری از گل‌های رُز سرخ و سفید بود، روی میز کنار اتاق نشیمن قرار داد. موهای مشکی‌اش را مرتب‌تر از همیشه سشوار کشیده و نشسته در کت و شلواری مشکی و پیراهنی سپید، غرق آب و عرقِ شرم و حیا شده بود. عمه فاطمه با آغوش باز به استقبالم آمد و به گرمی احوالم را پرسید. صورت سفید و مهربانی داشت که خطوط عمیقش، نشان از سالخوردگی‌اش می‌داد، گرچه لحظه‌ای خنده از رویش محو نمی‌شد. مثل اینکه از کمردرد رنج ببرد، به سختی روی مبل نشست و بسته کادو پیچ شده‌ای را از زیر چادر مشکی‌اش بیرون آورد و روی مبل کناری گذاشت. چهره‌ی عمو جواد جدیت دفعه قبل را نداشت و با رفتاری مهربان و صمیمی حسابی با پدر و ابراهیم گرم گرفته بود. حالا با حضور آقای عادلی، احساس شیرینی به دلم افتاده و به جانم آرامش می‌داد، آرامشی که می‌توانستم در خنکای لطیفش، تمام رؤیاهای دست نیافتنی‌ام را نه در خواب که در بیداری ببینم! صورتش روشن‌تر از همیشه، آنچنان از شادی و شعف می‌درخشید، که حتی در پشت پرده‌ی نجابت هم پنهان شدنی نبود! در حضور گرم و مهربانش احساس آنچنان امنیتی می‌کردم که در حضور کسی جز او لمسش نکرده بودم! امنیتی که انگیزه همراهی‌اش را بی هیچ ترس و تردیدی به من می‌بخشید و تمام این احساسات در مذاق جانم به شیرینی نقش بست وقتی عمه فاطمه انگشتر طلای پر از نگینی را به نشانه نامزدی در دستم کرد، رویم را بوسید و زیر گوشم زمزمه کرد: _ان شاء الله سفید بخت بشی دخترم! و صدای صلوات فضای اتاق را پُر کرد. احساس می‌کردم تمام ذرات بدنم شبیه گلبرگ‌های شقایق در دلِ باد، به لرزه افتاده و دلم بی‌تاب وصالی شیرین، در قفسه سینه‌ام پَر پَر می‌زد. بی‌آنکه بخواهم نگاهم به چشمانش افتاد که مثل سطح صیقل خورده خلیج فارس در برابر آفتاب، می‌درخشید و نجیبانه می‌خندید! مریم خانم بسته کادو را گشود و پارچه درونش را به دست عمه فاطمه داد. عمه کنارم نشست، پارچه را با هر دو دست مقابلم گرفت و با لحنی لبریز محبت توضیح داد: _الهه خانم! این پارچه‌ی چادری رو عزیزِ خدا بیامرز چند سال قبل از مکه به نیت عروسِ مجید اُورد. قابلت رو نداره عزیزم! تبرکه! و پیش از آنکه فرصت قدردانی پیدا کنم، پارچه حریرِ شیری رنگ را گشود و روی چادرم، بر سرم انداخت و بار دیگر صوتِ صلوات مثل ترنم به هم خوردن بال فرشتگان، آسمان ِاتاق را پُر کرد. ادامه دارد... ✍🏻به قلـــم فاطمه ولی نژاد 🆔@clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ناامنی روانی و ایجاد دشمنی، نتیجه کمپین مصی علینژاد ♨️ چندسالی هست که به بهانه پوشش های متفاوت زنان سرزمینم را رو در روی هم قرار میدهند. در صورتی که مردم به اندازه کافی مشکلات شخصی و اقتصادی و غیره دارند. مردم نیاز به آرامش روانی و در سطح جامعه دارند! نه حس تنفر و جنگ باهم به بهانه های مختلف ⚠️ بیایید باهم بیشتر دوست باشیم😊 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057