یه روز یک دزد سر گردنه ای، همون راهزن
سرراه یکی از این دانشمندان رو گرفت
دزد خندید وگفت آخه چرا؟ من این کتاب ها رو به قیمت خوبی میفروشم؟
دانشمند گفت من سه برابر پولی که می خوای بفروشی بهت می دهم ولی اینار رو نبر
بعدا بیا پولت روبگیر
اینم ادرس من و ...
🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾
گفت علمی که سوار بر خره
همون بهتر که نداشته باشی
🅾🅾🅾🅾🅾🅾🅾
این جرقه ای شد که دانشمند قصه ی ما برای کسب علم به ذهنش زحمت داد
و شد یکی از حکیم های بزرگ کشورمون
الان کتاب شده فیلم های آموزشی
و جزوه های pdf
و دوره های انلاین