eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
679 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
العبد..... اگر شما خودتان را اصلاح کردید و موانعی که بین خودتان و بین خدا و انبیا و اولیا هست از بین بردید ، خداوند بین شما و خلق را اصلاح می کند ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ http://eitaa.com/cognizable_wan
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ http://eitaa.com/cognizable_wan
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت كه در این وصف زبان دگری گویا نیست محمد علی بهمنی🍃🍃 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
"راضی باش" به هر چی اتفاق افتاد که اگه خوب بود زندگیتو "قشنگ" کرد و اگه بد بود تو رو "ساخت" ... "مدیون باش" به همه آدمای زندگیت که خوباش بهترین "حسارو" بهت میدن و بداش بهترین "درسا رو" "ممنون باش" از اونی که بهت یاد داد زندگی همیشه همونجوری که میخوای "پیش نمیره" زندگی همینقدر ساده اس ... 🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
دیگر حوصله ای برای غصه خوردن و بغض کردن و درد کشیدن ندارم وقتی ببینم کسی یا چیزی عذابم میدهد نمی سوزم یا می سازمش یا کاملا رهایش میکنم ... اسمش منطقی شدن نیست ! آدم از یه جایی به بعد خسته میشود... همین! 🌸🌸🌸🌸 http://eitaa.com/cognizable_wan
‏بچه بودم داشتم قدم میزدم افتادم تو چاه با خودم گفتم منم به سرنوشت حضرت یوسف دچار شدم، گفتم آخه چقدر ما خوشگلا باید اذیت بشیم؟😌 یهو یکی با یه آچار زد به پام گفت یوزارسیف برو کنار دهنم سرویس شد. تازه فهمیدم افتادم تو چاه مکانیکی😂 🔍 🎒http://eitaa.com/cognizable_wan
⛔️ روح سرگردان دختر نوجوان 🔞☠ ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به طرف منزل بودم. من در« بیگو» واقع در شمال جزیره« گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که عمیقاً خواب آلود بودم. ضبط خودرو را روشن کردم تا احتمالا خوابم نبرد. بعد کمی سرعت خودرو را بالا بردم، آنچنان که سرعتم از حد جایز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که یک دفعه دختربچه ای را کنار جاده دیدم. سنگینی نظر خیره اش را کاملاً روی خود حس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و سال در آن زمانی شب کنار جاده چه ميکند ، می خواستم دنده عقب بگیرم که یک دفعه حس کردم شخصی نزدیکم حضور دارد. هنگامی که از آیینه، نگاهی به عقب انداختم، نزديک بود از شدت ترس سکته کنم؛ به دلیل آن که همان دختر بچه را دیدم که صورتش را به شیشه پشت خودرو چسبانده بود. اول خیال کردم که دچار توهم شده ام، در نتيجه پس از کلی کلنجار رفتن، مجدد از آیینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانیکه چیزی را ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد. هنگامی که به کنار جاده نگاهی انداختم، آن جا هم اثری از دخترک ندیدم. آیینه خودرو را رو به بالا قرار دادم تا بار ديگر با آن صحنه های وحشتناک روبرو نشوم. هرچند، هنوز هم همان حس عجیب همراهم بود، حس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی هراسناک ، سریع به طرف خانه به راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به دلیل رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند. طولی نکشید که آن حس عجیب را از یاد بردم و از اینکه به منزل خيلي نزديک شده بودم، تا حدی حس ارامش می کردم ولی…درست زمانیکه در برابر راه ورودی منزل مان رسیدم، همان حس عجیب که این دفعه عجیب تر از قبل بود به سرغم آمد. هنگامی که به طرف پیاده رو نگاهی انداختم، دخترک را آن جا دیدم؛ وی کنار پیاده رو نشسته بود و به من لبخند میزد ! من که از فرط تعجب شوکه شده بودم، یک دفعه کنترل خودرو را از دست دادم و با درخت در برابر منزل برخورد کردم. در حالی که بی خود و بی جهت فریاد می زدم، از پنجره خودرو به بیرون پرتاب شدم. در اثر داد و فریادهایم، پدر و مادرم و همسایه ها از خواب پریدند و دوان دوان به سراغم آمدند تا ببیند جریان از چه قرار است. اول پدر و مادرم به دلداریم پرداختند ولی هنگامی که کل داستان را برایشان تعریف کردم، پدرم به سرزنشم پرداخت که به چه دلیل آبروریزی به راه انداخته ام، همسایه ها را از خواب پرانده ام و خودرو را درب و داغان کرده ام. ولی من حتم داشتم که روح دیده ام و دچار توهم نشده ام. چند روز بعد به همان نقطه ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آن جا زیر علف ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم. ظاهرا در آن نقطه سالها قبل دخترک بهمراه خانواده اش در اثر یک حادثه رانندگی کشته شده بود. اما مطمئن نیستم، ولی خیال می کنم که آن شب، وی تصمیم داشت سوار ماشینم شود. هیچوقت آن شب کذایی را از یاد نمی برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیر وقت به منزل بر می گردم، شخصی را همراه خود میبرم. http://eitaa.com/cognizable_wan
مغز یک نوزاد سلول‌ های بیشتری نسبت به مغز یک انسان بالغ داردتانوزاد بتواند خود را با تغییرات محیطی بین دو دنیای رحم و جهان بیرون وفق دهد! با افزایش سن سلول ‌هابه مرورکاهش می‌ یابند! 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨ 🌷آثار تسبیحات حضرت زهرا (س) 🌷 🌟✨جلوگیری از تیره بختی ◆ امام‌صادق علیه السلام به من فرمود: ای ابو‌هارون،‌ ما کودکان خود را همان‌گونه که به نماز فرمان می‌دهیم،‌به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر می‌کنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بنده‌ای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمی‌شود. 🌟✨خشنودی خداوند، دوری کردن شیطان ◆ امام باقرعلیه السلام فرمود: ‌هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،‌سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یک‌صد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب می‌آید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود می‌سازد.» 🌟✨آمرزش گناهان ◆ امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد:‌ « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‌شود» و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.» ❤️ بعد از هر نماز ❤️ « اَللهُ اَکْبَر » 34 بار « اَلْحَمْدُلِلّٰه » 33 بار « سُبْحٰانَ الله » 33 بار 📚 منبع: کافی ج 3 ص 343 معانی الاخبار ص 193 http://eitaa.com/cognizable_wan
اینجا یکی از عجیب‌ترین مکان‌های دنیاست که حتی دانشمندان هم برای اون هیچ ایده‌ای ندارند! نام این آبشار کتری شیطان هست ! یک حفره بسیار عمیق در زیر آبشار قرار داره که آب به درون اون می‌ریزه، اما هیچکس تا به حال متوجه نشده که این آب در نهایت به کجا می‌ره !!! 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
تركيب عسل و پیاز مانند آنتی بیوتیک عمل میکند چون قادر است با میکروارگانیسم هایی که به مجاری تنفسی حمله می کنند، مقابله کند 👌 ▫️اين ترکیب یک درمان طبیعی ضدسرفه است که خاصیت خلط آوری دارد... 👌 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🤔مواد غذایی که نباید ناشتا مصرف شوند⁉️ 1⃣قهوه ✅دلیل:سوزش معده 2⃣چای ✅دلیل:آسیب دیواره معده 3⃣گوجه فرنگی ✅دلیل:ضعف عضلانی 4⃣موز ✅دلیل: برهم زدن تعادل منیزیم و کلسیم 🌸 برای عزیزانتون بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
چشمان تیزبین با مصرف کدو سبز !👌🏻 اگر زیاد با موبایل بازی می‌کنید، اگر زیاد در اینستاگرام و تلگرام می‌چرخید کدو سبز مصرف کنید. خوردن کدو سبز بخاطر بتاکاروتن آن از آسیب به چشم جلوگیری کرده و خون را نیز تصفیه می‌کند. 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ خواص خرمالو که باید به آن توجه کرد 1⃣ جلوگیری از ابتلا به سرطان 2⃣ کنترل قند خون 3⃣ سلامت ریه 4⃣ حفظ سلامت قلب 5⃣ بالا بردن قوه بینایی 6⃣ از بین رفتن خستگی 7⃣ کنترل فشار خون 8⃣ درمان آسم: مصرف این میوه همراه با یک قاشق غذاخوری عسل در درمان آسم و سرفه خلطی تاثیر می‌گذارد. 9⃣ جلوگیری از ابتلا به سرما خوردگی و آنفولانزا 🔟 درمان زخم معده 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
یُد، کرونا رو در 15 ثانیه‌ نابود میکنه !❌ ▪️بررسی‌های محققان دانشگاه کنکتیکات آمریکا نشون میده که با مصرف ید میتوان ویروس کرونا رو در بدن غیرفعال کرد. به گفته این دانشمندان ماده ید، ضدعفونی کننده مناسبی در برابر کروناست و 15ثانیه شستشوی دهان و بینی با آن ویروس رو از بین خواهد برد ▪️این محققان آمریکایی، هنگامی که نمونه‌های ویروس کرونا رو با محلول ید آزمایش کردند، فهمیدن که محلول ید در مدت 15ثانیه ویروس را کاملا غیرفعال میکند، اما زمانی که همان آزمایش را با اتانول انجام دادند ویروس همچنان فعال بود + ید در برخی انواع ماهی مانند ماهی کاد، ماست، میوه موز، شیر، پنیر چدار، تخم مرغ پخته، شاه میگو، سیب زمینی پخته، گوشت سینه پخته‌شده بوقلمون و آلوی خشک وجود دارد 🌸 برای عزیزانتان بفرستید ✅ 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
علامت احمق سه چیز است: از هدر رفتن عمر باکی ندارد از حرف های بیهوده سیر نمی شود تاب همنشینی کسی که عیبش را ببیند، ندارد. شیخ بهایی 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 زنها کلامی هستند 💠 زنان دوست دارند با همسرشان ساعت ها به گفتگو بنشیند و از سیر تا پیاز همه ماجراهایی که برای خودشان و یا دیگران اتفاق افتاده را تعریف کنند، رفتاری که شاید چندان مساعد حال مردان نباشد. 💠 یک مرد موفق، مردی است که این خصلت زنانه را بشناسد و با ترفندهایی به ارضاء این حس زنانه همسرش بپردازد. 💠 توصیه می شود ساعاتی از وقت تان را صرف هم صحبتی با همسرتان کنید و با دل و جان، گوش به حرف‌هایش بسپارید. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* ‼️ اگر کودکی خرابکاری کرد ؛ ‼️ و به گناه خود اعتراف نمود ؛ 👈و حقیقت را به شما گفت ؛ او را ، به خاطر اینکه راستگو بود ؛ 🙏 ببخشید و تنبیه نکنید . 👈 اگر بعد از صداقتش تنبیه شود ؛ ‼️ دیگر هیچ وقت صادق و راستگو نخواهد شد . 💥و برای فرار از تنبیه ، 👈 به دروغ و مخفی کاری پناه می برد . ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
یک داستان از مثنوی معنوی مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آ وری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها! http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ 🔔📃 *چه تفکرات اشتباهی باعث می شود حال ما خراب شود؟* 1️⃣ ذهن‌خوانی mind reading فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است. 2️⃣ پیش‌گویی furtune telling پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : در امتحان شکست می خورم یا کاری گیر من نخواهد آمد. 3️⃣ فاجعه‌سازی catastrophizing معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم. 4️⃣ برچسب زدن labling به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : من آدم بدبختی هستم یا من آدم بی ارزشی هستم. 5️⃣ نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت discounting positives مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: این کار از عهده همه بر می آید یا قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست. 6️⃣ فیلتر منفی negative filter تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: هیچ کس مرا دوست ندارد. 7️⃣ تعمیم افراطی overgeneralizing بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد یا در همه کار ها شکست می خورم. 8️⃣ تفکر دوقطبی dichotomus thinking به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : همه مرا طرد می کنند یا همه وقتم تلف شد. 9️⃣ باید اندیشی should به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : باید کارم را خوب انجام بدهم. یا باید در کنکور قبول شوم. 🔟 شخصی‌سازی personalizing علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم. 1️⃣1️⃣ سرزنش‌گری blaming دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : دیگران باعث عصبانیت من می شوند یا والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند. 2️⃣1️⃣ مقایسه‌های نا عادلانه unfair comparisons حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : او خیلی موفق تر از من است یا شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد. 3️⃣1️⃣ تاسف‌گرایی regret orientation (کشکول ای کاش) به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم یا ای کاش این حرف را نمی زدم. 4️⃣1️⃣ چی می‌شد اگر what if دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟ یا چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟ 5️⃣1️⃣ استدلال هیجانی emotional reasoning از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد. ❤️💫❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 کوه ، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و با‌ابهت است اما هرچه به آن نزدیک می‌شویم دیگر اثری از آن زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو می‌شود. 💠گاهی زن و شوهرها زندگی دیگران را با زندگی خویش و با رفتار خود می‌کنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیبایی‌هایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست! 💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد می‌کند و در نتیجه بهانه‌ای برای ندیدن و زیباییهای همسر است. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 برای برآوردن نیازمندیهای خود از نظر مادی و غیر مادی شوهر خود را در نظر بگیرید و او را تحت نگذارید. 💠 توان شوهر، و این درک، از چشم همسرتان دور نمی‌ماند و او می‌شوید. این درکِ شما، به همسرتان آرامش می‌دهد! http://eitaa.com/cognizable_wan
👈اگر فرزند ناسازگار دارید که مدام نافرمانی میکند بی شک روی دوش یکی از والدین نشسته است!! بدین معنی که والدین تعارضهایی با هم دارند حالا یا مربوط به خودشان است یا مربوط به قواعد فرزندپروی لذا یکی از والدین با فرزند ناسازگار مقابل والد دیگر متحد میشود. تا زمانی که تعارضها حل نشوند نمیتوانیم انتظار فرزند سازگاری را داشته باشیم و همین تعارضها و ناسازگاریها به کانون خانواده و آینده فرزند شما آسیب جدی وارد میکند. والدین عزیز برای تربیت فرزندتان باید با یکدیگر هماهنگ و همصدا باشید... 🌿🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 به زور از پله ها بالا رفتم و همونطور که خمیازه ای میکشیدم گفتم من-شب بخیر آقا احسان منتطر جواب نموندم و درو پشت سرم بستم.ساعت ۲ و نیم بود وحسابی خسته بودم در حالی که صبح هم باید میرفتیم سرکار.لباسامو عوض کردم و توی دستشویی اتاق آرایشمو شستم.چون ارایشم خیلی کم بود اذیتم نکرد ولی اوج بدبختی جایی شروع شد که رفتم و روی تخت دراز کشیدم.خوابم نمیومد و من داشتم دیوونه میشدم یکم توی جام وول میخوردم که دیدم نتیجه ای نداره.خب چیکار کنم حالا؟!..بهتره برم عکسامونو با احسان نگاه کنم.گوشیمو برداشتم و عکسایی تکیمو رد کردم تا به فیلمه رسیدم.پلی اش کردم.از خنده احسان لبخندی روی لبم نشست.فیلمو قطع کروم و عکسونو آوردم..خیلی این عکسمونو دوست داشتم.عالی شده بود به نظرم.عکسو زوم کردم رو چهره احسان.یه سوالی همش توی دهنم تکرار میشد که اصلا دوست نداشتم بهش فکر کنم..میترسیدم دنبال جوابش بگردم.دوباره سوال تکرار شد من-هستی جایگاه احسان توی زندگی تو چیه؟! ساعد دستمو روی پیشونیم قرار دادم و اروم گفتم من-خب شاید یه ناجی.یه پشتوانه.یه کسی که میتونم بهش تکیه کنم. نفسمو با فوت محکمی بیرون دادم.نمیدونستم..واقعا احسان فقط برای من یک پشتوانه بود؟! نبود..... ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• با باز شدن در اتاق سرمو از توی کامپیوتر عقب کشیدم.یک دختر قد کوتاهی بود.کاپشن خز دار کرمی رنگی پوشیده بود.روسری سرش نکرده بود و کلا خز دارشو روی سرش انداخته بود.شلوار لی چسب سورمه ای.ارایشی روی صورتش داشت.ولی قیافش یه جوری بود.نمیدونم خیلی شبیه پسرا بود.به هر حال لبخندی زدم و از پشت میزم بلند شدم و جلو رفتم. من-سلام عزیزم. لبخندی زدو در جوابم با صدای زنانه ای گفت دختره-مرسی خانومی.خوبی؟! لبخندمو پررنگ تر کردمو گفتم من-مرسی..بفرمایید بشینید. با لبخند روی مبل نشست منم رفتم و روبه روش نشستم. من-میتونم اسمتو بدونم؟! از سرجاش بلند شد.دستشو به سمتم دراز کرد وبا ذوق گفت دختره-من الهامم عزیزم. منم به تبیعیت از اون بلند شدم و دستمو توی دستش گذاشتم.قدش هم قد خودم بود شایدم یه ذره کوتاه تر.روبوسی کوتاهی باهم کردیم.یک قدم به عقب برداشتم که در اتاق باز شد و قیافه جدی احسان نمایان شد.احسان که اصلا الهام رو ندید.اومد حرفی بهم بزنه که یهو دادش.ابروهاشو بالا انداخت و گفت احسان-اوووو.سلام. جلو اومد و باهاش دست داد.و ادامه داد احسان-چیشده الان پیدات شده آقا الیاس.میدونی چند وقت ندیدمت؟! با شنیدن اسم آقا الیاس چشمام گرد شد و با ترس به اون دختره نگاه کردم.واقعانم قیافش حدودا پسرونه بود پس چرا ارایش کرده بود و لباس دخترونه پوشیده بود؟! با صدای آروم ولیبا ترس و تعجب پرسیدم من-الیاس؟! احسان که متوجه لحن وحشت زده من شده بود برگشت سمتم و یک تای ابروشو انداخت بالا http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁 دردسر_عاشقی چند مشت آب توی صورتم ریختم و دستامو به سینک دستشویی تکیه دادم.هنوزم که یادم میاد اون دختره پسر بود و من بوسش کردم همه تنم مور مور میشه.دوباره شیر آبو باز کردم و آب روی صورتم ریختم و از دسشویی اومدم بیرون ولوازممو جمع کردم تا از شرکت برم بیرون ساعت ۴ بود ولی امروز شرکت زودتر تعطیل شده بود چون باید از فردا به کوب برای پروژه جدیدمون کار میکردیم...لوازمامو جمع کردم و در اتاق احسانو زدم.با اینکه هنوز سر ماه نشده بود ولی چون حقوقمو داده بود زشت بود بازم بخوام خودمو بچسبونم.با اجازه ای داد وارد اتاقش شدم ودرو پشت سرم بستم من-آقا احسان من کارم تموم شد سرشو بالا اورد و نگام کرد و لبخندی روی لبش نشست.از لبخند اون منم نیشمو باز کردم..نمیدونم چرا تازگی ها ما انقدر لبخند رد و بدل میکردیم.توی فکر بودم که صداش بلند شد احسان-خیله خب پس چند دقیقه منتظر بمون تا منم کارام تموم بشع بریم. سریع گفتم من-نه..دستتون دردنکنه آقا احسان.من دیگه میرم خونه.همین ۳روز که خونه نبودم کافیه. از سرجاش بلند شد و گفت احسان-من دستم درد نمیکنه.بعدشم قرار بود که تا آخر ماه بمونی.چیشد؟!نطرت عوض شد؟! لبامو با زبون تر کردم من-نه آقا احسان ولی خب حالا که حقوقمو گرفتم.بهتره برگردم خونه.اینجوری دیگه مزاحم شما هم نیستم کتشو برداشت و میز و در زد احسان-مزاحمم که نیستی.اتفاقا خیلی هم خوشحالن که خونه تنها نیستم.ولی بازم هرجور خودت راحتی.من نمیتونم مجبورت کنم. در حالی که حرفشو میزد اومد سمت در که یکم به طرف چپ رفتم تا درو باز کنه.درو باز کرد و رفت بیرون منم پشت سرش بیرون رفتم که دوباره صداشو شنیدم. احسان-حالا که نمیمونی حداقل بزار برسونمت. با قدر دانی نگاش کردمو گفتم من-ممنونم.ولی میخوام جای دیگه برم.دستتون درد نکنه. لبخندی زد و حرفی نزد که گفتم من-آقا احسان واقعا بابت این ۲-۳روز ممنونم.. احسان-خواهش میکنم.کار خاصی نکردم چقدر مهربون بود که با همه خوبی هاش کارهاشو خاص نمیدونست..بعد از اینکه ازش خدافظی کردم.یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه آرشامو دادم.چند ساعت پیش پیام داده بود و منو به خونش دعوت کرده بود.تا رسیدن به خونشون ده دقیقه ای طول کشید.آسانسورو زدم و رفتم طبقه سوم.خونشون توی یک ساختمون چهار طبقه بود.وقتی از اسانسور بیرون اومدم دیدم آرشام با یک تیشرت سورمه ای و شلوار اِسلش مشکی جلوی در واستاده. http://eitaa.com/cognizable_wan