eitaa logo
"دانستنیهای زیبا"
3.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
14.5هزار ویدیو
676 فایل
کانالی برای قشر جوان؛ بابهترین داستانها؛ تلنگرها؛ نکات زیبا؛ طنز جالب؛ و... ادمین: https://eitaa.com/amola_110 یک کانال #زیبا بجای #صدکانال مولانا: آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند جهت ارسال سوالات👇👇👇 @alimaoa_110
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 📖 داستانک ✍جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.» حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند.» جوان با تعجب پرسید: «چرا چنین سخنی می‌گویی؟» حکیم گفت: «چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟» جوان گفت: «آری.» حکیم گفت: «مراقب چشمانت باش.» http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 کار زن در بیــرون از منــزل، آری یا نــه؟ 💠 رهبرانقلاب: 🔸بحث سر این نیست که زن آیا می‌تواند مسئولیتی در بیرون از منزل داشته باشد یا نه - البته که می‌تواند، شکی در این نیست؛ نگاه اسلامی مطلقاً این را نفی نمی‌کند - ️بحث در این است که آیا زن حق دارد به خاطر همه‌ی چیزهای مطلوب و جالب و شیرینی که در بیرون از محیط خانواده برای او ممکن است تصور شود، نقش خود را در خانواده از بین ببرد؟ نقش را، نقش را؟ حق دارد یا نه؟ ما روی این نقش تکیه می‌کنیم. 🔸من می‌گویم مهمترین نقشی که یک زن در هر سطحی از علم و سواد و معلومات و تحقیق و معنویت می‌تواند ایفاء کند، آن نقشی است که به عنوان یک مادر و به عنوان یک همسر می‌تواند ایفاء کند؛ این از همه‌ی کارهای دیگر او مهمتر است؛ این، آن کاری است که غیر از زن، کس دیگری نمی‌تواند آن را انجام دهد. گیرم این زن مسئولیت مهم دیگری هم داشته باشد، اما این مسئولیت را باید مسئولیت اول و مسئولیت اصلی خودش بداند.‌ ‌ 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 گاهی دیده می‌شود زن و شوهرها در اماکن و در منظر دیگران دستان یکدیگر را گرفته و یا تماس بدنی غیر متعارف دارند. 💠 یقینا در جامعه افرادی هستند که مجردند و در حال حاضر به دلایلی توانایی و یا شرایط ندارند و دیدن این حرکات از طرف زن و شوهرها میل و خواسته آنها را کرده و افکارشان را می‌کند. 💠 همانطور که ما آدمها خوردن غذا در مقابل فرد و یا نوازش فرزندمان در مقابل کودک را عملی غیر منصفانه و ناپسند می‌دانیم باید نسبت به دیگر انسانها نیز حساس باشیم و ناخواسته به آنها نکنیم. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 دعوای زن و شوهر طبیعی‌ است اما بسیار غیر طبیعی‌ست که تمامی دوستان و اقوام و همسایه‌ها از این دعواهای زن و شوهری باخبر شوند! 💠 پس نسبت به مسائل و مشکلات خود، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی خواهید کرد. 💠 آن وقت همسر شما با حرف‌هایی که پشت سرش زده‌اید موقعیت بدی در بین فامیل، دوستان و آشنایان پیدا می‌کند و خود شما نیز به خاطر آن که آن قدر بدگویی کرده بودید شرمنده می‌شوید. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
می گویند : "آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید" اما باید اینگونه باشد : "خوبی ها را در آدم ها پیدا کنید و بدی آنها را نادیده بگیرید " هیچ کس کامل نیست ... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
هنوز هم میتوان شادبود ... حتی با وجود تمامِ دغدغه ها ... من ایمان دارم که چیزی به نام "مشکل" وجودِ خارجی ندارد ! اتفاقات ، ماهیتی خنثی دارند ... نه منفی اند و نه مثبت ، نه خوب اند و نه بد ... اتفاقات ذاتشان ، فقط افتادن است ! اینکه مشکل تلقی شوند یا پله ای برای صعود ؛ به ذهنیتِ من و تو بستگی دارد ... تو ذهنی مثبت داشته باش ... قوی باش و جسور ... آن وقت می بینی این به اصطلاح "مشکلات" همه شان سوء تفاهمی بیشتر نبوده اند... یک ذهن مثبت اندیش و شاد ؛ مقدمه ایست برای صعود ! باورکن ... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،‌ عزیز میشود! يک لحظه آفتاب در هوای سرد، غنيمت میشود! خدا در مواقع سختی ها، تنها پناه میشود! يک قطره نور در دريای تاريکی، همه‌ی دنيا میشود. يک عزيز وقتی که از دست رفت، همه کس میشود. پاييز وقتی که تمام شد، به نظر قشنگ و قشنگتر میشود! و ما همیشه دیر متوجه میشویم که قدر داشته‌هایمان را بدانیم، چرا که، خیلی زود، دیر میشود! قدر چیزهایی رو که داریم بدونیم http://eitaa.com/cognizable_wan
خاطره ای بسیار از دکتر عبدالرسول کشمیری: که بودم یه دوستی داشتم که رتبه ی کنکورش بود و برق دانشگاه شریف میخوند برای فوق لیسانس رفت کانادا، بعد از مدتی به باباش گفت: می‌خوام ول کنم و برگردم تو دانشگاه های خودمون مدیریت بخونم.... باباش این کار پسرش رو خیلی احمقانه دونست و بهش گفت: تو توی معتبرترین دانشگاه دنیا داری درس می‌خونی، اونم در بهترین و بالاترین رشته! دو روز دیگه که برگردی ایران میشی استاد دانشکده مهندسی برق ، با کلی درآمد و عزت و احترام؛ چطوری همچنین تصمیم گرفتی؟ گفت: بابا یه روز که اینجا از تنهایی دلم گرفته بود به فکر فرو رفتم و در احوالات هم کلاسی هام دقت کردم که ظاهرا جزو درجه یک دنیا بودن، دیدم همشون یا هستند یا ایرانی، یا ، یا هندی و ... و به طور کلی همشون مال این کشورای استعمار زده هستن...از خودم پرسیدم... مگه اینجا بهترین دانشگاه و این رشته، بهترین رشته نیست؟ پس نوابغ و و آمریکایی کجان؟ بالأخره همشون که خنگ نیستن و اونام چهارتا دارن. رفتم تحقیق کردم و فهمیدم چه سرم رفته. دیدم اونا نوابغشون رو میفرستن تو رشته هایی که به شاهرگ حیاتی بشریت مربوط میشه؛ این کارو میکنن تا بتونن بشریت رو چپاول کنن. نابغه هاشونو میفرستن تو رشته‌هایی که برای امورات و بشری، مثل منابع انسانی، نفتی، کشاورزی، معادن، نوابغ، ادارات، شهرداری‌ها، وزارت خونه‌ها، نظام آموزشی، نیروهای نظامی و انتظامی و...حکم رو داره تا بتونن همه اینها رو به بهترین وجه با همدیگه هماهنگ کنن. نابغه های اونا در رشته های علوم انسانی مثل فلسفه، حقوق، ، جامعه شناسی یا کشاورزی، و امثال اینا درس میخونن. اونجا بود که فهمیدم اونا به من به چشم یه نگاه می کنن نه . همون طور که ما اگه لوله آب خونه‌مون بترکه، زنگ میزنیم لوله کش بیاد و طبق نظر ما اتصالات لوله رو تعمیر کنه، اونا میخوان ماهواره و موشک پرتاب کنن، زنگ میزنن کارگر از ایران یا چند تا کشور عقب مونده بیاد و برای اونا و زیر نظر و تحت مدیریت اونا موشک هوا کنه. با این تفاوت که این بر خلاف لوله کش، باید حتما نابغه باشه. و همون جور که ما نجّار و کارگرها رو تحویل می‌گیریم و دمشو می‌بینیم تا کارمون رو درست و خوب انجام بده، اونا هم کارگرای نابغه‌شون رو تحویل می‌گیرن تا کارشون پیش بره و بتونن به هدفشون برسن. فهمیدم که تو کشور اونا، ارزش واقعی رشته های و ، در حد بنا و معمار ساختمون و نجّار، یه ذره بیشتره، ولی تو کشورای استعمارزده ارزش رو جابه جا کردن؛ رشته‌هایی که ارزششون برابر ارزش انسانه و اصل موضوعشون و جامعه است، تو کشور ما خوار و ذلیل شده، ولی رشته های مهندسی و به کاخ آرزوها تبدیل شده. یه زمانی یکی از رؤسای جمهور کشور ما در جمع سخنرانی میکرد و اونجا با افتخار گفت: ما افتخار می‌کنیم که چهل درصد ، و بزرگترین استادان ، ایرانی هستند؛ ما افتخار می کنیم پزشکان اروپا، اند و... من تو دلم بهش گفتم: آقای رئیس! تو فکر کردی اون شصت درصد که ایرانی نیستن، آمریکایی هستن؟! اون ۶۰ درصد هم مال چهار تا کشور بدبخت هستن که مسؤولین شون مثل تو نفهمیدن چه کلاهی سرشون رفته؛ اون شصت درصد هم مال افغانستان و مالزی و پاکستان و سوریه و عراق و چین و هند و لبنان و ژاپن و... هستن.. آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و اسرائیلی هرگز وقتش رو تو این رشته ها تلف نمیکنه. سیستم مدیریتی شون به گونه‌ای طراحی شده که نابغه اونا به رشته ای بره که بشریته، به رشته ای بره که بتونه نابغه ما رو مثل یه به کار بگیره.. یه زمانی اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده هایی داشت که کارهای بدنی خیلی سخت رو انجام بدن. با کشتی حمله کردن به آفریقا و کشتن و غارت کردن؛ زنها و مردهای سیاه پوست، از بچه هفت هشت ساله، تا پیرمرد هفتاد ساله رو بار کشتی کردن و آوردن به اروپا و آمریکا تا براشون بردگی کنن. امروز هم اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده داره، منتهی نه اون برده سیاه پوست دیروزی که کارهای بدنی انجام میداد؛ برده امروزی باید نابغه باشه تا بتونه موشک و و رادار و عجیب غریب بسازه. برده دیروز رو به زور با کشتی بار میزدن و میبردن اما برده امروز رو با برنامه ای به نام ریاضی و زیست و شیمی و نجوم شناسایی می‌کنند و می‌برند....!!!! 📚منبع: کتاب در جست و جوی ثریا کشمیری ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهپیمایی مجازی ۲۲ بهمن: علاقمندان با ورود به سامانه www.bahman99.ir نام و نام خانوادگی خود را ثبت کرده و با انتخاب شعار و پوستر مورد علاقه در این راهپیمایی مجازی شرکت می کنند. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️✨❤️ *خانمها بخونن* 🌹مردها چون جزگرا نیستن ،معمولا از روی نشانه ها نمی فهمند که منظور خانمشون چی بوده. مثلا از روی اخمتون یا یه جمله و حرف غیر_مستقیم انتظار نداشته باشین که آنها زود بفهمن که منظورتون چی بوده گاهی سعی کنین رک و صریح ولی با ملایمت زنانه خواسته تون و یا مسٵله رو مطرح کنین. 🌹راستی یه چیزی رو فراموش نکنین . به هیچ وجه ناراحتی تون رو و یا مسٵله ای رو با نیش و کنایه انتقال ندین که با این کار نه تنها به نتیجه دلخواه تون نمی رسین بلکه ممکنه نتیجه عکس بگیرین و یه دعوا یا مسٵله بزرگتر پیش بیاد . ❤️✨❤️ http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* *تخریب‌گری_بچّه‌گانه_ممنوع* 💠 گاه مشاهده می‌شود بین خواهر و برادرهای نوجوان، و مشاجره رخ می‌دهد و وقتی از طرف والدین نصیحت می‌شوند از سر شیطنت یا لجبازی، نصیحت پدر یا مادر را مثل بر سر یکدیگر می‌کوبند و حتّی گاه یکی از آنها در حین نصیحت شدن دیگری، با اشاره و چشم خوشحالی همراه با از خود نشان می‌دهد و بعضاً با جملات طعنه‌آمیز به خواهر یا برادرش می‌گوید: "دیدی گفتم تو اشتباه کردی!" در نتیجه طرف مقابل، به خود ادامه خواهد داد. 💠 گاه در زندگی مشترک، با از سخنران، مشاور و یا مطلبی داخل کتاب مواجه می‌شوید اگر در آن لحظه‌ی حیاتی، عکس‌العمل شما مثل دوران بچّگی طعنه‌آمیز و همراه با و تحقیر کردن همسرتان باشد یقیناً اثر عکس دارد. 💠 امّا اگر طوری وانمود کنید که خطا و اشتباهی که موضوع گفتگوی مشاور یا سخنران است ربطی به همسر من ندارد و منفی از خود نشان ندهید این رفتار بزرگوارانه‌ی شما باعث می‌شود تا نزد همسرتان شده و امنیّت روانی را برای او ایجاد کنید تا او تصمیم به رفتار خود بگیرد. 💠 در صورت مشاهده‌ی همسر برای اصلاح رفتارش و تغییرِ ولو جزئی، حتماً از او به دور از کنایه و منّت، و تشکّر کنید تا به روند اصلاح رفتارش ادامه دهد. http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️ *همه بخونن* 🔴 *چوب‌کبریت‌های_زندگی* 💠 بسیاری از اشیاء در شرایط عادی، ضایعات به حساب می‌آیند و حتّی در سطل زباله انداخته می‌شوند. مثل یک میخ کوچک، سرم، یک چوب کبریت، پیچ و مهره ریز و دهها چیز بی‌ارزش دیگر که کسی تلاش جدّی برای نگهداری آنها نمی‌کند. امّا گاه در شرایط سخت و همین اشیاء بی‌ارزش نقش حیاتی ایفا می‌کنند. سوزن سرم جان یک بیمار و چوب کبریتی جان انسانی را از نجات می‌دهد. 💠 در زندگی مشترک، گاه یک رفتار یا جمله کوچک و به ظاهر ناچیز، آبی بر روی دعوا و تشنّج است و از فتنه‌ای بزرگ جلوگیری می‌کند. هر رفتار و جمله‌ی ساده‌ای که بتواند همسر را از لجبازی، و جدل دور کند گوهری ارزشمند است. 💠 برای نمونه برخی رفتارها و جملات ساده و را که در حال عصبانیّت همسر کارگشاست ذکر می‌کنیم: 🔅بوسیدن پیشانی همسر 🔅 مالش مهربانانه‌ی شانه‌های همسر 🔅سکوتِ متواضعانه به هنگام عصبانیت شدید وی 🔅آوردن آب قند برای او 🔅لبخند زدن با ژست پذیرش نظر او 🔅 جملات کوتاه مثل "خودتو اذیت نکن"، "حق با توست"، "ارزششو نداره خودتو ناراحت نکن"، "درکت می‌کنم"،"منو اگر‌ ناراحتت کردم"،"طاقت دیدن ناراحتیتو ندارم"،"بیا فراموشش کنیم"،"چشم هر چی تو بگی عزیزم"،"تو جون بخواه عزیزم"،"روی حرفات فکر می‌کنم"،"از دستم باش" و صدها رفتار کوچک و جمله‌ی کوتاه و ساده‌ که در بزنگاهها شما را از خطر سردی روابط و کم شدن علاقه و بینتان نجات می‌‌دهد. http://eitaa.com/cognizable_wan
*نکته سلامتی* مصرف نوشیدنی‌های سرد در وعده صبحانه به قلب، معده و کبد آسیب وارد می‌کند ! بسیاری از افراد در وعده صبحانه کیک یا شیرکاکائو سرد می‌خورند که بسیار به معده، قلب و کبد آسیب می‌رساند، چرا که خون را غلیظ کرده و در دراز مدت بیماری‌های مختلفی را به وجود می‌آورد 🌺 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔶🔶🔶🔶 کسی که تنها به عقلش اعتماد کند گمراه می‌شود کسی که تنها به مالش اعتماد کند کم می‌آورد کسی که تنها به منصبش اعتماد کند خوار می‌شود کسی که تنها به مردم اعتماد کند خسته می‌شود امّا کسی که تنها بر خدا اعتماد کند نه گمراه می‌شود نه کم می‌آورد نه خوار می‌شود و نه خسته می‌شود!! ❇️ عضو شوید 👇👇🔻 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌹پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله: همانا ابلیس که به زمین فرو آورده شد گفت: خدا مرا در زمین فرستادی و مرا رانده شده قرار دادی، پس برای من خانه ای قرار بده خداوند فرمود: ⇦ حمام ( و بی حیایی خانه ی توست) گفت برای من جایی برای نشستن قرار بده خداوند فرمود: ⇦ بازارها و محل جمع شدن مردم در راه ها گفت برای من غذایی قرار بده فرمود: ⇦ آنچه اسم خدا بر آن برده نشود. گفت برای من نوشیدنی قرار بده فرمود: ⇦ هر مست کننده ای گفت برای من موذنی قرار بده فرمود: ⇦ غنایی که با نی نواخته می شود گفت برای من یک چیز خواندنی قرار بده فرمود: ⇦ شـعــر گفت برای من نوشته ای قرار بده فرمود : ⇦ خال کوبیدن گفت برای من سخنی قرار بده فرمود: ⇦ دروغ گفت برای من فرستاده ای قرار بده فرمود: ⇦ کهانت(غیب گویی از روی ستاره ها) گفت برای من توری برای شکار قرار بده فرمود: ⇦ زنــان 📚 احادیث الطلاب حدیث ۹۸۴ 💚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 ویژگی‌های مثبت همــسرتان را بیان کنـــید! 💠 وقتی یک اخلاق و رفتار زیبا از همسرت می‌بینی حتماً آن را به همسرت اعتراف کن. این اعتراف، شاید برای تو چند ثانیه طول بکشد امّا برای او، می‌تواند یک عمر در ذهن و روحش باقی بماند! 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 همـــسرتان را با زبان خودش کنــید! 💠 از آنجایی‌که مردان با چشم عاشق می‌شوند به زیبایی و سلامت همسرشان بسیار اهمیت می‌دهــند، لذا زنـــان باید سعی کنــنـد با انجام فعالیت‌های جسمانی بر سلامت و زیبایی خود بیفزایند تا موردتوجه همسرشان قرار بگیرند. 💠 در مقــابل، زنان پیام‌‌های سَمعی را بیشتر دوست دارند و از شنیدن کلــمه‌‌هایی همچون «دوستت دارم» نه‌تنها خسته نمی‌شوند بلکه روزبه‌روز بیشــتر از قبل عاشقتان می‌شوند. 💠 پس مردان باید سعی کنند محبت نهفته در دلشان را ابــراز کنــنــد و زنان هم به ظاهر خود رسیدگی کنند تا عشق همچنان در بینشان زنده بماند. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 اگر‌ می‌خواهید همسرتان برخی از کارهایی که شما را به می‌آورد تکرار کند باید به او حضوری یا پیامکی کنید که من از فلان رفتار یا گفتارت خیلی زیاد و به طور خاص می‌برم. 💠 به او بگویید که همیشه با تصور فلان رفتار یا گفتارت خوشی پیدا کرده و خدا را بابت این نعمت، شکر می‌کنم. 💠 در واقع دارید با این روش یعنی اعلام، غیر مستقیم به او اعلام می‌کنید که باز هم رفتارها و گفتارهای مورد پسندم را تکرار کن! 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 💠 گاهی با همسر خود در خانه مشغول و سرگرمی شوید و آن را با و هیجان و شوخی‌های مناسب انجام دهید. 💠 سرگرمی و بازی و خنده‌های لابلای آن، باعث می‌شود گاهی و رفتارهای سنگین زن و شوهر نسبت به یکدیگر از بین برود و و علاقه جدید در زندگی جریان پیدا کند. 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
☕️ قسمت سی و هفتم -دروغ نیست، من دیگر باید فراموشش کنم، شاید هیچ وقت قرار نیست به هم برسیم. آمد نزدیک من و گفت: - چقدر زود خسته شدي مرد، تو واقعا می خواهی فراموشش کنی؟! - کدام محبوبه، چرا من باید پاي این عشق بسوزم؟ - هنوز که اتفاقی نیفتاده، فقط محل زندگی شان تغییر کرده است. اصلا بگو ببینم تا به حال پاي یک سگ را بوسیده اي؟ - اَه اَه چرا باید این کار را بکنم! - بگو بوسیده اي یا نه؟ - معلوم است ، نه. عاطف روي میز نشست و ادامه داد: - ولی من کسی را می شناسم که این کار را کرد. - هوووم فهمیدم، حتما تو هم از آن آدمهاي خرافی هستی که می گویند اگر فلان کار عجیب و غریب را انجام دهی به مراد دلت می رسی. - نه .... مجنون را می گویم، او هرگز خسته نشد می فهمی؟ یک روز مردم مجنون را دیدند که پاي یک سگ را نوازش می کند و می بوسد، همه دورش جمع شدند و مسخره اش کردند. یکی از بین جمعیت گفت: او دیوانه است. یکی دیگر گفت: تا دیروز عاشق لیلا بودي حالا عاشق این سگ شدي! ولی میدانی مجنون چه گفت؟ گفت این حیوان از جلوي خانه لیلا رد شده. خاك قدمهاي لیلا بر قدمهایش چسبیده ، با این وجود چرا پاهایش را نبوسم. - خب، چه کار کنم، اصلا گیرم من پاي این عشق ماندم، اگر محبوبه ازدواج کرده بود چه؟ - تو که مطمئن نیستی؟ چرا انقدر خودت را اذیت می کنی؟ اگر ازدواج نکرده بود چه؟ ببین محمد اگر می خواهی همین اول راه ببري بدان که عاشق نیستی. مجنون وقتی از همه جا خسته شد پناه برد به بیابان. روي خاك می نوشت لیلی پاك می کرد و دوباره می نوشت از او پرسیدند چه چیزي روي خاك می نویسی؟ گفت: (چون میسر نیست من را کام او عشق بازی میکنم با نام او ) می بینی نا امیدي براي عاشق ننگ است، او می دانست لیلی حتی نگاهش هم نمی کند ولی باز امید داشت. باز هم می خواهی فراموشش کنی؟ - نمی دانم. - به فکر نشد نباش محمد، همه چیز می شود. فقط کافی است به معجزه زمان اعتقاد داشته باشی. زمان همه چیز را حل می کند. حالا یک سوال: تا به حال به نعمت هاي زندگی ات فکر کرده اي؟ پدر مادر خانواده نفس کشیدن ... - پدر!!! - آري پدر اگر بالاي سرت نبود، چه می شد؟ با آمدن نام پدر ، پدرم یادم آمد، اسم پدر مثل پتک خورد توي سرم، توي دلم فقط خودم را لعنت می کردم که چرا بعد از بیرون آمدن از سیاه چال پدرم را فراموش کردم، من با پوشیدن لباس قصر مغرور شده بودم، پدرم را فراموش کردم و سیاه چال را از ذهنم پاك کردم. گفتم: عاطف بلند شو. - چه شده. - بلند شو، باید به سیاه چال برویم. - چرا سیاه چال؟ - عاطف، عاطف، الان وقت سوال پرسیدن نیست. نویسنده؛ عاطف گیلانی این داستان ادامه دارد..... http://eitaa.com/cognizable_wan
☕ قسمت سی و هشتم بلند شدم دستش را گرفتم و همراه با خودم عاطف را بیرون بردم، کسی مرا توي قصر نمی شناخت، ولی عاطف را همه می شناختند، فقط کافی بود عاطف همراه آدم باشد، همه نیزه دارها احترام می کردند، نگهبان ها راه را باز می کردند و درهاي بسته بی چون و چرا باز می شد، پس باید عاطف با من می آمد، عاطف سراپا تعجب بود، تند قدم بر می داشتیم و او جلوتر از من می رفت، از اینکه عاطف به من اطمینان داشت و بیش از این سوال پیچم نمی کرد خوشحال بودم. تا اینکه رسیدیم به در سیاه چال، هر چقدر نزدیک تر می شدم، قدم هایم را تند تر بر می داشتم، توي سیاه چال سر از پا نمی شناختم و جلوتر از عاطف می رفتم عاطف صدا زد: - کجا می روي؟ بدون اینکه بایستم، یا به پشت سرم نگاه کنم جواب دادم: - اینجا نیست، جلوتر است. تا یک جایی رفتم و همان جایی که فکر می کردم نزدیک شده ام ایستادم، خوب دو رو ورم را نگاه کردم، هیچ کدام را نمی شناختم ، اهل سیاه چال به من نگاه می کردند و من با نگاه پرسشگرم به آنها خیره شدم. بدون اینکه از شخص خاصی سوال بپرسم گفتم: - عبدالحمید.... عبدالحمید کدامتان است؟ انگار هیچ کس صدایم را نشنیده باشد، همه سکوت کرده بودند. فریاد زدم: سریره کدامتان است؟ هر لحظه منتظر جواب بودم ولی انگار که هیچ کدامشان صداي مرا نشنیده باشند. عاطف کنارم ایستاده بود و با صدایی آرام پرسید؟ - دنبال که می گردي؟ بگو برویم بالا بپرسیم؟ صداي عاطف را شنیدم ولی اصلا میلم نبود که از سیاه چال بیرون بروم، باید همان موقع که آنجا بودم پیداش می کردم. توي فکرم این بود که نقد بهتر از نسیه است. فریاد کشیدم: - حرف بزنید دیگر، کر و لال ها. بلافاصله صدایی از پشت سر گفت: سریره مرد، او را بردند. برگشتم به عقب نگاه کردم، چشمانم می خواست از حدقه بیرون بزند. پیرمرد بدون اینکه از جایش بلند شود با اشاره انگشت چند سلول آنورتر را نشان داد. سلول خالی بود و به جز یک ظرف آهنی چیز دیگري در آن دیده نمی شد. با دیدن جاي خالی پدرم، چیزي شبیه ترس به جانم افتاد. بغض در گلویم جمع شده بود، هر لحظه امکان داشت بغض گلویم لبریز شود همانطور به سلول خالی خیره شدم، نفسم بالا نمی آمد، احساس تنگی نفس می کردم، چند قدم عقب عقب رفتم و دیگر دلم طاقت نیاورد، چیزي روي دلم سنگینی می کرد. و با همان حال دوان دوان از سیاه چال بیرون رفتم. با سرفه هاي شدید فهمیدم دوباره حالم خراب شده است. کنار باغچه ایستادم ودستم را به درخت کاج تکیه دادم، هر بار که سرفه می کردم مقداري خون از دهانم می ریخت. نمی دانستم بغض گلویم را بیرون بریزم یا خون سینه ام را؟ من بعد از این همه سال غریبی، بی پدري و یتیمی ، فقط چند میله بین من و پدرم فاصله بود، ولی ... آري تقصیر من نبود، تقدیر همین بود. تازه معناي آن خواب را فهمیدم، پدرم همان پرنده زیبا بود که هیچ وقت قرار نبود دستم به او برسد. فکر می کردم آن پرنده محبوبه باشد، فکرمی کردم تنها نیمه گمشده زندگی من محبوبه باشد. آه که چه اشتباه فکر می کردم. نویسنده؛ عاطف گیلانی این داستان ادامه دارد..... http://eitaa.com/cognizable_wan
☕ قسمت سی نهم دستان گرم عاطف را پشتم احساس می کردم. شانه ها و گردنم را می مالید تا آرام شوم. خودم را پس کشیدم و گفتم: نیازي ندارم. - باعث می شود آرام شوي. -گفتم نیازي ندارم. - راحت باش ، همه اینجور مواقع خجالت می کشند. سرفه هایم قطع و وصل می شد، می ترسیدم برگردم، حرف بزنم و ناگهان از دهانم خون بپاشد. -چه شد؟ چرا حالت بد شد؟ دیگر دلم طاقت نیاورد، برگشتم و گفتم: - فقط برو، دیگر هیچ کدام از اهل قصر را نمی خواهم ببینم. عاطف با چشم هاي حیران به من نگاه کرد، انگار خشمی که از دلم می جوشید را در چشمم می دید. ادامه دادم: حتی تو. راهم را کشیدم و رفتم. دیگر از هر چه قصر و آدم اشرافی حالم به هم میخورد. قصر محل زندگی نبود بلکه لبه تیغ بود که هر لحظه امکان داشت آدم از روي آن بیفتد. حق داشتم عصبانی شوم، همین قصر نزدیک بود مرا به کشتن دهد، پدر من به دستور همین اشرافی ها این همه سال در سیاه چال بود و در سیاه چال مرد، چطور می توانستم دل خوشی از اهل قصر داشته باشم، عاطف هم فرزند همان سلطان چشم و دل سیر بود، چرا باید تحملش می کردم. در حجره را با عصبانیت بستم و در کنج خلوت خودم کز کردم و دیگر هم بیرون نرفتم. گاهی می خوابیدم، گاهی اشک می ریختم و گاهی کار می کردم. توي خودم بودم و با کسی کار نداشتم ، شب که شد از پشت پنجره به آسمان نگاه کردم، هیچ ستاره اي در آسمان دیده نمی شد، ماه هم هلال کوچکی بود که پشت درختان مخفی شده بود، شبی تاریک و سرد. دقیقا مثل خودم. حال من هم بی شباهت به آن شب نبود، خودم هم تاریک بودم مثل همان شب تاریک که هلال ماهش پشت شاخه اي نازك از درخت خشکیده زمستان مخفی شده بود. دو سه روزي گذشت، حالم تعریفی نداشت ولی رفته رفته بهتر می شدم. از این که عاطف را ناراحت کردم پشیمان بودم. خودم هم می دانستم او تقصیري ندارد. اصلا عاطف با بقیه اهل قصر زمین تا آسمان فرق داشت. کاري نمی شد کرد ، اتفاقی بود که افتاده بود. از اشتباه کردن تنفر دارم، چون می دانم هر کار اشتباهی تخم کینه در قلب انسان ها می کارد. توي حجره قدم می زدم و نمی دانستم چطور حرف هاي آن روز را جبران کنم. قلب آدم ها مثل چوب گردو خوش بافت است و حرف ها مثل قلم. وقتی قلم را ناشیانه تکان دهی، چوب آسیب می بیند، خراش بر می دارد و گود می شود، آن وقت دیگر هیچ راه جبرانی نیست، مگر اینکه چوب را کنار بگذاري و براي همیشه فراموشش کنی یا با طرح هاي مختلف انداختن دور و اطراف خراش، خراش را کم رنگ جلوه دهی. بله، شاید بتوانی خراش را کم رنگ جلوه دهی ولی نمی توانی پاکش کنی. این کاري بود که من با قلب عاطف کردم. حالا یا باید عاطف را کنار می گذاشتم که این امکان نداشت، او خیلی به من محبت کرده بود و تنها رفیق و همراه من در قصر بود،یا می توانستم اشتباهاتم را با محبت کمرنگ کنم. و این تنها راه من بود، البته خراش اشتباه من براي همیشه بر قلبش می ماند. نویسنده؛ عاطف گیلانی این داستان ادامه دارد..... http://eitaa.com/cognizable_wan
آنچه نیکی میکنی، پیش کسی اظهارش مکن گر خدا داند بس است، کالای بازارش مکن سخن زیبا همیشه بوی باران می دهد بسپار در دفتر دل، خط دیوارش مکن وعده گر دادی، همیشه بر سر قولت بمان چونکه نتوانی، بگو، دیگر امیدوارش مکن ای که از روی لجاجت زود قضاوت میکنی بیگناه را همچو منصور بر سر دارش مکن روح پاک و جسم سالم بهر ما یک نعمتیست پس بیا با کینه و حسرت بیمارش مکن 👇 🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
می گویند : "آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید" اما باید اینگونه باشد : "خوبی ها را در آدم ها پیدا کنید و بدی آنها را نادیده بگیرید " هیچ کس کامل نیست ... 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
‏از این آدمها دوری کنید 1- همیشه شاکی هستند 2-خودشان را قربانی میدانند. 3-آرزوهایشان ناکام مانده است‌ 4- به همه چیز و همه کس بدبین هستند. 5-کسانی که زود تسلیم می شوند. 6-مدعی العموم هستند 7-همه رو متهم میکنند 8-همیشه غم و اندوه دارند 9-کسایی که زبانشان همیشه با تلخی ونیش همراه است. 🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan