🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت117
من-آقا احسان اینجارو نگاه کنین یه عکس بگیرم.
از توی دوربین دیدم که احسان تیکه داد به پشتی صندلیش و لبخندی به دوربین زد.دستم میلرزید سریع زدم روی دکمه.چند ثانیه به دوربین خیره بودیم تا عکس گرفته بشه.که احسان سرشو انداخت پایین و ریز خندید.همونطور که دستم بالا بود برگشتم سمتشو با تعجب نگاش کردم که سرشو بلند کرد و در حالی که با شست گوشه دماغشو میخاروند گفت
احسان-هستی فکر کنم گوشیت رو فیلمه.یک ساعت زل زدیم بهش.
سریع دستمو پایین آوردمو و فیلمو قطع کردم و لبخند ضایعی زدم
من-اِ.راست میگین مثل اینکه روی فیلم بوده.
دوباره گوشیو گرفتم بالا که این سری احسان نزدیکم شد و دستشو پشت گردنم انداخت.به زور آب دهنمو قورت دادم و لبخندی زدم و عکسو گرفتم که صدای بوق ماشینا بلند شد و همشون راه افتادن.ماهم پشت سرشون.با ذوق پنجره رو پایین دادم و سرمو از ماشین بیرون بردم و شروع کردم سوت زدن..احسانم از لای ماشینا لایی میکشید.کلا جوگیر بازاری راه انداخته بودیم کلمو دوباره برگردوندم تو ماشین.با اینکه لایی میکشید و گاز میداد ولی اینجوری نبود که دودستی بچسبه به فرمون.راحت تکیه داده بود و یک دستشو روی فرمون گذاشته بود.با خنده گفتم
من-آقا احسان میشه تندتر برین برسیم به ماشین عروس؟!
لبخند دندون نمایی زد
احسان-هستی خل شدی؟!
منم مثل اون نیشمو باز کردم و گفتم
من-خیلی خوشحالم.تولد بهترین دوستمه دیگه.
اومدم برم روی پنجره بشینم که چیزی یادم اومد دوباره برگشتم تو ماشین
من-شما دستمالی چیزی ندارید؟!
نیم نگاهی بهم انداخت و خم شد سمت داشبورت اش.دستمال قرمز رنگی در آورد و داد دستم.دوباره رفتم و روی پنجره نشستم.همه همین شکلی بودن.دستمالو تکون دادم که ماشین با سرعت رفت و کنار ماشین عروس قرار گرفت.آرشام اول نگاهی کوتاهی انداخت ولی دوباره سرشو برگردوند با دیدنم اول چشاش گرد شد بعد اروم و مردونه خندید.اشاره کردم که شیشه اشو بده پایین اونم همین کارو کرد.احسانم براشون بوق میزد و همین باعث شادی جو شده بود صدا هامون به زور به همدیگه میرسید.باید داد میزدی.صدای داد ارشام بلند شد
ارشام-هستی میدونستی تو یه دیوونه ای؟!
دست راستمو کنار پیشونیم گداشتم و در همون حال گفتم
من-چاکر شاه داماد..فقط حواست باشه نزدنت یه وقت!!
دوباره صدای خنده اش بلند شد به سپیده نگاه کردم.به زور میدیدمش.ولی مشخص بود با لبخند به روبه رو خیره شده بود.کلا شیطنتی توش نبود.عاری از هرگونه.آرشام گاز داد و جلوی ماشینمون قرار گرفت.احسانم دیگه سعی نکرد بهش برسه و همونطور با سرعت پشت سرش میروند و گاهی بوق میزد.منم که انقدر جیع کشیدم و سوت زدم که گلوم میسوخت.این کارا تا زمان رسیدن به خونشون ادامه داشت.ولی ما دیگه اونجا واینستادیم چون جمع خانوادگی بود و بساط خدافظی و اشک و...
http://eitaa.com/cognizable_wan
👇👇👇👇
با توجه به اصرار اعضای کانال
از این ببعد پارت رمان را بیشتر میکنیم
تا دوستان لذت بیشتری ببرند.🌹🌹🌹
♻️ #ناخن
🔹بسياری از وقتها،ناخنهايمان مارا از وجود بيماری با خبر ميکنند.
✅امّا ناخن ها گفتنی های ديگری هم دارندکه لازم است به آنها اشاره کنيم:
🔹رشد ناخن ها:
🔸ناخن ها تا پايان عمر رشد ميکنند.
🔸ناخن ها تقريبا هر ده روز،يک ميلی متر رشد مي کنند. در سن 13 تا 19 سالگی ناخن ها سريع تر رشد ميکنند.
🔹علت کندی رشد ناخن ها چيست؟
🔸علت شکنندگی يا رشد ناخن ها، بيشتر اشکالات و تغذيه و کمبود ويتامين ها و املاح است.
کمبود #روی و #منيزيم هم در مشکلات ناخن مؤثرند.
🔸بنا بر اين مصرف #سبزيجات را افزايش دهيد
✅رنگ ناخن ها و تشخيص نوع مريضی؛
🔹ناخن های رنگ پريده:
🔸گاهی وقتها،ناخن های بسيار رنگ پريده(کم رنگ )نشانه ای از بيماريهای کم خونی،نارسايی قلب،بيماريهای کبدی و سوء تغذيه هستند.
🔹ناخن های قاشقی شکل:
🔸در اين حالت،ناخن های نرم،فرو رفته و قاشقی شکل مي شوند. اين مشکل،کمبود آهن شديد را نشان ميدهد.
🔹ناخن های آبی رنگ يا کبود:
🔸ناخن به رنگ مايل به آبی،ميگويد که بدن اکسيژن کافی دريافت نمی کند. شايد هم در ريه عفونت وجود دارد.
🔹ناخن های زرد رنگ:
🔸زرد بودن ناخن ها،عفونت های قارچی را نشان می دهد.
🔹ناخن های ترک خورده و يا دو نيم شده:
🔸ناخن های خشک و شکننده که دو نيم می شوند، بيماری تيروئيد را نشان می دهند.
🔹ناخن های سفيد رنگ:
🔸اگر اغلب قسمتهای ناخن ،سفيد رنگ باشد، مشکلات کبدی را نشان می دهد.
🔹هلال ناخن ها:
🔸اگر به ناخن هايتان توّجه کنيد، می بينيد که بعضی از روزها ناخن هايتان هلال دارد و بعضی از روزها، هلال آنها محو می شود. هلال ناخن هم پيامهای جالبی برای ما دارد.
🔸اگر تمام ناخن ها هلال داشته باشد،شما از نظرجسمی،سالم هستيد.
🔸اگر هلال ناخن محو شود ،نشان می دهد که زياد از انگشتانتان کار ميکشيد و خسته ايد.
🟢رنگ طبيعی ناخن #صورتی است .
🔸تمام ناخن بايد يک رنگ باشد .
http://eitaa.com/cognizable_wan
مشخصات توالت های جهنم🚽
۱) برق نداره😒
۲) فقط آب جوش داره😫
۳) دمپایی هاش همیشه خیسه😖
۴) دراش از تو دستگیره نداره😲
۵) فاصله سنگ تا در زیاده نمیشه با دست درو نگه داشت😪
۶) سنگش از اون سنگای قدیمیه سوراخ وسطه هفتیه😣
۷) پرِ سوسک پروازیه😱
۸) از سقفش آب چکه میکنه🙄
۹) یه دربون هم وایساده هی با پاش میزنه به در میگه زود باش😠
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔹مراحل خریدکردن خانوما💁🏻♀️
۱) چیزی لازم ندارم فقط نگاه کنم🙄
(شوهرش را به درون پاساژ می کشد🙃)
۲) حالا پوشیدنش که ضرر نداره😀
(شوهرش را به درون بوتیک هل میدهد🤗)
۳) انگار برای من ساختنش😮😌
(شوهرش هاج و واج می ماند😳)
۴) حالا یه بار که صدبار نمیشه☺️😉
(شوهرش درمانده می شود😞)
۵) آقا اینو حساب کنید😍😂
(شوهرش زیر لب هفت جد خود را به لعنت و نفرین می کشد😐)
#طنز
http://eitaa.com/cognizable_wan
#سخن_بزرگان
#راهی_برای_اصلاح_روابط_با_مردم
العبد.....
اگر شما خودتان را اصلاح کردید و موانعی که بین خودتان و بین خدا و انبیا و اولیا هست از بین بردید ، خداوند بین شما و خلق را اصلاح می کند
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
http://eitaa.com/cognizable_wan
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در این وصف زبان دگری گویا نیست
محمد علی بهمنی🍃🍃
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
"راضی باش"
به هر چی اتفاق افتاد
که اگه خوب بود
زندگیتو "قشنگ" کرد
و اگه بد بود تو رو "ساخت" ...
"مدیون باش"
به همه آدمای زندگیت
که خوباش بهترین "حسارو"
بهت میدن و بداش بهترین "درسا رو"
"ممنون باش"
از اونی که بهت یاد داد
زندگی همیشه
همونجوری که میخوای
"پیش نمیره"
زندگی همینقدر ساده اس ...
🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/cognizable_wan
دیگر حوصله ای برای غصه خوردن
و بغض کردن و درد کشیدن ندارم
وقتی ببینم کسی یا چیزی عذابم میدهد نمی سوزم
یا می سازمش یا کاملا رهایش میکنم ...
اسمش منطقی شدن نیست !
آدم از یه جایی به بعد خسته میشود... همین!
🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/cognizable_wan
بچه بودم داشتم قدم میزدم افتادم تو چاه
با خودم گفتم منم به سرنوشت حضرت یوسف دچار شدم،
گفتم آخه چقدر ما خوشگلا باید اذیت بشیم؟😌
یهو یکی با یه آچار زد به پام گفت یوزارسیف برو کنار دهنم سرویس شد.
تازه فهمیدم افتادم تو چاه مکانیکی😂
#طنز
🔍 🎒http://eitaa.com/cognizable_wan
⛔️ روح سرگردان دختر نوجوان 🔞☠
ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به طرف منزل بودم. من در« بیگو» واقع در شمال جزیره« گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که عمیقاً خواب آلود بودم.
ضبط خودرو را روشن کردم تا احتمالا خوابم نبرد.
بعد کمی سرعت خودرو را بالا بردم، آنچنان که سرعتم از حد جایز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که یک دفعه دختربچه ای را کنار جاده دیدم.
سنگینی نظر خیره اش را کاملاً روی خود حس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و سال در آن زمانی شب کنار جاده چه ميکند ، می خواستم دنده عقب بگیرم که یک دفعه حس کردم شخصی نزدیکم حضور دارد.
هنگامی که از آیینه، نگاهی به عقب انداختم، نزديک بود از شدت ترس سکته کنم؛ به دلیل آن که همان دختر بچه را دیدم که صورتش را به
شیشه پشت خودرو چسبانده بود. اول خیال کردم که دچار توهم شده ام، در نتيجه پس از کلی کلنجار رفتن، مجدد از آیینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانیکه چیزی را ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد.
هنگامی که به کنار جاده نگاهی انداختم، آن جا هم اثری از دخترک ندیدم. آیینه خودرو را رو به بالا قرار دادم تا بار ديگر با آن صحنه های وحشتناک روبرو نشوم.
هرچند، هنوز هم همان حس عجیب همراهم بود، حس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی هراسناک ، سریع به طرف خانه به راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به دلیل رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند.
طولی نکشید که آن حس عجیب را از یاد بردم و از اینکه به منزل خيلي نزديک شده بودم، تا حدی حس ارامش می کردم ولی…درست زمانیکه در برابر راه ورودی منزل مان رسیدم، همان حس عجیب که این دفعه عجیب تر از قبل بود به سرغم آمد. هنگامی که به طرف پیاده رو نگاهی انداختم، دخترک را آن جا دیدم؛ وی کنار پیاده رو نشسته بود و به من لبخند میزد ! من که از فرط تعجب شوکه شده بودم، یک دفعه کنترل خودرو را از دست دادم و با درخت در برابر منزل برخورد کردم.
در حالی که بی خود و بی جهت فریاد می زدم، از پنجره خودرو به بیرون پرتاب شدم. در اثر داد و فریادهایم، پدر و مادرم و همسایه ها از خواب پریدند و دوان دوان به سراغم آمدند تا ببیند جریان از چه قرار است. اول پدر و مادرم به دلداریم پرداختند ولی هنگامی که کل داستان را برایشان تعریف کردم، پدرم به سرزنشم پرداخت که به چه دلیل آبروریزی به راه انداخته ام، همسایه ها را از خواب پرانده ام و خودرو را درب و داغان کرده ام. ولی من حتم داشتم که روح دیده ام و دچار توهم نشده ام. چند روز بعد به همان نقطه ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آن جا زیر علف ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم.
ظاهرا در آن نقطه سالها قبل دخترک بهمراه خانواده اش در اثر یک حادثه رانندگی کشته شده بود. اما مطمئن نیستم، ولی خیال می کنم که آن شب، وی تصمیم داشت سوار ماشینم شود. هیچوقت آن شب کذایی را از یاد نمی برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیر وقت به منزل بر می گردم، شخصی را همراه خود میبرم.
http://eitaa.com/cognizable_wan
مغز یک نوزاد سلول های بیشتری نسبت به مغز یک انسان بالغ داردتانوزاد بتواند خود را با تغییرات محیطی بین دو دنیای رحم و جهان بیرون وفق دهد!
با افزایش سن سلول هابه مرورکاهش می یابند!
🇯🇴🇮🇳 ↯
🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
✨﷽✨
🌷آثار تسبیحات حضرت زهرا (س) 🌷
🌟✨جلوگیری از تیره بختی
◆ امامصادق علیه السلام به من فرمود: ای ابوهارون، ما کودکان خود را همانگونه که به نماز فرمان میدهیم،به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر میکنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بندهای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمیشود.
🌟✨خشنودی خداوند، دوری کردن شیطان
◆ امام باقرعلیه السلام فرمود: هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یکصد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب میآید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود میسازد.»
🌟✨آمرزش گناهان
◆ امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده میشود»
و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»
❤️ بعد از هر نماز ❤️
« اَللهُ اَکْبَر » 34 بار
« اَلْحَمْدُلِلّٰه » 33 بار
« سُبْحٰانَ الله » 33 بار
📚 منبع:
کافی ج 3 ص 343
معانی الاخبار ص 193
http://eitaa.com/cognizable_wan
اینجا یکی از عجیبترین مکانهای دنیاست که حتی دانشمندان هم برای اون هیچ ایدهای ندارند! نام این آبشار کتری شیطان هست !
یک حفره بسیار عمیق در زیر آبشار قرار داره که آب به درون اون میریزه، اما هیچکس تا به حال متوجه نشده که این آب در نهایت به کجا میره !!!
🇯🇴🇮🇳 ↯
🌍 http://eitaa.com/cognizable_wan
تركيب عسل و پیاز مانند آنتی بیوتیک عمل میکند چون قادر است با میکروارگانیسم هایی که به مجاری تنفسی حمله می کنند، مقابله کند 👌
▫️اين ترکیب یک درمان طبیعی ضدسرفه است که خاصیت خلط آوری دارد... 👌
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🤔مواد غذایی که نباید ناشتا مصرف شوند⁉️
1⃣قهوه
✅دلیل:سوزش معده
2⃣چای
✅دلیل:آسیب دیواره معده
3⃣گوجه فرنگی
✅دلیل:ضعف عضلانی
4⃣موز
✅دلیل: برهم زدن تعادل منیزیم و کلسیم
🌸 برای عزیزانتون بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
چشمان تیزبین با مصرف کدو سبز !👌🏻
اگر زیاد با موبایل بازی میکنید، اگر زیاد در اینستاگرام و تلگرام میچرخید کدو سبز مصرف کنید. خوردن کدو سبز بخاطر بتاکاروتن آن از آسیب به چشم جلوگیری کرده و خون را نیز تصفیه میکند.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ خواص خرمالو که باید به آن توجه کرد
1⃣ جلوگیری از ابتلا به سرطان
2⃣ کنترل قند خون
3⃣ سلامت ریه
4⃣ حفظ سلامت قلب
5⃣ بالا بردن قوه بینایی
6⃣ از بین رفتن خستگی
7⃣ کنترل فشار خون
8⃣ درمان آسم: مصرف این میوه همراه با یک قاشق غذاخوری عسل در درمان آسم و سرفه خلطی تاثیر میگذارد.
9⃣ جلوگیری از ابتلا به سرما خوردگی و آنفولانزا
🔟 درمان زخم معده
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
یُد، کرونا رو در 15 ثانیه نابود میکنه !❌
▪️بررسیهای محققان دانشگاه کنکتیکات آمریکا نشون میده که با مصرف ید میتوان ویروس کرونا رو در بدن غیرفعال کرد. به گفته این دانشمندان ماده ید، ضدعفونی کننده مناسبی در برابر کروناست و 15ثانیه شستشوی دهان و بینی با آن ویروس رو از بین خواهد برد
▪️این محققان آمریکایی، هنگامی که نمونههای ویروس کرونا رو با محلول ید آزمایش کردند، فهمیدن که محلول ید در مدت 15ثانیه ویروس را کاملا غیرفعال میکند، اما زمانی که همان آزمایش را با اتانول انجام دادند ویروس همچنان فعال بود
+ ید در برخی انواع ماهی مانند ماهی کاد، ماست، میوه موز، شیر، پنیر چدار، تخم مرغ پخته، شاه میگو، سیب زمینی پخته، گوشت سینه پختهشده بوقلمون و آلوی خشک وجود دارد
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✅ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
علامت احمق سه چیز است:
از هدر رفتن عمر باکی ندارد
از حرف های بیهوده سیر نمی شود
تاب همنشینی کسی که عیبش را ببیند، ندارد.
شیخ بهایی
🧠 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 زنها کلامی هستند
💠 زنان دوست دارند با همسرشان ساعت ها به گفتگو بنشیند و از سیر تا پیاز همه ماجراهایی که برای خودشان و یا دیگران اتفاق افتاده را تعریف کنند، رفتاری که شاید چندان مساعد حال مردان نباشد.
💠 یک مرد موفق، مردی است که این خصلت زنانه را بشناسد و با ترفندهایی به ارضاء این حس زنانه همسرش بپردازد.
💠 توصیه می شود ساعاتی از وقت تان را صرف هم صحبتی با همسرتان کنید و با دل و جان، گوش به حرفهایش بسپارید.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
*همه بخونن*
‼️ اگر کودکی خرابکاری کرد ؛
‼️ و به گناه خود اعتراف نمود ؛
👈و حقیقت را به شما گفت ؛
او را ، به خاطر اینکه راستگو بود ؛
🙏 ببخشید و تنبیه نکنید .
👈 اگر بعد از صداقتش تنبیه شود ؛
‼️ دیگر هیچ وقت صادق و راستگو
نخواهد شد .
💥و برای فرار از تنبیه ،
👈 به دروغ و مخفی کاری پناه می برد .
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
یک داستان از مثنوی معنوی
مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند.
مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آ وری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!
http://eitaa.com/cognizable_wan
❤️💫❤️
#همسرانه
🔔📃 *چه تفکرات اشتباهی باعث می شود حال ما خراب شود؟*
1️⃣ ذهنخوانی mind reading
فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.
2️⃣ پیشگویی furtune telling
پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : در امتحان شکست می خورم یا کاری گیر من نخواهد آمد.
3️⃣ فاجعهسازی catastrophizing
معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم.
4️⃣ برچسب زدن labling
به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : من آدم بدبختی هستم یا من آدم بی ارزشی هستم.
5️⃣ نادیده گرفتن جنبههای مثبت discounting positives
مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: این کار از عهده همه بر می آید یا قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست.
6️⃣ فیلتر منفی negative filter
تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: هیچ کس مرا دوست ندارد.
7️⃣ تعمیم افراطی overgeneralizing
بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد یا در همه کار ها شکست می خورم.
8️⃣ تفکر دوقطبی dichotomus thinking
به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : همه مرا طرد می کنند یا همه وقتم تلف شد.
9️⃣ باید اندیشی should
به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : باید کارم را خوب انجام بدهم. یا باید در کنکور قبول شوم.
🔟 شخصیسازی personalizing
علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم.
1️⃣1️⃣ سرزنشگری blaming
دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : دیگران باعث عصبانیت من می شوند یا والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند.
2️⃣1️⃣ مقایسههای نا عادلانه unfair comparisons
حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : او خیلی موفق تر از من است یا شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد.
3️⃣1️⃣ تاسفگرایی regret orientation (کشکول ای کاش)
به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم یا ای کاش این حرف را نمی زدم.
4️⃣1️⃣ چی میشد اگر what if
دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟ یا چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟
5️⃣1️⃣ استدلال هیجانی emotional reasoning
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد.
❤️💫❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #مقایسه_ممنوع
💠 کوه #عقاب، از فاصله دور مانند عقابی زیبا و باابهت است اما هرچه به آن نزدیک میشویم دیگر اثری از آن #شمایل زیبا پیدا نیست و نقش عقاب زیبا محو میشود.
💠گاهی زن و شوهرها #ظاهر زندگی دیگران را با #باطن زندگی خویش و با رفتار #همسر خود #مقایسه میکنند! در حالیکه اگر داخل زندگی آنها شویم زیباییهایی که از دور دیدیم سرابی بیش نیست!
💠این اشتباه مخربی است که ناخودآگاه #بدبینی و تنفر را نسبت به همسر خود ایجاد میکند و در نتیجه بهانهای برای ندیدن #خوبیها و زیباییهای همسر است.
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 #درک_توان_شوهر
💠 برای برآوردن نیازمندیهای خود از نظر مادی و غیر مادی #امکانات شوهر خود را در نظر بگیرید و او را تحت #فشار نگذارید.
💠 #درک توان شوهر، و #ابراز این درک، از چشم همسرتان دور نمیماند و #محبوب او میشوید. این درکِ #مهربانانه_ی شما، به همسرتان آرامش میدهد!
http://eitaa.com/cognizable_wan
#والدین_عزیز
👈اگر فرزند ناسازگار دارید که مدام نافرمانی میکند بی شک روی دوش یکی از والدین نشسته است!!
بدین معنی که والدین تعارضهایی با هم دارند حالا یا مربوط به خودشان است یا مربوط به قواعد فرزندپروی لذا یکی از والدین با فرزند ناسازگار مقابل والد دیگر متحد میشود.
تا زمانی که تعارضها حل نشوند نمیتوانیم انتظار فرزند سازگاری را داشته باشیم و همین تعارضها و ناسازگاریها به کانون خانواده و آینده فرزند شما آسیب جدی وارد میکند.
والدین عزیز برای تربیت فرزندتان باید با یکدیگر هماهنگ و همصدا باشید...
🌿🌷http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
#دردسر_عاشقی
#پارت118
به زور از پله ها بالا رفتم و همونطور که خمیازه ای میکشیدم گفتم
من-شب بخیر آقا احسان
منتطر جواب نموندم و درو پشت سرم بستم.ساعت ۲ و نیم بود وحسابی خسته بودم در حالی که صبح هم باید میرفتیم سرکار.لباسامو عوض کردم و توی دستشویی اتاق آرایشمو شستم.چون ارایشم خیلی کم بود اذیتم نکرد ولی اوج بدبختی جایی شروع شد که رفتم و روی تخت دراز کشیدم.خوابم نمیومد و من داشتم دیوونه میشدم یکم توی جام وول میخوردم که دیدم نتیجه ای نداره.خب چیکار کنم حالا؟!..بهتره برم عکسامونو با احسان نگاه کنم.گوشیمو برداشتم و عکسایی تکیمو رد کردم تا به فیلمه رسیدم.پلی اش کردم.از خنده احسان لبخندی روی لبم نشست.فیلمو قطع کروم و عکسونو آوردم..خیلی این عکسمونو دوست داشتم.عالی شده بود به نظرم.عکسو زوم کردم رو چهره احسان.یه سوالی همش توی دهنم تکرار میشد که اصلا دوست نداشتم بهش فکر کنم..میترسیدم دنبال جوابش بگردم.دوباره سوال تکرار شد
من-هستی جایگاه احسان توی زندگی تو چیه؟!
ساعد دستمو روی پیشونیم قرار دادم و اروم گفتم
من-خب شاید یه ناجی.یه پشتوانه.یه کسی که میتونم بهش تکیه کنم.
نفسمو با فوت محکمی بیرون دادم.نمیدونستم..واقعا احسان فقط برای من یک پشتوانه بود؟! نبود.....
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
با باز شدن در اتاق سرمو از توی کامپیوتر عقب کشیدم.یک دختر قد کوتاهی بود.کاپشن خز دار کرمی رنگی پوشیده بود.روسری سرش نکرده بود و کلا خز دارشو روی سرش انداخته بود.شلوار لی چسب سورمه ای.ارایشی روی صورتش داشت.ولی قیافش یه جوری بود.نمیدونم خیلی شبیه پسرا بود.به هر حال لبخندی زدم و از پشت میزم بلند شدم و جلو رفتم.
من-سلام عزیزم.
لبخندی زدو در جوابم با صدای زنانه ای گفت
دختره-مرسی خانومی.خوبی؟!
لبخندمو پررنگ تر کردمو گفتم
من-مرسی..بفرمایید بشینید.
با لبخند روی مبل نشست منم رفتم و روبه روش نشستم.
من-میتونم اسمتو بدونم؟!
از سرجاش بلند شد.دستشو به سمتم دراز کرد وبا ذوق گفت
دختره-من الهامم عزیزم.
منم به تبیعیت از اون بلند شدم و دستمو توی دستش گذاشتم.قدش هم قد خودم بود شایدم یه ذره کوتاه تر.روبوسی کوتاهی باهم کردیم.یک قدم به عقب برداشتم که در اتاق باز شد و قیافه جدی احسان نمایان شد.احسان که اصلا الهام رو ندید.اومد حرفی بهم بزنه که یهو دادش.ابروهاشو بالا انداخت و گفت
احسان-اوووو.سلام.
جلو اومد و باهاش دست داد.و ادامه داد
احسان-چیشده الان پیدات شده آقا الیاس.میدونی چند وقت ندیدمت؟!
با شنیدن اسم آقا الیاس چشمام گرد شد و با ترس به اون دختره نگاه کردم.واقعانم قیافش حدودا پسرونه بود پس چرا ارایش کرده بود و لباس دخترونه پوشیده بود؟! با صدای آروم ولیبا ترس و تعجب پرسیدم
من-الیاس؟!
احسان که متوجه لحن وحشت زده من شده بود برگشت سمتم و یک تای ابروشو انداخت بالا
http://eitaa.com/cognizable_wan
🍁🍁🍁🍁
دردسر_عاشقی
#پارت119
چند مشت آب توی صورتم ریختم و دستامو به سینک دستشویی تکیه دادم.هنوزم که یادم میاد اون دختره پسر بود و من بوسش کردم همه تنم مور مور میشه.دوباره شیر آبو باز کردم و آب روی صورتم ریختم و از دسشویی اومدم بیرون ولوازممو جمع کردم تا از شرکت برم بیرون ساعت ۴ بود ولی امروز شرکت زودتر تعطیل شده بود چون باید از فردا به کوب برای پروژه جدیدمون کار میکردیم...لوازمامو جمع کردم و در اتاق احسانو زدم.با اینکه هنوز سر ماه نشده بود ولی چون حقوقمو داده بود زشت بود بازم بخوام خودمو بچسبونم.با اجازه ای داد وارد اتاقش شدم ودرو پشت سرم بستم
من-آقا احسان من کارم تموم شد
سرشو بالا اورد و نگام کرد و لبخندی روی لبش نشست.از لبخند اون منم نیشمو باز کردم..نمیدونم چرا تازگی ها ما انقدر لبخند رد و بدل میکردیم.توی فکر بودم که صداش بلند شد
احسان-خیله خب پس چند دقیقه منتظر بمون تا منم کارام تموم بشع بریم.
سریع گفتم
من-نه..دستتون دردنکنه آقا احسان.من دیگه میرم خونه.همین ۳روز که خونه نبودم کافیه.
از سرجاش بلند شد و گفت
احسان-من دستم درد نمیکنه.بعدشم قرار بود که تا آخر ماه بمونی.چیشد؟!نطرت عوض شد؟!
لبامو با زبون تر کردم
من-نه آقا احسان ولی خب حالا که حقوقمو گرفتم.بهتره برگردم خونه.اینجوری دیگه مزاحم شما هم نیستم
کتشو برداشت و میز و در زد
احسان-مزاحمم که نیستی.اتفاقا خیلی هم خوشحالن که خونه تنها نیستم.ولی بازم هرجور خودت راحتی.من نمیتونم مجبورت کنم.
در حالی که حرفشو میزد اومد سمت در که یکم به طرف چپ رفتم تا درو باز کنه.درو باز کرد و رفت بیرون منم پشت سرش بیرون رفتم که دوباره صداشو شنیدم.
احسان-حالا که نمیمونی حداقل بزار برسونمت.
با قدر دانی نگاش کردمو گفتم
من-ممنونم.ولی میخوام جای دیگه برم.دستتون درد نکنه.
لبخندی زد و حرفی نزد که گفتم
من-آقا احسان واقعا بابت این ۲-۳روز ممنونم..
احسان-خواهش میکنم.کار خاصی نکردم
چقدر مهربون بود که با همه خوبی هاش کارهاشو خاص نمیدونست..بعد از اینکه ازش خدافظی کردم.یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه آرشامو دادم.چند ساعت پیش پیام داده بود و منو به خونش دعوت کرده بود.تا رسیدن به خونشون ده دقیقه ای طول کشید.آسانسورو زدم و رفتم طبقه سوم.خونشون توی یک ساختمون چهار طبقه بود.وقتی از اسانسور بیرون اومدم دیدم آرشام با یک تیشرت سورمه ای و شلوار اِسلش مشکی جلوی در واستاده.
http://eitaa.com/cognizable_wan