#رمان
#مجنون_من_کجایی
#قسمت_نهم
تو ترمینال راه آهن منتظر قطار بودیم ..
وای من که رو پا بند نبودم
-سیدم
سید:جانم خانم
-پس چرا این قطار نمیاد
سید:آخه یادش نبود من یه فنقلی همراهمه
-خخخخ
آخه این سفر فرق داره
من و دلبر میریم پیش حضرت دلبر
سید: من فدای خانمم بشم
بالاخره قطار اومد
سوار شدیم بعداز ۷-۸ساعت به مشهد رسیدیم
رفتیم هتل بعداز غسل زیارت
لباسمونو پوشیدیم
رفتم سمت سید شال سبزشو انداختم رو شانه اش
و دستی ب محاسنش کشیدم
مجتبی خیلی دوست دارم ..
سید: منم خیلی دوست دارم
چادرمو سر کردم
و دست به دست مجتبی به سمت حرم راه افتادیم
چشمم که به حرم خورد اشک تو چشام جمع شد تو دلم غوغا بود دست سیدم رو بیشتر از پیش توی دستام می فشردم ارامش دل بی قرارم بود...
از باب الجواد وارد شدیم ..
از صحن جامع رضوی گذشتیم
وارد صحن اصلی شدیم
روبه روی ایوان طلا نشستیم
اشک از چشمام جاری شد
آقا ازتون ممنونم که مجتبی رو بهم دادید ..
آقا یه دنیا ازت ممنونم
مجتبی سرمو کشید به سینه اش
_مگه من مردم که گریه میکنی رقیه جان ..
-توروخدا دیگه هیچ وقت اینو نگو ...
پاشدم راه برم
سرم گیج رفت
مجتبی:رقیه رقیه جان
خانمم ..
-هیچی نیست توکه از ضعف من خبر داری
حالا بیا یه سلفی بندازیم ...
چیک 📷
حالا بیا یه قلب رو گنبد 📸
سید از کارام خندش گرفته بود
رو بهم کرد و گفت رقیه جان تو باید عکاس میشدی..
ماشاءالله صدتا ژست گرفتیم خخخخ
با عکس گرفتن و حرفای سید حال و هوام عوض شد
برای نماز صبح،ظهر و مغرب می رفتیم حرم ..
بهترین روزای عمرم بود
خیلی مزه می داد ..
سید:رقیه بانو
بریم بازار دو دست لباس بخریم
برای نماز..
-فدای ایده های سیدم بشم
سید:خدانکنه
یه عبایی سفید یه چادر عبایی سفید
برای نماز خریدیم
ما که از سفر برگشتیم
محدثه و سیدمحمد
فرحناز و مهدوی
حسنا و حسین
همگی با یه پرواز رفته بودن کربلا
سیدمجتبی وقتی فهمید گفت من خیلی شرمنده خانم شدم
نشد بریم کربلا
منم پرو پرو گفتم منو با جوجه هامون ببر ..
سید- ای به چشم
رقیه جان
از فردا بریم کانون بگو خانم راد فر هم تشریف بیارن ..
-چشم حتما
به مطهره زنگ زدم گفتم بیا بریم مکان کانون رو ببینیم ..
مطهره و منو سید،
-أه مجتبی اینجا چقدر کثیفه
سید:خانم ببخشید دیگه ۳-۴ ساله تمیز نشده ..
-أه خونه کیه؟
سید:خونه مامان بزرگم
بعداز فوتش دست نزدیم همینجوری مونده
خانم رادفر بچه ها کی میان؟
مطهره :سه روز دیگه
سید:رقیه جان فعلا باید خودمون شروع کنیم تمیز کاری تا بچه ها بیان ..
مطهره:آقای حسینی منم میام کمک
سید:ممنونم
ما سه نفری شروع کردیم به تمیزکاری ..
الحمدالله تا بچه ها بیان آشغالها جمع شد ..
مونده بود رنگ آمیزی که
قرار شد مطهره و دوستاشم بیان رنگ آمیزی ..
آقایون هم سقف هارو رنگ کنن
http://eitaa.com/cognizable_wan
بالاخره کار کانون تموم شد ..
اتاقها با تور و مقوا و کاغذرنگی و فوم تزئین شد.
تبلیغات در سطح استان انجام شد،
چون کار کودک بود
تصمیم گرفتیم اسم کانون رو بذاریم
کانون مذهبی - فرهنگی حضرت رقیه(س)
بالاخره امروز بعد از پنج ماه بچه ها ثبت نام شدند ..
قرار شد حسنا و محدثه بچه هارو ثبت نام کنن ..
منو سید بریم معراج الشهدا مصاحبه با همرزم شهید رضا حسن پور
سر راه برگشت هم مداد رنگی و کاغذ A4، آبرنگ و.....بخریم ..
اسم همرزم شهید حسن پور
رضا محسنی از بزرگان سپاه پاسداران بود..
با ورود سرادر محسنی دوربین و ضبط صوت آماده شد .
سرادر محسنی :قبل از شروع مصاحبه بگم سردار حسن پور به سردار خیبر معروفه و اولین کسی بود که وارد منطقه خیبر شد ..
بسم الله حالا شروع کنیم ..
فقط حرفارو از زبان خود شهید حسن پور میگم ..
انگار خودشون حرف میزنن !
سید: چه عالی
" زندگینامه سردار شهید رضا حسن پور"
من رضا حسن پور ، در سال 1339 در تهران بدنیا آمدم دوران كودكی را در تهران پشت سر گذاشتم . پدر و مادرم انسانهای مذهبی ، معتقد ، اما محروم از تمتعات زندگی بودند .
هفت سالم بود كه همراه پدر و مادرم از تهران به قزوین آمدیم. در قزوین دوره ابتدایی را شروع كردم . دوره ابتدایی را با نمره های خوب قبول شدم . فشار بار زندگی بر دوش پدر و مادرم سنگینی می كرد . حس كردم ادامة تحصیل برایم مشكل خواهد بود . از این رو مجبور به ترك تحصیل شدم و نتوانستم به تحصیل ادامه بدهم .
"فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی"
رضا كه فردی محرومیت كشیده و رنج دیده بود ، با شروع نخستین جرقه های انقلاب ، خود را به جریان زلال انقلاب می سپارد .
او تمام امیدها و آرزوهایش را در انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) مجسم می دارد و از این رو ، دل در گرو رهبر می سپارد و با شور امید در تمام صحنه های انقلاب حضور مشتاقانه و فعال می یابد .
رضا در تمام راهپیماییهای شهر ((قزوین )) به طور جدی شركت می جوید . وی در سال 1356 با دختری پارسا و پاكدامن ازدواج و از آن پس ، همراهی دلسوز و یاری با وفا برای ادامة زندگی و فعالیتهایش می جوید . رضا در روزهای پیروزی انقلاب ، همراه دوستان خود در شهر قزوین فعالانه حضور می یابد و با ایثارگری فراوان در صحنه های مختلف وارد می شود .
"فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی"
رضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران با كمیتة انقلاب اسلامی همكاری میكند و در مبارزه با عوامل ضد انقلاب به فعالیت می پردازد .
پس از چند ماه فعالیت در تهران ، دوباره به شهر قزوین باز می گردد . سال 1358 به دنبال تحركات گروهكهای ضد انقلاب در لستان كردستان ، همراه یك گروه ، راهی این استان می شود و با شهامت و شجاعت در سركوبی ضد انقلاب شركت می جوید . وی در پاكسازی شهر (( تكاب )) از لوث ضد انقلاب ، شجاعانه می جنگد .
روزها به مبارزه و مقابله با ضد انقلاب مشغول می شود و شبها هم برای حفظ امنتیت شهر، به گشت زنی در سطح شهر می پردازد .
رضا ، آخر سال 1358 به عضویت رسمی (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامی )) شهر قزوین در می آید و خود را وقف حفاظت از دستاوردهای انقاب اسلامی می كند . او در سل 1359 طی مأموریتی ، به عنوان فرماندة یك گروه ، به (( قصر شیرین )) اعزام می گردد و در آنجا به مقابله با منافقین و نیروهای عراق مشغول می شود .
رضا ، مدتی نیز در قزوین ، به دنبال قیام مسلحانة منافقین ، به مقابله با این گروهك تروریستی اقدام و در جنگ شهری و جنگ گریز در شهر قزوین ، تعدادی از آنان را دستگیر می كند .
یكی از دوستانش می گوید : (( با رضا در ‹‹واحد عملیّات ››سپاه قزوین بودیم . یك روز خبر دادند كه تو شهر شخصی به اسم ‹‹حصاری›› را منافقین ترور كرده اند . رضا سریع خودش را با موتور به محل حادثه می رساند و با شهامت تمام ، یكی از منافقین را دستگیر می كند و یكی از آنان نیز از محل می گریزد .))
http://eitaa.com/cognizable_wan
مجتبی آقای محسنی رو تا دم در بدرقه کرد.
پاشدم برم سمت مجتبی که سرم گیج رفت ..
لبه میز روگرفتم که نیوفتم
چند روز بود سرگیجه و ... داشتم ..
مجتبی دوید سمتم رقیه چی شد ؟
خوبی؟
-آره خوبم
فقط یه سرگیجه عادیه
چندروزه حالم همینه
سید: خسته نباشی الان به من میگی!!!!!!
زود حاضرشو بریم دکتر ..
-چشم
بعداز هفت-هشت نفر نوبت من شد
خانم دکتر:خوب خانمی بگو چی شده ؟
-خانم دکتر چند روزه سرگیجه و ... دارم ..
خانم دکتر:اینا علایم بارداریه
اما بذار نبضت رو بگیرم..
نبضم حاکی از بارداریه
این آزمایشو انجام بده جوابو فردا بیار ...
چشام داشت از حدقه میزد بیرون..
باردار!!!
قراره مادر شم ..
-چشم حتما
فردا رفتیم جواب آزمایشگاه بارداریمو بگیریم..
جواب مثبت عین قند بود تو دلم که اب شد حال مجتبی که اصلا دیدن داشت خیلی شاد بود و هی خداروشکر می کرد ...
خیلی خوشحال بودیم هم من هم سید..
-مجتبی جان لطفا برو پیش بابا ...
سید:چشم اما به شرطی اینکه زیاد بی تابی نکنی ..
به مزار بابا نزدیک شدیم ..
-بابا جونم ..
بابا
ببین دخترت مادر شده ..
بازم نیستی بهش تبریک بگی !!!
نیستی ذوق کنی مثل بقیه پدربزرگا..
آی خدا من دلم بابامو میخاد...!
بی تابیم داشت زیاد میشد ..
که سید دستمو گرفت پاشو بریم برات خوب نیست ..
میریم خونه حاج خانم
مجتبی سر راه یه جعبه شیرینی خرید ..
به مامان خودشم زنگ زد بیان خونه مامانم ...
مامانا چقدر خوشحال شدن
مادرجون(مامان آقاسید):رقیه جان دخترم چند وقته مامان شدی؟
-دکتر گفت یه ماهه مادرجون
یک ماه و هفت روز دیگه هم باید برم معاینه سلامت بچه ..
مادرجون :آره حتما برو عزیزم
وای ما ماجرایی داشتیم چه خونه چه تو کانون تا میومدم یه چیز بردارم سید نمی ذاشت ..
بارداری شیرین ترین دوره زندگی یه خانمه..
خدارو شاکرم که همسرم عالیه
تو راه دکتر بودیم ..
بعد از معاینه سلامت بچه ها تایید شد
آره بچه ها ..
امروز تو ۶۹روز بارداریم متوجه شدیم من دوقلو باردارم ...
دوتا دوردونه فسقلی وای خدایا شکرت..
سید:خانم چرا زحمت کشیدی من چای میرختم برای هر دومون..
-دیگه چی من بشینم شما چای بریزیم ..
سیدجان
دلم یه چیزی میخواد ...
سید-چی خانمم
-الان تقریبا ۱۱ماهه نرفتیم معراج الشهدا
میشه فردا مارو ببری !!!
سید:بله خانمم
اتفاقا فردا دعای کمیل هم هست.
راستی رقیه بانو محرم هئیت کجا بریم؟
-هئیت خودمون، آقای حسینی ...
سید:چی گفتی؟
-شوخی کردم
سید:بی خود کردی ..
دفعه آخرت باشه
فهمیدی ؟!!!
-بله
دیروز رفتیم دکتر که مشخص شد بچه ها یه دختر یه پسرن ....
📎ادامه دارد . . ❤️💙
http://eitaa.com/cognizable_wan
🔺 راهکار درمان ناخن جویدن کودکان!
🔹اضطرابش را درمان کنید!
اگر چیزی را عامل استرس فرزندان میدانید، مهاجرت، طلاق در خانواده، مدرسه جدید یا اختلاف در خانواده، در مورد نگرانیهایش با فرزندتان حرف بزنید.
🔹ناخنهایش را هر روز سوهان بکشید!
کوتاه کردن و سوهان کشیدن ناخنها سطح قابل دسترسی آنان را کم میکند؛ پس جویدن ناخن برای کودک سخت میشود و نیز اگر این کار را انجام دهد جرم و باکتری کمتری وارد بدنش میشود.
🔹نق نزنید و تنبیه نکنید!
مانند دیگر عادتها، جویدن ناخن نیز ناخوداگاه انجام میشود وقتی فرزندتان خودش نیز حواسش نیست که در حال جویدن ناخنهایش است، تنبیه و نق زدن بیاثرترین استراتژی است. اگر این عادت خیلی اذیتتان میکند، محدودیت تعیین کنید. مثلا وقتی مشق مینویسم ناخن نمیجویم.
🔹سیستم پاداش داشته باشید!
برای هر روزی که فرزندتان ناخنهایش را نمیجود، یک استیکر به او بدهید. اگر نمیتواند یک روز کامل موفق باشد، آن را به زمانهای کوتاهتر تقسیم کنید. مانند زمان تماشا کردن تلوزیون، درس خواندن، غذا خوردن. وقتی به تعداد کافی از استیکر رسید به او پاداش دهید.
🔹حواسش را پرت کنید!
هر زمان که کودکتان شروع به جویدن ناخنهایش کرد، حواسش را به کار دیگری پرت کنید. از او بخواهید کاری برایتان انجام دهد یا او را دعوت به انجام یک بازی یا نقاشی کردن کنید پرت کردن حواس باعث میشود که کودک احساس تنبیه شدن نداشته باشد.
🧡
🌈مادرانی که برای کودک خود لالایی میخوانند، کودک آنان شش ماه زودتر از سایر کودکان حرف میزند و به رشد عقلی بالاتری میرسد.
🧡
🌺والدین در برابر خواستههای فرزندان دو گروهند:
🔹گروه اول والدینی هستندکه اعتقاد دارند باید همه درخواستهای فرزندان محقق شود تا فرزندان آنان عقدهای نشوند و نسبت به دوستان و اطرافیان احساس کمبود و ضعف نکنند،این گروه هرآنچه فرزندان میخواهند را با هر سختی که شده فراهم مینمایند؛ و عدهای هم از روی چشم و هم چشمی به چنین رفتاری مبادرت میورزند وحتی حاضرند زیر بار قرض و منت دیگران بروند ولی خواسته فرزندانشان را انجام دهند!🤦🏻♂
🔹گروه دوم والدینی هستند که بین برآورده کردن نیاز و خواسته فرزندان تفاوت قائل هستند و همچنین به مصالح تربیتی فرزندان نگاه دوراندیشانه و برنامه دقیقی دارند.👌🏻👏🏻
🧡 http://eitaa.com/cognizable_wan
سه نکته مهم که اگر رعایت کنید؛
زندگی آرامی خواهید داشت
1. وقتی خوشحال هستید (قول) ندهید.
2. وقتی عصبانی هستید (جواب) ندهید .
3. وقتی ناراحت هستید (تصمیم) نگیرید.
👇👇
http://eitaa.com/cognizable_wan
"درختی "می افتد همه
متوجه صدای افتادنش 🍁
می شوند، اما یک "جنگل" 🍂
رشد میکند کسی
"متوجه نمی شود"...
مردم اینگونه اند،
به رشدت توجه نکرده
بلکه به "افتادنت" توجه میکنند..🍁
پس*مواظب جای پایت باش*..🍂
👇👇❤️❤️
http://eitaa.com/cognizable_wan
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت و گویی به شرح زیر صورت گرفت:
بچه شتر: «مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا میتونم ازت بپرسم؟»
شتر مادر: «حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟»
بچه شتر: «چرا ما کوهان داریم؟»
شتر مادر: «خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمیشود بتوانیم دوام بیاوریم.»
بچه شتر: «چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟»
شتر مادر: «پسرم، برای راه رفتن در صحرا داشتن این نوع دست و پا ضروری است.»
بچه شتر: «چرا مژههای بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقتها مژهها جلوی دید من را میگیرد.»
شتر مادر: «پسرم، این مژههای بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشمها ما را در مقابل باد و شنهای بیابان محافظت میکنند.»
بچه شتر: «فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژههایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شنهای بیابان است.»
بچه شتر: «فقط یک سوال دیگر دارم.»
شتر مادر: «بپرس عزیزم.»
بچه شتر: «پس ما در این باغ وحش چه میکنیم؟»
مهارتها، علوم، تواناییها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جایگاه واقعی و درست خود باشید. پس همیشه از خود بپرسید الان شما در کجا قرار دارید؟👌🏻
🍃
🌺🍃http://eitaa.com/cognizable_wan
#پندانه
🔴خوشبختی یعنی رضایت و شکرگزاری
✍آنها که موهای صاف دارند، فر میزنند و آنها كه موی فر دارند مویشان را صاف میكنند.عدهای آرزو دارند خارج بروند و آنها كه خارج هستند برای وطن دلشان لک زده و ترانهها میسُرايند.مجردها میخواهند ازدواج کنند و متأهلها میخواهند مجرد باشند.عدهای با قرص و دارو از بارداری جلوگيری میكنند و عدهای ديگر با قرص و دارو میخواهند باردار شوند. لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند و چاقها همواره حسرت لاغری را میكشند.
شاغلان از شغلشان مینالند و بیکارها دنبال همان شغلند.فقرا حسرت ثروتمندان را میخورند و ثروتمندان دغدغه نداشتن صفا و خونگرمیِ فقرا را دارند.افراد مشهور از چشم مردم پنهان میشوند و مردم عادی میخواهند مشهور شده و دیده شوند.سیاهپوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه میکنند.
و هیچکس نمیداند تنها فرمول خوشحالی این است:«قدر داشتههایت را بدان و از آنها لذت ببر.»قانونهای ذهنی میگویند خوشبختی یعنی رضایت و شکرگزاری.مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر؛ مهم این است که از همانی که داری راضی و شکرگزار باشى، آنوقت "خوشبختی".
👇🔻💚💚
http://eitaa.com/cognizable_wan
👈بلال آب پز : ضد سرطان
👈بلال کبابی : سرطان زا
قسمت های سوخته بلال روی آتش باعث ورود کربن به بدن میشوند و درنهایت فرد با مصرف زیاد آن مستعد ابتلا به سرطان های کبد و معده میشود
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✔️ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
راه های پیشگیری از سکته مغزی:
🔶کاهش دریافت و مصرف کلسترول
🔶سیگارنکشیدن ویا ترک سیگار
🔶درمان و کنترل مناسب دیابت
🔶کنترل فشارخون بالا
🔶مدیریت استرس
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✔️ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
✅ کمک به سلامت قلب
👈 گل کلم به روشهای بسیاری از ابتلا به بیماریهای قلبی در فرد پیشگیری میکند. گل کلم دارای مادهای موسوم به آلیسین است که احتمال بروز بیماریهای قلبی و سکته مغزی را کاهش میدهد.
🌸 برای عزیزانتان بفرستید
✔️ #لطفأ_نشر_دهید 👇
🆔 http://eitaa.com/cognizable_wan
شخصی از خدا دو چیز خواست
یک گل و یک پروانه !
اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود !
غمگین شد، با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد !
چند روز گذشت ...
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و آن کرم تبدیل به پروانه ای زیبا شد !
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید
خارهای امروز گل های فردایند
🍃
🌺🍃 http://eitaa.com/cognizable_wan