12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 الآن اصلاً #وقت #بچهدار شدن نیست!
لطفاً صرف نظر کنید!
⭕️ از ارائه رایگان #خدمات_ناباروری تا آلوده کردن آب و غذا جهت عقیم کردن مردم
⭕️ یهود و عوامل نفوذی آن، ماموریت دارند که جمعیت شیعه را کم کنند.
⭕️ چندین سال است که رهبر انقلاب در مورد کاهش جمعیت هشدار میدهند و مسئولین همچنان در خواب هستند.🤔
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #همجنسبازی از کجا وارد کارتونهای بچهها شد؟
معمولا فصل اول همهچیز عادی و طبیعی هست ولی وقتی حسابی شخصیتها محبوب شدن در فصلهای بعدی همه چیز رو به لجن میکشن
این کار صهیونیست هاست مثل شیطان گام به گام کار میکنن...
🔥 http://eitaa.com/cognizable_wan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گوشه ای از فرهنگ شیطانی و احمقانه در غرب😳😳😳
مثلاً طرف میگه رفتم کنسرت یه شکم سیر فحش و کتک خوردم و اومدم؟!
همین افراد آدم نما مانند همون زامبی هایی هستند که تو خیابون های ایران شلوارهای پاره و سوراخ دار میپوشن و ادعای روشنفکری شون میشه و دائم فاز جنتلمن میگیرن و با ما حرف از رفتار معقول میزنند
#غرب_وحشی
http://eitaa.com/cognizable_wan
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی #حجاب نباشد #زنها باید دنبال #مردها راه بیفتند!
🔰 دیدگاهی متفاوت به مقولهی حجاب از زبان #دکتر_ازغدی
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دستورالعمل آیتالله بهاءالدینی برای باز شدن گرههای مادی و معنوی زندگی
🔰#استاد_عالی
🌏 http://eitaa.com/cognizable_wan
💫روزی استاد #روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت:"امروز می خواهیم بازی کنیم!"
🌼سپس از انان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود.
🌼خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد.
🌼آن خانم اسامی اعضای خانواده,بستگان,دوستان,
هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت.
🌼سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند.
زن,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد.
سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.
🌼زن اسامی همسایگانش را پاک کرد.این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;
نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود.چون حالا همه
🌼می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود.
🌼استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.
🌼کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.
او با بی میلی تمام,
نام پدر و مادرش را پاک کرد.
🌼استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"
🌼زن مضطرب و نگران شده بود.
با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست....
🌼استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!"
والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید.
شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!!
🌼دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.
همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.
🌼زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از کنارم خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد"
پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!!
🌼همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن, حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند.
✨✨👈با همسر به از آن باش, که با خلق جهانی
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
در محضر آیت الله #بهجت (ره) :
💫" بابا ! ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻢ "
✨ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻪ ﺗﺮﺍﺟﻢ ﻋﻠﻤﺎﻯ پیشین ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﻢ، ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﻳﺎﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
🌟ﻫﻢ ﺩﺭ ﻋﻠﻤﻴﺎﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻭ ﻋﺒﻮﺩﻳﺖ. ﻭ ﺟﻤﻊ ﺑﻴﻦ ﺍﻭ ﺩﻭ ﻧﻴﺰ ﻛﺮﺍﻣﺖ است .
🔆ﺷﺨﺼﻰ ﭘﺴﺮ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺷﻮﺷﺘﺮﻯ (21) ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺍﺳﺘﺸﻔﺎﻯ ﺍﻭ ﺳﻮﺭﻩ ﻯ ﺣﻤﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
🌟ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﻣﺎ ﺟﻮﺍﻥﻫﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻧﻔﺲ ﭘﻴﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ، ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺮﻭﻳﺪ. ﻭﻯ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ (22) ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﻯ ﭼﺸﻢ ﺑﭽﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺳﻮﺭﻩ ﻯ ﺣﻤﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
💫💫 ﺑﺎﺏ! ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﺁﻗﺎ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻢ. ﻭ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺣﻤﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﺩﻳﺪﻩ بود !
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
👈خاطره زیبایِ امر بمعروف و نهی از منکر توسط یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱
✨✨سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
💫دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
🌸گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
💫دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
🌼صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
💫به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
🌺همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
💫گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
🌼منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
🌱گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
🍂دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
🍃برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
✨من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🌸🍃در تاریخ آمده است که روزی پیراهن پیغمبر(ص ) کهنه شده بود شخصی دوازده درهم بایشان هدیه کرد، آنجناب پول را به علی علیه السلام دادند تا از بازار پیراهنی بخرد،
🌼 امیرالمؤ منین علیه السلام جامه ای بهمان مبلغ خرید وقتیکه خدمت پیغمبر (ص ) آورد، فرمودند این جامه پربهاست پیراهنی ارزان تر از این مرا بهتر است ، آیا گمان داری که صاحب جامه پس بگیرد؟ عرضکرد نمیدانم فرمود به او رجوع کن شاید راضی شود.
🌸علی علیه السلام پیش آنمرد رفت و گفت پیغمبر(ص ) میفرماید این پیراهن برای من پربها است و جامه ای ارزان تر از این می خواهم ، صاحب جامه راضی شد و دوازده درهم را رد کرد. امام (ع) فرمود وقتی پول را آوردم حضرت با من ببازار آمد تا پیراهنی بگیرد.
🌺 در بین راه بکنیزی برخورد که در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد، جلو رفته و سبب گریه اش را پرسید. گفت یا رسول الله ارباب من مرا برای خریدار ببازار فرستادند و چهار درهم همراه داشتم ، آن پول را گم کرده ام .
🌼 پیغمبر (ص ) چهار درهم از پول جامه را به او داد و پیراهنی نیز بچهار درهم خریداری کرد در بازگشت مرد مستمندی از ایشان تقاضای لباس کرد همان پیراهن را باو دادند،
🌸باز ببازار برگشته و با چهار درهم باقیمانده پیراهن دیگری خریدند وقتی که بمحل کنیز رسید او را هنوز گریان مشاهده کرد، پیش رفته فرمود دیگر برای چه گریه می کنی ؟
🌺گفت دیر شده میترسم اربابم مرا بزند و بیازارد ، فرمود تو جلو برو ما را بخانه راهنمائی کن همینکه بدر خانه رسیدند. پیامبر و امام هر دو در بیرون از خانه ، با صدای بلند بصاحب خانه سلام کردند، ولی آنها تا مرتبه سوم جواب ندادند.
🌼برای بار چهارم بیرون آمدند و پیغمبر(ص ) از جواب ندادن سؤ ال نمود صاحب خانه عرض کرد خواستیم صدای دلنشین شما را بشنویم چرا که سلام شما بر ما زیاد شود تا باعث زیادی نعمت و سلامتی هم گردد،
🌸حضرت داستان کنیز را شرح داده و تقاضای بخشش او را کردند. صاحب کنیز گفت چون شما تشریف آوردید بخاطر شما او را در راه خدا آزاد کردم آنگاه پیغمبر(ص ) فرمود دوازده درهمی ندیدم که اینقدر خیر و برکت داشته باشد دو نفر برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد
📚 ناسخ التواربخ جلد دوم ، قسمت حضرت رسول ص 338 تا 341
✾📚 http://eitaa.com/cognizable_wan
🔴 "دیدی گفتــم" ممـــنوع!
💠 وقتی همسرتان اشتباه میکند بلافاصله به او نگویید: دیدی گفتم؟ اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر می شود و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ میشود.
💠 این هراس، زمینهی از بین رفتن اقتدار و اعتماد بهنفس همسر، مخفیکاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی او با شما شده و به مرور باعث اختلاف و ســرد شدن رابطهتان خواهـــد شـــد.
💠 تغافل و یا توجیه خطای همسر در نزد دیگران، هم زمینهی اصلاح همسرتان را فراهم میکند و هم شما را در نزد او محبوب میسازد.
💠 درخطاهای بزرگ و ریشهدار که از همسرتان سر میزند اگر استمرار پیدا کرد حتماً با مشاور در میان بگذارید.
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan
💟خانواده سالم
‼️ نه زن سالاره
‼️و نه مرد سالار
✍هر کسی باید جای خودش رو تو زندگی بگیره
❤️زن #زنانگی کنه
❤️و مرد #مردانگی
#همسرداری
🧕http://eitaa.com/cognizable_wan