8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرنوشت جوانی که در سال ۹۸عکس سردار سلیمانی را پاره کرد
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🥀
ساده بی حرف پیش...
دل من تنگ شده برای تو💔
#استوری
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ
🌸 بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِِ الرَّحِيمِ🌸
پروردگارا🙏
ای که نعمتت از حساب بیش است و رحمتت همه را شامل
و ای که همه چیز و همه کس آفریده تو اند و خود آفریده نشده ای
و ای که از نهان و آشکار همه کس و همه چیز آگاهی
و ای که هر که را هر چه خواهی عطاء کنی،
از گناهان ما درگذر و به ما توفیق ده تا در نهان و پنهان تو را ناظر بر اعمالمان بدانیم و از معصیت دوری کنیم و به ما عطاء کن آنچه که صلاح ما در آن است🌸
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
آمین 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام صبحتون بخیر
🍓و روزتون پراز عشق و دوستی
🌸امیدوارم اتفاقای خوب
🍓زندگی آروم و
🌸لحظه های خوش
🍓در زندگیتون جاری باشه
🔴خطیبزاده: حق ایران را برگردانند توافق امضا میشود
🔹سخنگوی وزارت خارجه:حضور آقای «مورا» در ایران نشان دهنده این است که ایران گفتوگوها را در مسیر دیپلماسی دنبال کرده است.آمریکا قرار نیست هدیهای به ایران بدهد، حقوقی از ملت ایران ضایع کرده و از جیب ملت چیزهایی برداشته که باید بازگرداند.
🔹اگر همین امروز آمریکا چیزی را که از جیب ملت ایران برداشته برگرداند، پس از برگشت آقای «مورا» در وین توافق را امضا میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليکم
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم🌺
صبح روز دوشنبه بر همه دوستان عزیز به خیرو سلامت
ذکر روز
🌸یا قاضی الحاجات🌸
🍀بسمالله الرحمن الرحیم
إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً «3» إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيراً «4»
به راستى ما راه (حق) را به او نمايانديم، خواه شاكر (و پذيرا) باشد يا ناسپاس. همانا ما براى كفر پيشهگان زنجيرها و غلها و آتشى برافروخته آماده ساختهايم.
(سوره انسان آیه ۳ و ۴)🍀
حدیث
امام صادق عليه السلام فرمود
عَلَّمَهُ السَّبيلَ ، فإمّا آخِذٌ فهُو شاكِرٌ ، و إمّا تارِكٌ فهُو كافِرٌ .;
خداوند راه را به انسان شناساند. يا انسان آن را در پيش مى گيرد كه در اين صورت سپاسگزار است و يا آن را رها مى كند كه در اين صورت ناسپاس مى باشد.;
بحار الأنوار : 5 / 302 / 8.
کانال نور الهدایه ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2093416449C1bb69c36cb
👌وهمچنین ابر گروه نور الهدایه ⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2079129611C3162a3110c
مدیر ↙️
@Tayi_916
🔘 داستان ضرب المثل
فلک همیشه به کام یکی نمی گردد
در گذشته بازرگانی ثروتمند در خانه ای بزرگ زندگی می کرد. روزی از روزها که بازرگان در حیاط خانه اش نشسته بود صدای غلام ویژه ی خود را شنید که با ناله می گفت:« قربان بدبخت شدیم؛ زیرا ساعتی پیش قسمتی در بازار آتش گرفته است و همه ی دکان هایمان سوخته اند». بازرگان که چنین شنید ناگهان با دو دست بر سرش کوبید ولی به ناگاه چیزی به خاطرش آمد و گفت:« خدا را شکر می کنم که نیمی از کالاهایم در شهری دیگر هستند و فردا به این جا می رسند. اینگونه می توانم کمی از خسارت را جبران کنم». فردای آن روز باران شدیدی شروع به باریدن کرد به طوری که تا هنگام غروب بند نیامد. در این هنگام به بازرگان خبر دادند که بارهایش به همراه کشتی غرق شده اند. بازرگان که این خبر را شنید بسیار ناراحت شد طوری که چندین روز در رخت خوابش بستری شد.از طرفی بدهی های وی بسیار زیاد بودند و بازرگان نمی توانست از پس هزینه های آن برآید. به این ترتیب حتی غلامان و خدمتکارانش هم از خانه ی او رفتند و او را تنها گذاشتند. پس از مدتی که حال بازرگان بهتر شد و توانست از رخت خوابش بیرون آید دید که از خدمتکارانش خبری نیست و تنها دو غلام ویژه اش در کنار او هستند که البته بازرگان آن دو را نیز مرخص کرد و پس از مدتی خانه و باغ باشکوهش را فروخت و با آن بدهی های خود را پرداخت کرد و با باقیمانده ی پولش راه جاده را در پیش گرفت تا به جایی دور سفر کند. بازرگان که در جاده گام بر می داشت با دلی پرخون و اندوهگین زیر لب با خود حرف می زد و ناسپاسی می کرد که به ناگاه پایش به سنگی خورد و به زمین افتاد و خون از پایش جاری گشت.بازرگان که بسیار از اقبال خود ناراحت بود به ناگاه شروع به گریه کرد و با خودش حرف می زد و ناله می کرد. جوانی که در آن نزدیکی بود صدای مرد را شنید پس نزدیک او رفت تا به او کمک کند. جوان با دست های پینه بسته و لباسی کهنه سعی کرد تا زخم بازرگان را پانسمان کند. بازرگان با دیدن دستان و لباس های جوان متعجب به او نگاه می کرد. در این حال بازرگان سفره دلش را گشود و داستان زندگی باشکوهش و رسیدن به این فلاکت و بدبختی را برای جوان تعریف کرد. جوان خوب به سخنان بازرگان گوش داد و سپس آهی بلند کشید و گفت:« به دستان پینه بسته ی من نگاه کند. آیا باور می کنی که این ها روزی دست های یک شاهزاده بوده باشند؟ شاید تعجب کنی اما این حقیقت دارد و پدرم روزگاری حاکم سرزمینی بود و من هم امید داشتم که روزی به جایش حکمران شوم اما چنین نشد و پیش از آن که من به آن مقام برسم دشمنان پدرم را کشتند و مرا نیز از سرزمینم بیرون راندند و از آن پس به شهری کوچک پناه بردم و به کارگاه نجار پیری رفتم و پس از چندین ماه که برایش بی مزد کار کردم توانستم حرفه ی نجاری را از او بیاموزم و با سختی بسیار کارگاهی کوچک برای خود دست و پا کنم. اکنون نیز خدا را سپاس می گویم که به این مرحله رسیده ام. تو نیز غصه نخور زیرا فلک همیشه به کام یکی نمی گردد
❇️✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ
وعَجِّلْ فَرَجَ✨❇️