eitaa logo
♡فرشته مرگ♡
56 دنبال‌کننده
611 عکس
101 ویدیو
0 فایل
‌فرشته‌ای خندید ، فرشته‌ای گریست ، فرشته‌ای پرواز کرد ، فرشته‌ای خسته شد ، فرشته‌ای نگاه کرد ، فرشته‌ای گناه کرد ، فرشته‌ای تباه شد ، فرشته‌ای شکست . همه‌ی اینها وقتی اتفاق افتاد که فرشته ای عاشق شد پل‌ارتباطی https://daigo.ir/secret/9725426776
مشاهده در ایتا
دانلود
این آهنگگگ وای خدای من
♡فرشته مرگ♡
برای نوشتن صحنه پیانو ویالون الهام بخش من بود 🥲
هدایت شده از  𝘚𝘵𝘺𝘭𝘦
این پیام رو توی چنلتون فور وارد کنید تا وایب چنلتون رو با پوستر های انیمه ای بدم 🌻 تگتون(لینک) رو حتما حتما "اینجا" بفرستید Limit : 3434 چنلِ چالش و سرگرمی 🎮
هدایت شده از - archer יִ
و باز هم آرچر | archer این پیام رو کنید توی چنل های زیباتون؛ و لینک چنلتون رو بفرستید اینجا. تا بگم اگر رنگ بودین چه رنگی میشدین و یدونه پیک از رنگتون بهتون بدم(یادت نره اینجا عضو باشی). اگر ممبر هستید نقطه بدین پیوی: @happinesss و اگر بست فرندی دارین برای اون هم بفرستید تا توی چنل عضو بشه و پیک از رنگ مکملی که به دوستیتون میاد، تقدیم کنم.
اولیویا در قید حیاتهههه
اومدم پارت بدم عزیزانم
اولیویا قربونتون بره که انقدر صبورید فرزندانم🥲
آیمی: پس موسیقی تو دنیای شما خیلی مقدسه… لوکاس: آره، حتی معتقدیم قدرت درمان داره چون چیزیه که از فرشتگان بهمون رسیده. آیمی: خب… درواقع فرشتگان فقط برای ارتباط بین خودشون از موسیقی و آلات موسیقی استفاده نمی‌کنن. بعضی از سازها برای شکنجه و مرگ انسان‌ها استفاده می‌شن… مثل به‌سزای اعمال رسوندن یه جورایی با هر نت یه درد وحشتناک وجود اون‌ها رو دربر می‌گیره و با شنیدن نوای موسیقی به آغوش مرگ می‌رن. لوکاس: صبر کن … یعنی الان که داشتی می‌نواختی درواقع داشته یکی رو شکنجه می‌کردی!؟ آیمی: نه… معلوم که نه. من به سایه مرگ مسلطم… شاید سایه مرگ هزاران سال بیشتر از من قدمت داشته باشه ولی من می‌تونم کنترلش کنم. لوکاس: اوووو… مگه چند سالته!؟ جوون به‌نظر می‌آیی. آیمی: ۴۴۱. معلومه که جوونم. لوکاس: ۴۴۱… واقعاً؟ آخه… خب تو فرشته‌ی مرگی و بهتر می‌دونی که انسان حدوداً چقدر عمر می‌کنن آیمی: خب شاید ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال لوکاس: و خیلی پیر میشن، با این وجود فک نمیکنم اونقدرا هم جوون باشی... البته قصد توهین ندارم. آیمی: سن نامیرا ها و فرشته ها رو نمیشه از رو قیافه تشخیص داد این یه مسئله بدیهیه لوکاس: بله. بله حق با شماست. سکوتی بین آیمی ساما و لوکاس برقرار شد. که بعد از دقایقی با سوال لوکاس شکست‌. لوکاس: آیمی ساما... تو با فرشته های زندگی نسبتی داری ؟ آیمی: آره. اونا... برادرای منن. لوکاس: واقعا ؟ خب راستش تصوراتم بهم خورد فکر میکردم پسرعمو یا همچین چیزی باشن. اونا چه شکلین ؟ توی کتابای ما زمینی ها اونارو خیلی باشکوه و جذاب معرفی کرده ولی عکس یا نقاشی با کیفیتی در اختیار نداشتیم. آیمی ساما به پشت سر لوکاس خیره شد،به تابلو ها اشاره کرد و گفت :تابلو های پشت سرت اونا عکسای برادرامه کمی مکث کرد و ادامه داد: توصیفات کتابای شما رو خوندم با این که روش ارتباط فرشته ها موسیقیه ولی ما خودمونو موظف دونستیم که خط و زبون زمینیا رو یاد بگیریم تا بهتر بتونیم باهاشون ارتباط برقرار کنیم. خواسته هاشون رو بفهمیم و بهشون کمک کنیم. توصیفات شما شاید خیلی دقیق نباشه ولی درسته. لوکاس به سرعت به به سمت تابلو ها رفت و حیرت زده به عکس ها خیره شد. لوکاس: وای خدای من... این باید عکس آیمن ساما باشه،فرشته زندگی... اون تو جهان ما، یه اسطورس. مردی با چشم های سبز و موهای زرد با صورتی خالی از احساس در عکس به تصویر کشیده شده بود، لباسش سفید و بال هایش بسیار باشکوه بودند. چند تار مویش روی صورتش ریخته بود و لب های قلوه ای و قرمزش در چهره رنگ پریده اش خودنمایی می‌کردند. برق ترسناکی در چشمان مرد بود که چهره‌ی بی احساسش را سردتر نشان میداد. دوکاس به آیمی ساما چشم دوخت... چهره آیمی ساما به گرمی خورشید و درخشندگی ماه بود. درست برعکس برادرش. لوکاس به تابلوی بعدی نگاه کرد،و زیر لب زمزمه کرد: دایسکه ساما فرشته آزادی... موهای قهوه ای براق و چشمانی به سبزی چمنزار در شبانگاه. صورت دایسکه ساما مثل برادرش بود. همانطور بی احساس و سرد اما برق ترسناکی که در چشمان آیمن ساما به وضوح دیده می‌شد در چشمان دایسکه ساما کمرنگتر شده بود اما بال هایش همانند آیمن بود شکوهمند و زیبا. تابلوی بعدی ساسکه ساما بود فرشته خوش‌بختی. موهایش نقره ای روشن و چشمانش به رنگ آبی یخی بود. صورت رنگ پریده و لب های صورتی اش رمق چندانی نداشتند. آیمی ساما به لوکاس ملحق شد و با شوق و محبت به صورت های بی احساس برادرانس چشم دوخت. برقی که در چشمان آیمی ساما بود گرم و محبت آمیز بود. برخلاف چشمان سرد و ترسناک برادرانش که گویی با آن نگاه ها جان میگرفتند تا آن که جان ببخشند. چیزی که در تابلوی بعد توجه لوکاس را جلب کرد چشم های فرشته بود. مردی با موهای نارنجی و چشمان سبز با رگه های آبی و زرد. مشخص بود که او اینوسکه ساما فرشته شادی است. چشم های فرشته شادی در دنیای زمینیان معروف و اسوه‌ی نشاط و خوشحالی بود. چشمانش کمی شبیه به چشمان آیمی ساما بود. گرم و صمیمی؛ بدون شک از نگاه سرد دیگر فرشتگان زندگی محبت آمیز تر بود. چشمان لوکاس روی تابدوی بعدی چرخید. شوسکه ساما؛ فرشته تجربه با چشمانی به سیاهی شب و صورتی به سفیدی برف. رنگ چشمانش با رنگ چهره اش در تضاد کامل بود و رنگ لبانش بیشتر به خونی که روی برف ریخته باشد شبیه بودند. کمی شبیه مردگان بنظر میرسید. گویی تمام تجربیات دنیا روی دوشش سنگینی می‌کردند. برق چشمانش دقیقا به اندازه آیمن ساما بود ترسناک و سرد. لوکاس از تابلو چشم برداشت و به آخرین تابلو نگریست. تابلوی بعدی عکس ریونوسکه ساما بود. فرشته انگیزه.