هدایت شده از 𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅 │دریایی از خون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درود دلبندان !
میخوام به عرض برسونم که ...
دریای خون به مناسب 900 تایی شدنش قصد داره تقدیمی بده عزیزان !
میتونم بگم تنها کاری که لازمه انجام بدین اینکه که این تکست رو فور کنین داخل چنل جذابتون و اینجانب مطابق با وایب چنل زیباتون و البته محتوای اون ، یه نامه ی پر جزئیات تهدید به مرگ مینویسم ، سناریو میچینم و نقشه ی قتلتون رو به تصویر میکشم و در اخر تقدیمتون میکنم !
مهلت : چهارشنبه شب ، ساعت 00:00
تایم قرارگیری تقدیمی ها : جمعه شب ، ساعت 00:00
محل قرارگیری تقدیمی ها : " 𝐒𝐅𝐁_𝐏 "
پس لطفا حتما فور کنید و لینک چنل های جذابتون رو اینجا قرار بدین .
ظرفیت : 17
#Invitation
-𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
♡فرشته مرگ♡
آیمی ساما از تالارها و راهروها گذشت، دواندوان به سمت سالن اصلی رفت و در را باز کرد. آیمی: جاسپر… سل
آیمی ساما چشمهایش را تنگ کرد و با دقت به سدریک خیره شد. چشمهای سدریک بهطرز ترسناک و خطرناکی میدرخشید و موهای قرمزش در تاریکی درخشان بهنظر میرسید.
آیمی: به دستور تو سرزمین منو خراب میکنن؟ باید خیلی پست باشی که همچین کاری با حیوونای بیچاره بکنی.
آیمی ساما رویش را برگرداند و به قفسه سبزرنگی که نقش اژدها رویش کندهکاری شده بود نگاه کرد.
سدریک: آیمی اشتباه برداشت نکن من هیچوقت همچین کاری نمیکنم اونا رو مجبور به هیچ کاری نکردم زبون حیوونا رو بلد نیستم که بهشون دستور بدم.
آیمی ساما به طرف سدریک برگشت و گفت: خیلی خب حالا بگو دقیقاً اینجا چیکار داری؟ اگر میخواستی منو ببینی که فکر میکنم کافی باشه اگر کار دیگهای نداری لطفاً از همون راهی که اومدی برگرد.
سدریک: یعنی نمیخوای بیشتر پیشت باشم؟ نمیخوای کمکت کنم؟
آیمی بهطرف سدریک خم شد و گفت: چه کمکی میتونی بکنی؟ من هنوز بهت اعتماد ندارم.
سدریک: فکر میکردم باورم میکنی آیمی ساما مطمئن بودم حداقل تو درکم میکنی و بهم اعتماد میکنی.
اما خب بهت حق میدم. چیکار باید بکنم که بهم اعتماد کنی و بذاری کمکت کنم؟
آیمی: من نیازی…
سدریک دستش را بالا برد و گفت: آیمی ساما تو به کمک من نیاز داری. من کسیام که میتونه خیلی کمکت کنه. البته اگه بهش اجازه بدی.
آیمی ساما کمی فکر کرد و گفت: خیلی خب چطوری میتونی اعتمادمو جلب کنی؟ خودتو بهم ثابت کن.
سدریک: آیمی ساما من همین الانم ثابت شدهام اما تو منو باور نمیکنی!
سدریک قیافهای مظلوم به خود گرفت و ادامه داد: تو به اسمیت اعتماد داری؟
آیمی ساما عقب رفت و گفت: منظورت چیه؟
سدریک: خب بذار مرور کنیم، لوکاس نمیخواست با آکانه ازدواج کنه، بههمین خاطر از مادرش یعنی آکیکو درخواست یه فرشتهی نجات میکنه و ازقضا فرشته مرگ اونو نجات میده.
همون شب اسمیت به جهان مردگان منتقل میشه و در دنیای زمینیان مرده تلقی میشد، اما نه؛ لوکاس اسمیت تو دنیای زمین هنوز زنده است.
آیمی ساما گیج شده بود، بلند شد و دستش را روی میز کوبید و گفت: چی داری میگی لوکاس تو سرزمین مردگانه، اون مرده؛ کسی که به سرزمین مردگان میرسه امکان نداره توی دنیای زمینیان زنده باشه.
سدریک دستش را روی دست آیمی ساما گذاشت و به صورتش نزدیک شد جوری که گرمی نفسهایشان با هم درآمیخت.
سدریک: آیمی ساما… اسمیت مورد اعتماد نیست، وجود اون سراسر دردسر و تباهیه اما من… من دارم تلاش میکنم باورم کنی، میدونم که حسمو درک میکنی. تو واقعاً فرشتهای، مهربون و دوستداشتنی اما کسی باورت نکرد، ولی من باورت میکنم. میتونم امواج آروم و گرم مهربونی رو توی چشمهای اقیانوسیت ببینم؛ تو خستهای، از بیتوجهی و درک نشدن خسته شدی. نمیخوای بالاخره تموم بشه؟
سدریک دست سردش را روی گونه آیمی ساما کشید و گفت: میبینی؟ حتی منم سرما رو احساس میکنم.
نمیتونم تحمل کنم که بهت ظلم میکنن، تو خیلی مهربونی اما اونا لیاقت مهربونی تو رو ندارن… هیچکس لیاقت نداره. اینهمه وقت بهشون محبت کردی ولی اونا بهراحتی فراموشت کردن. قلب بزرگی داری که هنوزم بهشون عشق میورزی. اما توی این دنیا باید مراقب باشی. عشق ورزیدن باید با حساب و کتاب باشه. حالا بهم بگو، به نظرت اسمیت یا حتی برادرات لیاقت محبت و عشق ورزیدن دارن؟
آیمی ساماخود را کنار کشید و گفت: من ظالم نیستم.
از کنار سدریک گذاشت و دوباره مشغول گشتن شد.
سدریک صورتش را درهم کشید و گفت: البته که نیستی. اونان که ظالمن و باید به سزای اعمالی که مرتکب شدن برسن. این عدالت آیمی عدالت؛ نفسی کشید و با لحن ملایمتری ادامه داد: و عدالت چیزیه که باید اجرا بشه.
آیمی ساما روی پاشنه چرخید، دامن پرچین لباسش اطراف پاهایش باز شدند و صدای برخورد آویزهایش در فضا پیچید، پساز اتمام پژواک صدای آخرین آویز لباس، آیمی ساما با لحنی آرام و جدی پاسخ داد: درسته، عدالت باید اجرا بشه اما بعد از پیدایش حقیقت.
چهره سدریک جدی شد، طوماری از آستینش بیرون کشید و گفت: برای پیدایش حقیقت ... دنبال این میگردی؟
آیمی ساما متعجب به طوماری که در دستان سدریک بود نگاه میکرد؛ پرسید: تمام مدت دست تو بود؟
سدریک آرامآرام به آیمی ساما نزدیک شد؛ طومار را روی میز گذاشت و دست آیمی ساما را بهطرف خود کشید.
آیمی ساما روی دست سدریک خم شد و ناله کرد؛ سدریک دستش را روی کتف آیمی ساما گذاشت و آرامآرام پایین آورد؛ سرانجام روی نقطهای توقف کرد.
سرمای دستش از لباس حریر آیمی ساما گذاشت و به پوستش برخورد کرد. آه جانسوزی از نهاد آیمی ساما برخاست نالهای از درد سر داد و با صدایی ضعیف گفت: چیکار میکنی؟
●○اولیویا●○
https://harfeto.timefriend.net/17086247154048
خب دوستان عزیز فحش به سدریک با احتیاط آزاد است😂
نظر،حرف، پیشنهادی داشتید؛بگویید آخر هفته ناشناس را چک خواهم کرد
همین دیگر با تشکر❤️
وایییی میخوام اسپویلتون کنمممم
پارت بعدی یسری چیزایی مشخص میشه که اصن🤌
خودم نمیتونم صبر کنم😂
ولی نه اسپویل نمیکنم. من کرم نمیریزم من به خودم مسلطم.
♡فرشته مرگ♡
ولی امروز
ینی امروز یجوری بود که من فقط نشسته بودم بعد اینجوری بودم که : من اینا رو نمیشناسم 😂 اینا کین اینجان خدایا من اینجا چکار میکنم واقعا😅😭
قشننگگگ تصوراتم از همه بچه های کلاسمون بهم خورد؛ نابود شدم امروز 😂😂😂😂😂
ولی خوش گذشت خوب بود.
معلمامون پایه بودن دمشون گرم❤️
و میخواستم اینو بگم که
روز معلمه و من میخوام تشکر کنم
از معلم ادبیاتم
من عاشق معلم ادبیاتم هستم
کسی که به من جرئت نوشتن داد کسی که به من مجال دیده شدن داد و تشویقم کرد.
واقعا احساس میکنم هفته ای دوبار یک فرشته رو میبینم و واقعا ازین موضوع خوشحالم
معلم تو زندگی آدم واقعا مهمه، نقششون خیلی پرنگه و البته تاثیر گذار
اگه معلم ادبیاتم نبود واقعا انگیزهی کمی که برای نوشتن داشتم به کل نابود میشد و هیچ وقت فرصت آشنایی با شما ۳۱ گل مهربون که انقدر خوبین پیدا نمیکردم
و در آخر تشکر میکنم از شماها که تا اینجا همراه بودید واقعا ممنونم❤️💕
روز معلم بر همه معلم های زحمت کش و دلسوز مبارک.
این روزو مخصوص به معلم ادبیاتم تبریک میگم که خیلی دوست داشتم امروز ببینمش و ازش برای همه چی تشکر کنم ولی نشد.
🌹معلم عزیزم روزت مبارک🌹
♡فرشته مرگ♡
و میخواستم اینو بگم که روز معلمه و من میخوام تشکر کنم از معلم ادبیاتم من عاشق معلم ادبیاتم هستم
به امید روزی که کتابمو تقدیمت کنم معلم خوبم🥲❤️