eitaa logo
♡فرشته مرگ♡
56 دنبال‌کننده
611 عکس
101 ویدیو
0 فایل
‌فرشته‌ای خندید ، فرشته‌ای گریست ، فرشته‌ای پرواز کرد ، فرشته‌ای خسته شد ، فرشته‌ای نگاه کرد ، فرشته‌ای گناه کرد ، فرشته‌ای تباه شد ، فرشته‌ای شکست . همه‌ی اینها وقتی اتفاق افتاد که فرشته ای عاشق شد پل‌ارتباطی https://daigo.ir/secret/9725426776
مشاهده در ایتا
دانلود
سلاممممممم
حالتون چطوره ؟ دلم براتون تنگ شده بود فرزندانم🥺
لوکاس سعی کرد چهره‌اش را از همه‌جا بی‌خبر نشان دهد؛ هرچند برخی موذیانه چشمانش بی‌شک کار را خراب می‌کرد. آیمی ساما بالاخره خودش را رها کرد و دوباره به دست تعلقات سپرد. درست همان کاری که برای برگشتن به قلمرو کرده بود. در آسمان سرزمین مردگان شناور شد. ستاره‌ها نزدیک‌تر از حالت عادی بودند و نور چشمگیری به داخل اتاق می‌تاباندند. آیمی ساما حتی از ستارگانی که در نزدیک‌ترین و روشن‌ترین حالت خود بودند هم بیشتر می‌درخشید. با برخورد آویزهای زمردی لباسش که در سراسر پارچه حریر سفیدرنگش پراکنده بودند؛ صدای ملایم و دل‌انگیزی در فضا پخش می‌شد. آیمی ساما با زیبایی و ظرافت در آسمان می‌چرخید؛ اگر کسی در دنیای زمینیان سرش را رو به آسمان بلند می‌کرد، آیمی ساما را همچون ستاره‌ای دنباله‌دار می‌دید و حتماً آرزو می‌کرد. بالاخره چشمانش را بست و آرام نفس کشید. با فکر کردن به این‌که چه آهنگ قرار بود بنوازد دستانش هم مانند قلبش به لرزه افتادند اما بر آن‌ها مسلط شد و آرامشی را در سراسر وجودش رها کرد. سرانجام نوایی آرام از ویالون برخاست. لوکاس آرام‌آرام وارد اتاق شد. با نگاه کردن به آیمی ساما و ستارگان اطرافش به وجد آمده بود. نوای دل‌انگیز ویالون و صدای برخورد آویزهای لباس‌ آیمی ساما درهم آمیخته شده بود. لوکاس شگفت‌زده به نوای پراحساسی که از ویولون در فضا طنین‌انداز شده بود گوش سپرد. این آهنگ خیلی برایش آشنا بود. ناگهان چشمش به پیانوی گوشه‌ی اتاق افتاد.‌ رنگ عسلی اش لوکاس را به نواختن وا می‌داشت نقطه به طرف پیانو رفت؛ فکر همنوازی با آیمی ساما او را قلقلک می‌داد. روبروی پیانو نشست و دستانش را روی کلاویه‌های آن فشرد. آیمی ساما غرق نواختن بود و صورتش به حالت امیدوارانه ای با لبخندش زیباتر شده بود. با نوایی که از پیانو برخاست قلب آیمی ساما فروریخت. به بالکن خیره شد. پرده‌های نازکی که جلوی صورت نوازنده به رقص درآمده بودند سرانجام کنار رفتند و چهره‌ی لوکاس نمایان شد. آیمی ساما چهره‌اش را درهم کشید. آن‌قدر محو نواختن بود که متوجه لوکاس نشده بود. به‌آرامی نفسی از سر آسودگی کشید تا عصبانیت تعجبش آرام‌آرام فروکش کرد. نوای هم‌نوازی آیمی و لوکاس در کل قلمرو مردگان طنین‌انداز شده بود. همه شگفت‌زده به این فکر می‌کردند که چه اتفاق مهمی افتاده است که آیمی ساما بعد از مدت‌ها دست به هم‌نوازی زده بود. کنجکاوی مردگان برای دانستن این‌که چه کسی نوازنده پیانو است انکار نشدنی بود؛ اما این کنجکاوی آرام‌آرام در شگفت‌زدگی آن‌ها از هم‌نوازی بی‌نقص آن دو رنگ باخت. مردگان از پنجره‌های خانه‌شان به آیمی ساما می‌نگریستند چهره آیمی ساما راضی‌تر و خوشحال‌تر از همیشه بود. او دوباره روی سنگ مرمر بالکن قدم گذاشت. پرده‌ها را کنار زد و روبه‌روی لوکاس ایستاد. لوکاس سراسیمه به آیمی نگاه می‌کرد ولی چهره و نگاه آیمی ساما آرام بود؛ هرچند در ذهنش سوالاتی متداوم او را آزار می‌دادند. آیمی ساما با لحن و نگاهی آرام و پرسش‌گرانه گفت: این آهنگ رو از کجا بلدی؟ لوکاس: خب این آهنگ آهنگ معروف تو دنیای زمینی و… یا موسیقی‌دان معروف و سرشناس او را نواخت. آیین می: موسیقی‌دان سرشناس!!! اسمش چیه؟ لوکاس: هیچ‌کس اسم واقعی منو نمی‌دونه، همه به لقبش می‌شناسنش، بهش می‌گن عاشق تبعیدی… این آهنگ داستان زندگیه اونه… مردم می‌گفتند با ویالون کامل می‌شه و بعضیا هم می‌گفتند که این یه آهنگ عاشقانس که نفرین شده. هرچند من به نفرین و عاشق و معشوق اعتقاد ندارم اما این آهنگ واقعاً تونسته احساسات عاشق تبعیدی رو به شنونده منتقل کند؛ کم‌تر آهنگی هست که بتونه با هر نتش یه کلمه رو منتقل کنه. آیمی: صنعت موسیقی امروز امروزی چه‌جوریه؟ لوکاس: در واقع مردم زمین معتقدن که موسیقی یه هدیه از طرف فرشتگان به زمینه. توی کتابای افسانه‌ای میگن که فرشتگان با موسیقی با هم ارتباط برقرار می‌کردن و هر نت بیانگر یه کلمه یا نماده که فرشتگان اون‌ها رو برای روابط خودشون به وجود آوردن. وقتی بچه بودم یه کتاب توی کتاب‌خونه پیدا کردم؛ توی اون کتاب می‌گفت موسیقی قوی‌ترین مسکن برای انسان‌هاست نوشته بود که در زمان‌های خیلی خیلی دور صدای دل‌نشینی از آسمون شنیده می‌شه که باعث می‌شه انسان‌ها آرامش پیدا کنن این آرامش سبب میشد که اونا راحت تر با سختی های زندگی کنار بیان. توی کتاب از این پدیده به‌عنوان پیدایش موسیقی برای اولین‌بار یاد کرده بود. بعد اون هم مردم سعی کردن صداهای مختلفی تولید کند. نتیجه تلاش اونا صنعت موسیقی امروزی شد. من خیلی نسبت‌به موسیقی کنجکاو بودند، چون همیشه احساس می‌کردم موسیقی نه‌تنها وسیله‌ای برای ارتباط فرشتگان با هم‌دیگه است بلکه به یه بهونه برای ارتباط ما با اونا هم هست. همیشه دنبال کتابایی‌ می‌گشتم که درمورد موسیقی اطلاعات داشته باشن.
تو یکی خونده بودم که فرشته‌ها ابرها رو به شکل آلات موسیقی درمی‌آوردند و به زمینی‌ها کمک می‌کردند با استفاده از این شکل‌ها برای خودشون ساز بسازن. بعضی مردم می‌گفتند که فرشتگان از زمینی‌ها به‌خاطر دزدیدن و تقلید راه ارتباطشون عصبانی هستند و بعضی‌ها هم برعکس شو می‌گفتن. خیلیای دیگه هم می‌گفتن انسان‌ها با گستاخی به کارشون ادامه دادن موسیقی رو به‌نام خودشون زدن؛ پس انسان‌های قدیمی دست به نوشتن کتاب زدند تا موسیقی که راه ارتباط فرشته‌ها و یه هدیه از طرف اونا بود را با کلمات یعنی وسیله‌ی ارتباطی زمینی‌ها نجات بدن و حقیقت و برای آیندگان آشکار کند. حرف‌های لوکاس در مورد موسیقی، حقیقت و کتاب‌ها قلب آیمی ساما را به درد آورد. زمینیان برای نجات حقیقت کتاب می‌نوشتند، اما فرشتگان برای فهمیدن حقیقت باید به کتاب‌های ممنوعه روی می‌آوردند. ●○اولیویا●○
🌔پارت12🌖
https://harfeto.timefriend.net/17086247154048 آخیششش بعد یه مدت دوباره اومدم😂 خالی نزارید لطفا. باشه ؟
۱.آخر داستان که ... خب نمیخوام اسپویل کنم ولی اگه سامانتا و اسکات نبودن امنیت جانی هیچ کدوم از شخصیتا تضمین نمیشد😂 اگه به من باشه که ... (زبانم قاصر است) ولی فعلا برای آخرش بین علما اختلافه😂😅 ۲. پارت جدیدو خیلی با تاخیر زیاد خدمتتون ارسال کردم. 😂فک کنم سه یا چهارمین نفری هستید که اینو میپرسید به نظر خودتون کلاس چندومم ؟ حدس بزنید😜 ممنونم عزیزم شماها هم خیلی خوبید🥺❤️ ۳. با دوتاشون آره با یکی شون نه
سلاممم
اعلام حیاتتتت😭😂