پرسپولیس عزیزم من از لحاظ روحی اصلا تو شرایطی نیستم که بتونم باختن تو رو به بدبختیام اضافه و تحمل کنم لطفا امروز خوشحالم کن!
فِرفِرے|𝘤𝘶𝘳𝘭𝘺
پرسپولیس عزیزم من از لحاظ روحی اصلا تو شرایطی نیستم که بتونم باختن تو رو به بدبختیام اضافه و تحمل کن
مرسی که باختی و به بدبختیام اضافه شدی و الان باید درد باختتو تحمل کنم، مرسی🚶🏻♀️
[عمداً دارم به بطالت میگذرانم ، عمداً ، عمداً]
نیما یوشیج دیماه ١٣٣٢ این رو نوشته ، من دیماه ١۴٠٣ دارم زندگیش میکنم !
همش با خودم فکر میکنم..
منی که انقد دارم تلاش میکنم
انقد دارم زحمت میکشم
انقد دارم استرس امتحان و درس و مدرسه رو میکشم
انقد شب بیداری میکشم
بعضی شبا با قهوه و کافئین فقط چشای خودمو باز نگه میدارم تا بتونم یه کلمه بخونم
بعضی وقتا دلم میخواد از ته دلم گریه کنم و بگم دیگه نمیتونم بخونم
دیگه نمیتونم بیدار بمونم، منم دلم میخواد الان تو فلان مهمونی کنار دوستام باشم ولی خب:)
انقد از بیرون با دوستام زدم
انقد از فلان مهمونی و فلان تولد میگذرم
تهش چی میخواد بشه؟
اصن قراره اونچیزی بشه که من میخوام؟
اصن قراره برسم؟
اگر شاید یه نشونه فقط یه نشونه داشتم انقد خسته نمیشدم و کم نمیاوردم...
فک کنم همش الکی و دروغه فقط این وسط منم که دارم اذیت میشم!
الان دقیقا وسط درد و رنج و استرس و اضطراب و غم و اندوه عظیمی هستم، اما همچنان مقاوم دارم کارمو انجام میدم.
با همین دست، به دستان تو عادت کردم
این گناه است ولی جان تو عادت کردم
جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابانِ تو عادت کردم
گرچه گلدانِ من از خشک شدن میترسد
به تَهِ خالیِ لیوانِ تو عادت کردم
دستم اندازهی یک لمسِ بهاری سبز است
بسکه بیپرده به دستان تو عادت کردم
ماندهام آخر این شعر چه باشد انگار
به ندانستنِ پایان تو عادت کردم...:)