eitaa logo
اَرتِش سایبِرے اِمامْ هادے عَلیه اَلْسلام
195 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
7.8هزار ویدیو
66 فایل
کانالی با موضوعات متنوع سیاسی، انقلابی، مذهبی، فرهنگی و ... . 📌 هدف : روشنگری 📱 وبلاگ: cyberi20.blogfa.com 📱اینستاگرام: instagram.com/cyberi20 📱توئییتر: twitter.com/cyberi20 📱تلگرام: t.me/cyberi20 📞ارتباط با ما: @soldierirani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📛 | یک بازی هست توی بازار، به شدت بازی کثیفی هست، کاملاً داره رابطه مثلثی یعنی یک زن و دو مرد رو زیرپوستی عادی می‌کنه!! یا این‌که دوست دختر و دوست پسری رو داره به شدت ترویج می‌ده و عادی جلوه می‌کنه! مطالبه‌ی ما حذف این بازی از بازاره، گزارشات اعتراضی خود را به بازار ارسال کنید! @cyberi20
🌙 دِل بۍحُسِیݩ ایݩ همهِ قابل •نمی شود🌚🥀 انساݩ بۍحُسِیݩ کھِ کامل •نمی شود♥️💎 ..🌚 🌑 🌑 @cyberi20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیت کنید که مهمان امشب ما حاجت میــده 🌹 مهمـان امشــب 👇 هستند 🌹 🔵 حاجت ها رو از شهدا طلب کنید مرام و معرفتشون زیاده حتما دستگیرمون میشن ..... خصوصا حاجت های معنوی مون... 🌷🌷
سلام دوستان گل ✋ من امين كريمي هستم خيلي خوشحالم مهمانم کردید امشب قراره باهم آشنا بشيم☺️🌸 🌷🌷
من در يكم فروردين سال ١٣٦٥. تو خانواده مذهبي بدنيا اومدم 😊🌸 اصالتا اهل مراغه هستم ولي تهران ساكن شديم☺️ 🌷🌷
هر رشته ورزشي كه فكر كنيد ، بنده سركار داشتم باهاشون حتي مقام هم آوردم ، مثل ورزشی جودو، کنگفو، کاراته و کیک بوکسینگ  مقام کشوری دارم، آن‌ هم مقام اول یا دوم!☺️🌸 🌷🌷
فارغ التحصیل رشته کامپیوتر و دانشجوی کارشناسی الکترونیک و ورزشکار حرفه‌اي هم بودم يه جورايي از خود تعريف نباشه، نخبه هم بودم ☺️😍🌷 🌷🌷
خلاصه ما هم تصميم گرفتيم ازدواج كنيم💑 منتها هركسي كه بهم معرفي ميشد ، يه جورايي رد ميكردم يه روز رفتم حرم حضرت معصومه😍 گفتم:👇👇 🌷🌷
اَرتِش سایبِرے اِمامْ هادے عَلیه اَلْسلام
خلاصه ما هم تصميم گرفتيم ازدواج كنيم💑 منتها هركسي كه بهم معرفي ميشد ، يه جورايي رد ميكردم يه روز رفت
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 هیچ وقت اینطور دعا نکرده بودم، اما نمی‌دانم چرا قبل خواستگاری، ناخودآگاه چنین درخواستی کردم!» مادرم که موضوع رو با من مطرح کرد، فوراً اسم دختر رو پرسیدم ، تا نام زهرا را شنیدم، گفتم موافقم!‌به خواستگاری برویم😍😅! «با حضرت معصومه معامله کرده‌ام.»😊🌸 🌷🌷
«خدایا، تو می‌دانی که حیا و عفت دختر برای من خیلی مهم است. کسی را می‌خواهم که این ملاک‌ها را داشته باشد...» بعد رو به حضرت معصومه (سلام الله) ادامه دادم«خانم؛ هر کس این مشخصات را دارد نشانه‌ای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او هم نام مادرت حضرت زهرا (سلام الله) باشد.» 🌷🌷
خلاصه رفتيم خواستگاري رو زهرا خانم رو پسند كرديم و ازدواج كرديم ، زندگي خوب و شيريني داشتيم 😍☺️🌸 اينم من با لباس دامادی 🌷🌷
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹  🌷خصوصيت شهيد كريمي از زبان همسرشون امین در نگاه بیرونی یک فرد سرسخت و مغرور بود و در خانه بسیار مهربان و دلگرم خانه. و گاهی می گفت: مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش باشد. برایش احترام بسیار زیادی قائل بودم. زمانی که به خانه مادرم می‌رفتیم، عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل می نشستم. هرچه می‌گفت: بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم. می‌گفتم: من اینطور راحت‌ترم. دستم را روی زانوهایت می‌‌گذارم و می‌نشینم.  می‌گفت: یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست.   🌷🌷
🌷🍃شهید امین کریمی ( عیادت از جانبازان آسایشگاه ثارالله تهران) 🌷🌷
🌷همسر شهيد ميگويد (چله زیارت عاشورا) من هم قبل ازدواج، هر خواستگاری می‌‌آمد به دلم نمی‌نشست! برایم اعتقاد و ایمان همسر آینده‌ام خیلی مهم بود. دلم می‌‌خواست ایمانش واقعی باشد نه ظاهر و حرف... می‌دانستم مؤمن واقعی برای زن و زندگی ارزش قائل است. شنیده بودم چله زیارت عاشورا خیلی حاجت می‌دهد این چله را آیت‌الله حق‌شناس فرموده بودند با صد لعن و صد سلام! کار سختی بود! اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود که ارزش داشت برای رسیدن به بهترین‌ها، سختی بکشم. آن‌هم برای من که همیشه دوست داشتم از هر چیز بهترین آن را داشته باشم... چهل روز را به نیت همسر معتقد و با ایمان خواندم. 4-3 روز بعد از اتمام چله، خواب شهیدی را دیدم... چهره‌اش را به خاطر ندارم اما یادم هست که لباس سبز به تن داشت و روی سنگ مزار خودش نشسته بود. دیدم همه مردم به سر مزار او می‌روند و حاجت می‌خواهند اما به جز من هیچ‌کس او را نمی بیند که او روی مزار نشسته... شهید یک تسبیح سبز به من داد و گفت حاجتت را گرفتی! هیچ‌کس از چله من خبر نداشت... به فاصله چند روز بعد از آن خواب امین به خواستگاری‌ام آمد، شاید یک هفته از چله عاشورا گذشته بود! 🌷🌷
🌹🕊🌹🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🌷راز تسبیح سبز(خواب همسرشهيد) امین وقتی از اولین سفر سوریه برگشت، گفت «زهرا جان، سوغاتی‌ها را بیاور. برای شما یک هدیه مخصوص آورده‌ام!» گفتم «من که سوغات نخواسته بودم! مگر قرار نبود از حرم بیرون نروی که خطر تهدیدت نکند!» گفت «حالا برو آن جعبه را بیار!» یک تسبیح سبز به من داد... با خودم گفتم من که تسبیح نخواسته بودم! گفت «زهرا این یک تسبیح مخصوص است...»گفتم «یعنی چی؟ یعنی گرونه؟» گفت «خب گرون که هست اما مخصوصه‌ها... این تسبیح به همه جا تبرک شده ... و البته با حس خاصی برایت آورده‌ام... این تسبیح را به هیچ‌کس نده...» تسبیح را بوسیدم و گفتم خدا می‌داند این مخصوص بودنش چه حکمتی دارد ...بعد شهادتش، خوابم برایم مرور شد.. تسبیح‌ام سبز بود که یک شهید به من داده بود...🌹🌹🌹🌹🌹 🌷🌷
منومسئول آموزش بسيجي ها برا اعزام نيروها به سوريه بودم بيش از يه سال و نيم از ازدواجمون ميگذشت كه ميخواستم به سوريه برم 🙃😊 🌷🌷
منتها نميدونستم چطور موضوع رو به همسرم بگويم زهرا خيلي حساس بود و نبود من براش طاقت فرسا بود 🌷🌷
میخوای بری سوریه؟! گفتم «ناراحت نشوی‌ها، بله!» همسرم با شنيدن كلمه سوريه بيهوش شد شاید بیش از نيم ساعت بي هوش بود با ليوان آب قند بالاي سرش ایستاده بودم.. 🌷🌷 خلاصه رضايت همسرم رو گرفتم ولي زهرا هنوز بي قراري ميكرد ، آرومش كردم و گفتم : من خادم حرمم ، خط مقدم نميرم كه😊🌷 🌷🌷
نخستين اعزامم مهر ماه ١٣٩٤ بود ، البته مدتها بود تلاش و درحال تحقيق كردن برا رفتن به سوريه بودم 😊🌸 تقريب دو هفته اي شد رفتن كه امدم مرخصي يه روزه☺️ 🌷🌷 همسرم خيال كرد ديگه بر نميگردم ، كه گفت اخيش امين خيليي بهم سخت گذاشت ، تو كه ميدوني بدون تو نميتونم نفس بكشم ، قول بده ديگه تنهام نزاري😭 هيچي نگفتم 😔 🌷🌷
شب شد گفتم زهرا وسايلم رو جمع كن بايد فردا برم همسرم با تعجب گفت كجا امين ؟ گفتم :سوريه 😊 ديدم همسرم با گريه گفت امين قول بده اين اخرين ماموريتت باشه 😭 🌷🌷
بهش قول دادم 😊 ، گفتم تا ١٥ روز ديگه بر ميگردم و آخرين ماموريتم باشه ،و تنهاش نزارم ديگه ☺️🌷🌷 🌷🌷
🌷خواب همسر شهيد (محافظ درهای حرم حضرت زینب(سلام الله علیها))🌷 🌹((دو شب قبل از اینکه امین حرفی از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی من را نسبت به مأموریت دو چندان کرده بود. خواب دیدم یک صدایی که چهره‌ای از آن به خاطر ندارم، نامه‌ای برایم آورد که در آن دقیقاً نوشته شده بود "جناب آقای امین کریمی فرزند الیاس کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) منصوب شده است" و پایین آن امضا شده بود.)) 🌷🌷
خلاصه سفرم اخرين سفر شد ولي بي بازگشت ، بعد ١٨ روز در نبرد با تكفيري هاي ملعون به آروزيم رسيدم و به شهادت رسيدم😍🌸 🌷🌷
در تاريج ٢٤ مهرماه ١٣٩٤ به شهادت رسيدم ، بعد شش روز پيكرم به وطن 🇮🇷🇮🇷بازگشت 😊🌷 🌷🌷
خب رفقا خوشحال شدم با هم آشنا شديم ، يادتون باشه هميشه از اهل بيت توسل بگيريد، بي شك سفينة النجاةهستند😊🌺 و به ريسمان الي الله متصل ميشن ان شاالله😍 ياعلي ✋ 🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا