25.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ من در مورد احادیثی درباره ی نماز👆🌸
زهرا زارعی هستم⭐️🌈
کلاس ششم ستاره 🌟
#پرپرواز
@dabestanhoda2
#کتابخانه_دبستان_هدی_دوره_دو
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
سئِلَ الاْمامُ الْحُسَینُ علیه السلام عَنِ الاْدَبِ، فَقالَ:
هُوَ اَنْ تَخْرُجَ مِنْ بَیتِک، فَلا تُلْقِی اَحَداً اِلاّ رَأَیتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَیک
از امام حسین علیه السلام معنای ادب را پرسیدند؟ امام علیه السلام فرمود:
(ادب) آن است که از خانه که خارج می شوی به هرکسی برخورد می کنی او را برتر از خود بینی (یعنی همیشه دیگران را از خود بهتر بینی و احترام آنها را نگهداری)
موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 910
@dabestanhoda2
#کتابخانه
#مسابقه
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
اسامی برندگان مسابقه کتابخوانی فرزند کعبه مرحله اول اعلام شد.
👏👏👏👏👏👏👏👏
1-ثمین زهرا عرب وند
کلاس چهارم سرو
2-زهرا زارعی
کلاس ششم ستاره
3-کوثر رضایی آدریانی
کلاس پنجم نسترن
4-فاطمه زهرا حق دوست
کلاس پنجم نرگس
5-فاطمه جوانمردی
کلاس چهارم سپیده
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زمان دریافت جوایز حضورتان اعلام میگردد.
🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
@dabestanhoda2
#معرفی_کتاب
#تنها_گریه_کن
#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#اکرم_اسلامی
#انتشارات_حماسه_یاران
کتابی ناب و جذاب به روایت مادر شهید معماریان👌
که از قبل تولد شهید شروع میشه و جزء به جزء تا آخرین دیدار رو حکایت می کنه
درباره این شهید کتاب دیگری هم نوشته شده به نام #قصه_شال که اون هم ماجرای فوق العاده ای داره ☺️👌
ان شاءالله که بخونید و لذت ببرید
اگر با خوندنش تحولی در خودتون احساس کردید ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید🌹🌹
و اما...
تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب😍😍
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم.
همه چیز در این کتاب، عالی است؛
روایت، عالی؛
راوی، عالی؛
نگارش، عالی؛
سلیقه تدوین و گردآوری، عالی،
و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت...
هیچ سرمایه معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست.
سرمایه باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه مادرانه به آن نیاز داشت.
از نویسنده جدّاً باید تشکّر شود
۱۰ اسفند۱۳۹۹
@dabestanhoda2
#تنها_گریه_کن
#بخشی_از_متن_کتاب
آن شب، بی قراری محمد بیشتر شده بود.
هی رفت و آمد و لب هایش را روی هم فشار داد و سعی کرد حرف بزند ولی نمی توانست...😞
دیدم نمی شود. بچه دارد بال بال می زند.😔
خیلی عادی نگاهش کردم و گفتم: مامان! اگه حرفی که میخوای بزنی مربوط به جبهه س، من آماده م. ☺️
انگار کارش کمی
راحت شده باشد، نفسش را بیرون داد و گفت: بله.
قوری را گذاشتم زیر شیر سماور و گفتم:
خب باشه. بابات که اومد سه تایی حرف می زنیم. 👌
دست کشید روی صورتش و گفت: این حرفا رو میخوام فقط به شما بگم...
همان شکلی که نشسته بودم، کمی پایم را جا به جا کردم و گفتم: خب مامان جان بگو.
یکی دو جمله اول را با صدای لرزان گفت؛ ولی خیلی زود زنگ صدایش محکم و جان دار شد:
رفتنِ این بارم برگشتنی نداره.
فقط میخوام برام دعا کنید.🤲
از خدا خواستم بعد از شهادت، جنازه ای ازم باقی نمونه.
اگر اینطور شد که من از شما فقط یه چیز میخوام؛ اونم صبر کردنه...
می دونم شما از همون روز اول، سر من با خدا معامله کردی، ولی این رو هم می دونم بالاخره علاقه مادر به بچه ش فرق می کنه.
اما اگر خواست خدا این بود که چیزی از من باقی بمونه و برگرده، چند تا سفارش دارم.
من هیچ کاری برای خودم نکردم، برای قبر و تنهاییش.😓
چند باری توی منطقه رفتم و تو قبرهای خالی که بچه ها کنده بودن، نماز شب خوندم.
وقتی میری سجده . صورتت رو خاک مالیده میشه، تو اون تاریکی آدم انگار زندگیش رو مرور می کنه.
تازه می فهمه چقدر شرمنده و روسیاهه.😭
اگه راضی بودین من یه یادگاری از شما با خودم داشته باشم،
اون کفنی که از مکه برای خودتون آورده بودین رو با من بذارین تو قبر.
اون شال سبزتون رو هم بندازین روی صورتم
البته اگه سری به بدن داشته باشم...
@dabestanhoda2