eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
95 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که حاج قاسم او را بسیار دوست داشت و هر روز برایش صدقه می گذاشت. و به واقع چه قدر این شهید دوست داشتنی است! خدا کند این علاقه بین ما دو طرفه باشد. شهیدی که جوانی اش را در راه امام حسین(ع) و جانش را در راه دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام فدا کرد و شرح زندگی اش در این یک بیت شعر که همیشه زمزمه می کرد، خلاصه شد؛ داریم با حسین حسین پیر می شویم خوشحال از این جوانی از دست رفته ایم 🔰 به یاد فرمانده شهید محمدحسین محمدخانی معروف به عمار، فرمانده تیپ سیدالشهداء، شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶، حلب سوریه ⁦ ⁦⁦
44.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پروازکردن‌سخت‌نیست... عاشق‌که‌باشی‌بالت‌می‌دهند؛ ویادت‌می‌دهندتاپروازکنی..🥀 آن هم عاشقانہ...🍂🖇 ↯ {شهید محمد حسین محمد خانی} نام و نام خانوادگی: محمد حسین محمد خانی نام پدر : مصطفی محل تولد : تهران(اصالتا یزدے بودند) تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ محل شهادت: سوریه - دمشق - حلب مدت عمر: ۳۰سال محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه و ردیف و شماره : ۱۷-۸۷-۵۳ کتاب مربوط به این شهید: عمار حلب - قصه دلبرے. ⇩ محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولی‌الله محمدخانی» و سه ساله بود که دایی‌اش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سال‌ها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود. . . ﴿س‌‌‌‌﴾
🖇 ۱۶ آبان سالگرد شهادت شهید مدافع حرم ، محمد حسین محمد خانی🥀🥀🥀 شادی ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید محمد خانی ۱۲ صلوات🌱
‌‌ هشت ماه پس از شهادتش، به خانه یکی از رزمنده های سوری رفتم. دیدم عکس بزرگی از محمد حسین روی دیوار این خانه محقر روستایی زده اند! مادر رزمنده سوری شروع کرد به تعریف کردن از محمد حسین؛ در حالی که اصلا او را ندیده بود! او همه را از پسرش شنیده بود. چنان شیفته و شیدای محمد حسین شده بودند که او را الگوی خود میدانستند! 📌منبع: کتاب عمار حلب
44.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖇 خاطره هایی از شهید محمد خانی از زبان دوستان و هم رزمان!🙂
🍂ماشین منفجر شد. بوی می آمد و گوشت که در آتش آب می شد . هوا، هوای بود.جلوتر که رفت فهمید و شهید شده اند 😔 🍂مداح بود. در دلش روضه ی می خواند. پتو را پهن کرد ، بدن و سوخته دوستانش را جمع کرد. بویید و بوسید و ریخت .نمیدانم از دلتنگی هایش گفت یا قول گرفت تا سفارشش را به بکنند . امان از لحظه ای که خواست بلند شود ، روضه ها به کمکش آمدند. ...کمرش شکست😞 🍂چه شد آن روز. اشک و مرهم دل داغدار ها شد. دلش تاب نیاورد. سه روز بعد خودش هم به جمع پیوست🕊 🍂رفت پیش ارباب با همان لبخند همیشگی اش .مراسم اش روضه بود.یکی از لب های خشکیده می خواند یکی از بدن اربا اربا علی اکبر.درون قبر ارام خوابیده بود . حسین بر روی سینه کشیده بود، بر گردن انداخته بود و کسی برایش سینه می زد... از تا زینب صدا می زد حسین دست و پا می زد ، زینب صدا می زد حسین... عده ای اشک ،گریه می کردند و عده ای خون. آسمان هم گریه می کرد ؛ آرام، آرام 😭 .... خسته ام از خودم، دستم را بگیر، کم آورده ام😞 💔به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه 🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳
شهید مثل یک حبه ی قند است اصلا عجیب به دل میشیند 😍❤️
خب آماده میشیم برای محفل حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها ♥️🌿
حضرت فاطمه زهرا س به همراه فرزندشون راه میرفتن یه نامردی اومد سیلی زد تو گوش حضرت آخ بمیرم 😭😭😭
پا روی چادر مادر گذاشت می خواست چادر بکشه از سر حضرت زهرا س😭😭😭😭
میان کوچه ها آخر ؟ مگه ناموس نداشتی 😭😭😭😭😭😭😭
به اذن پیامبر شروع میکنم حلال کنین یا رسول الله 😭😭😭