eitaa logo
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
96 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
22 فایل
اَنتَ‌أَخٖی؛ لٰكِّني‌سَعيٖدَة لِأنَڪ‌َمُدافِع‌عَن‌ْضَريٖحِ‌أُختِ‌أبَوالفَضلْ[‌؏]♥️ #اخوے‌احمد #احمد_محمد_مشلب♡ ۞نـ ـ ـ ۅالقلـم↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/N_VALGHALAM ۞دࢪمسیࢪبھشټ↓ 『 ʝoiη↓ ↳•❥|https://eitaa.com/DAR_MASIR_BEHESHT
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_دوم از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد،بیشتر می دیدمش. به دوستانم می گفتم:این ی
♥️ کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه،دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چندتا تکه موکت پهن کرده‌اند. به مسئول خواهران اعتراض کردم: دانشگاه به این بزرگی و این چندتا موکت! در جواب حرفم گفت:همینا هم بعیده پر بشه! وقتی دیدم توجهی نمی‌کند،رفتم پیش آقای محمدخانی. صدایش زدم. جواب نداد. چندبار داد زدم تا شنید . سربه‌زیر آمد که بفرمایین! بدون مقدمه گفتم:این موکتا کمه! گفت: قد همینشم نمیان ! بهش توپیدم: ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه! او هم با‌عصبانیت جواب داد:این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟ بعد رفت دنبال کارش . همین که دعا شروع شد،روی همه موکت‌ها کیپ تا کیپ نشستند.همه‌شان افتادند به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاوریم. یک‌بار از کنار معراج شهدا یکی‌از جعبه‌های مهمات را آوردیم اتاق‌بسیج‌خواهران به‌جای قفسه‌کتابخانه.مقرر کرده بود برای جا‌به‌جایی وسایل‌بسیج،حتماً باید نامه‌نگاری شود. همه‌ی‌کارها با مقررات و هماهنگی او بود. من‌که خودم‌را قاطی این ضابطه‌ها نمی‌کردم، هرکاری به‌نظرم درست بود،همان‌را انجام می‌دادم. جلسه داشتیم،آمد اتاق‌بسیج‌خواهران. با دیدن قفسه خشکش زد. چند دقیقه زبانش بند آمد و مدام با انگشترهایش ور می‌رفت. مبهوت مانده بودیم. بادلخوری پرسید:این اینجا چیکار میکنه؟ همه بچه‌ها سرشان را انداختند پایین. زیرچشمی به‌همه نگاه کردم، دیدم کسی نُطق نمی‌زند. سرم را گرفتم بالا و با جسارت گفتم: گوشه‌معراج داشت خاک میخورد،آوردیم اینجا برای کتابخونه! با عصبانیت گفت:من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم! اون‌وقت شما به‌این راحتی‌ می‌گین کارش داشتین!حرف‌دلم را گذاشتم کف‌دستش: مقصر شمایین که باید همه‌ی کارها زیرنظر و با تائید شما انجام بشه!این‌که نشد کار! لبخندی نشست روی‌لبش و سرش‌را انداخت‌پایین. بااین یادآوری که:زودتر جلسه رو شروع کنین، بحث رو عوض کرد. ...💝 ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری
﴿شھیداحمدمحمدمشلب﴾
#قصه_دلبری♥️ #قسمت_سوم کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه،دعای عرفه برگزار می‌شد. دیدم فقط چندتا تکه م
♥️ وسط دفتر‌بسیج جیغ کشیدم،شانس آوردم کسی آن‌دور‌‌وبر نبود. نه‌که آدم جیغ‌‌جیغویی باشم،ناخودآگاه از ته‌دلم بیرون‌زد. بیشتر شبیه جوک‌و‌شوخی بود. خانم‌ابویی که به‌زور جلوی‌خنده‌اش را گرفته‌بود،گفت: آقای‌محمدخانی من رو واسطه‌کرده برای خواستگاری از‌تو! اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد مجرد‌باشد. قیافه‌ی‌جاافتاده‌ای داشت .اصلاً توی‌باغ نبودم. تاحدی که‌فکر‌ نمی‌کردم مسئول بسیج‌دانشجویی ممکن‌است از خود‌دانشجویان باشد. می‌گفتم‌ تهِ‌تهش کارمندی‌چیزی از دفتر‌ نهاد‌‌رهبری است‌. بی‌محلی به خواستگارهایش را هم از سر همین می‌دیدم که خب ،آدم متاهل دنبال دردسر نمی‌گردد! به خانم‌ابویی گفتم:بهش بگو این فکر رو از توی مغزش بریزه بیرون!شاکی هم شدم که چطور به‌خودش اجازه‌داده از من خواستگاری کند. وصله‌ی نچسبی بود برای دختری که لای‌پنبه بزرگ شده است. کارمان شروع شد،از‌من‌انکار و از‌او‌اصرار. سر درنمی‌آوردم آدمی که تا دیروز رو‌به دیوار می‌نشست،حالا اینطور مثل سایه همه‌جا حسش می‌کنم. دائم صدای کفشش توی‌گوشم بود و مثل سوهان روی‌مغزم کشیده‌می‌شد‌. ناغافل مسیرم را کج‌می‌کردم،ولی این سوهان مغز تمامی نداشت. هرجا می‌رفتم جلوی‌چشمم بود :معراج‌شهدا،دانشکده، دم‌درِدانشگاه،نمازخانه‌و جلوی دفتر نهاد‌رهبری. گاهی هم سلامی می‌پراند. دوستانم می‌گفتند: از این آدم‌ ماخوذ‌به‌حیا بعیده این‌کار ! ...💝 ❤️ روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️ و قلم محمد علی جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔖 ما برای امام زمان باید چکار کنیم؟ 👤 استاد رائفی‌پور•. 🛑خودسازی+دینداریِ لذت بخش @dadash_ahmad
خیلیهـاڪہ‌الاݩ‌قـربوݩ‌صدَقمـوݩ‌میـرݩ‌ شب‌اول‌قبـرموݩ‌‌نیم‌سـاعت‌بیشتر سـرقبـرموݩ‌نمیمـونݩ..!! همہ‌میـرݩ...🚶🏻‍♂ مـامےمـونیم‌واعمـالموݩ براےاوݩ‌لحظہ‌خودمـونو‌آمـاده‌ڪنیم! @dadash_ahmad
حـوـٰاسمـون‌پـرتِ‌دنیـٰاسـت... و اِلآ ازاضطرـٰارنَبـوداماممـٰان لَحظھ‌اۍآرـٰامش‌نـداشتیـم☝️🏻!" @dadash_ahmad
🕊 مهرش نشست در دڵ و دیدھ جا گرفت آرے هࢪآنچہ گرفت از رضا(ع) گرفت...! . ‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @dadash_ahmad
ابراهیم میگفت : طورۍ زندگی وَ رفاقت کنید کھ احترامتون و داشته باشند . بی دلیـل از کسی چیزی نخواهید عزتِ نفس داشته باشید . ♢شھید ابراهیم هادۍ‌♢ @dadash_ahmad
-جوانی‌‌رادربـرز‌خ‌دیدم‌کھ‌میگفٺ: بہ‌برزخ‌بیاییدخواھیدفھمید ھرنفسی‌کہ‌بھ‌غیرِ "خُدا" کشیدھ‌اید بہ‌‌ضررشماٺمام‌شدھ‌اسٺ :) 🌱💚 مسیر اتصال به امام عصر..
خبـرنگار‌ از ابومھـدۍ پرسید : شمـٰا‌ کـھ عرب هستید ؛ چطـور اینقدر قشـنگ فارسے صحبـت مےکنید ؟! ایشون جـواب دادن : [ عربۍ زبـان قرآن اسـت و فارسے زبان انقلاب ]
◽️وقـتی حـجابـمون حـفـظ بشـہ چـشـممون پـاڪـ مـیـشـہ، وقـتی چشـممـون پـاڪـ شـد دلـمـون پـاڪ مـیـشـہ♥️ ◽️وقـتی دلـمون پـاکـ شـد خـــدا عــاشقـمون مـیشـہ.. وقـتی خدا عاشقمـون شد شـهیـد مـیشیـم🥀🌷 🕊⚘ 🌸🍃 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
در ماهِ رجـب واردات و صـٰادرات ذهن و قلب رو مھـٰار کنیم . از شلوغـےهـٰا و پر گویـےھـٰا بـھ خلوت‌هـٰا پناھ ببریـم . .(:💔!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا