دعا پشتِ دعا بࢪاے آمدنت ، گناه پشتِ گناه دلیل نیـٰامدنت ،
دل دࢪگیࢪ ، میان این دو انتخاب؛ڪدام آخࢪ؟ آمدنت یـٰا نیامدنت؟!💔
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفࢪج
#شاید_تلنگر
💠 همه کارهایت را بخاطر خدا انجام بده...
🔹برای اینکه نشاط دائم داشته باشی همۀ کارهایت را بهخاطر خدا انجام بده؛ از همان اول صبح که زندگیات شروع میکنی، با یک دعا، خودت را در آن روز، مهمان خدا کن، آنوقت ببین چه انرژیای پیدا میکنی!
🔹اول بهخاطر «احترام خدا» یک مدتی این کارها را انجام میدهی، اما بعد کمکم عاشق خدا میشوی! وقتی عاشق خدا شدی، یک زندگیِ عالی خواهی داشت که از هر لحظهاش لذتها میبری!
🔹واقعاً اگر آدم کسی را داشته باشد که همۀ کارهای زندگیاش را بهخاطر او انجام بدهد، زندگیاش چقدر لذتبخش میشود! اصلاً شما احتمال میدهید چنین آدمی عصبانی و ناراحت بشود؟ چون یک کسی هست که دارد با او زندگی میکند، کار میکند، و معامله میکند و هر لحظه او را نگاه میکند.
🔹بعضیها ترفندهای قشنگی دارند؛ مثلاً میگویند: خدایا! امروز من هرچه ثواب جمع کردم، به امام صادق علیهالسلام هدیه میکنم... یا به مادر حضرت ولیّعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه میکنم... یا به فلان شهید، هدیه میکنم... یکدفعهای میبینی که در این روز، اصلاً عوض میشوی؛ حسّ و حالت تغییر میکند.
#استادپناهیان
🌹🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
هر "شب"
دوست داشتنت
شکل دیگری ست
یک "شب"
میانِ غزل واژه میشود
یک "شب"
میانِ گریه بغل
یک "شب"
میانِ خنده سکوت ...
#شهید_سجاد فراهانی 🌹🌹🌹
#اربعین
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور
سال ۱۳۹۳ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشهچینی از
خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دالور این شهر، بهویژه
فرماندهی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب
داستانی عاشقانه روایت شد.
پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای
شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی
آمرلی در زبان ترکمن یعنی
امیری علی؛ امیر من علی است!
سلام دوستان و همراهان همیشگی
از فردا صبح رمان جدید داریم
ان شاءالله روح حاج قاسم عزیز مهمان حضرت ارباب در این ایام اربعین که همه ما مدیونیم به شهدا بابت این زیارت اربعین
امروز دستگاه های مکانیزه شربت ریزی هم آماده شد .
هم اکنون دوستان شروع به کار کردن
سعی بر این هست که با تمام قدرت هر چهار تیم بهترین خدمات ارائه بدن
برام خیلی جالبه از میدان تربیه کربلا تا میدان پرچم باب القبله حرم آقا امام حسین ع تنها موکبی که شبانه روزی داره خدمات میده همین موکب ابراهیم هادی هست
. 🕊 تلاوت آیات قرآن ڪریم ؛
۩ بــِہ نـیّـت
برادرشھیدابراهیمهادے 🌿'
برادرشهیدسجادفراهانی ☘️
#صفـــ281و282ـفحه 📚
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
دعای عهد🍃🌹🍃
بخونیم دعای عهد رو هر روز بعد نماز صبح
التماس دعای فراوان، از تک تک شما عزیزان ،برا اقای غریبـــ و تنهایمان
یا رب فرج اقای تنهایمان را برسان🤲
#امام_زمان
#برای_ظهور
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
هرروز متوسل میشیم به شهید ابراهیــم هادیـــ ..❤️
نذر نگاهت گناه نمیکنم ..
شهید ابراهیم هادی ✨❤️
#امام_زمان
🕊داداـشابراهــیـــمــــ💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون
حالا بشنوید صحبت های برادر شهید از عملکرد خادمین شهدای قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی
یاعلی
#تنها_میان_داعش
#پارت_اول
وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب،
تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید
پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار،
رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند
بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها
در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را
میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و
شاخه های نخلها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها
میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ
لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خندههای
شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می-
گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه
دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به
صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته
بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم.
بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه
قلبم را دق الباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه
پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای
باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم
میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری
عشق را از سرم پراند :»الو...« هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست.