eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر ابراهیم 4.mp3
5.16M
📚 🔊 « کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب ⬅️ کتاب سلام بر ابراهیم، زندگینامه ای مختصر و بیش از شصت خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر ابراهیم هادی است. در مقدمه کتاب سلام بر ابراهیم، آمده است: "این کتاب نه تنها یادآور شهیدی قهرمان، بلکه بیانگر احوال مردی است که با داشتن قهرمانی ها، پهلوانی ها، رشادت ها، مروت ها و... با دریافت مدال شهادت کمال یافت. 🦋 @dadashebrahim2
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سوم🌱 #امان_از_خمسه_خمسه پسرک ده،دوازده ساله پشت ماشین،روی اسباب و اثاثیه خانه نشسته بود و به
🌱 _ این جارو نیگاه کن ... چشمت درد هم داره؟ +نه! ولی یکمی خارش داره دکتر! _چشمت چه سالی تخلیه تخلیه شده؟ +زمان جنگ! _چند سال می‌شه؟ +فکر کنم ۱۳۶۳ بود. _ببینم... این طرف رو نگاه کن ... چشمت رو باید در بیارم! +خودم میتونم دکتر. اجازه بده . _بیخود نیس می‌خاره. زیاد دست‌کاریش می‌کنی. +فقط گاهی وقتا به جای کارت شناسایی ازش استفاده می‌کنم .درش بیارم بیارم دکتر! _نه عزیز من! کار خودمه ... چشمت درد و سوزش هم داره ؟ +درد نه ،بیش‌تر می‌خاره! _مدل چشمت که خیلی قدیمیه! +پول می‌خواد مدلش رو ببرم بالا . _سرت رو بالا بگیر و مزه نریز ... خوبه ... هرجا درد داشت بگو! این جا ... . +نه ... یه کمی ... این جا بیشتر... چیه دکتر رفتی تو فکر ؟ _می‌دونی چیه جناب آقای دارعلی ، درست می‌گم اسمتون رو؟ +بله! _بگم دلخور نمی‌شی؟ +دلخوری!؟دکتر جان از من گذشته. _عصب های چشما سالم هستن . +نمی‌فهمم دکتر . _اگه تو جنگ چشمت رو تخلیه نکرده بودن، همون موقع می‌شد پیوندشون زد ... داری میخندی ؟! @dadashebrahim2
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سوم #ویشکا_1 صبح روز بعد دانشگاه کلاس نداشتم چشمانم را باز ڪرد م خیلی خوابیده بودن بلند شدم و
نگاهے به ساعت اتاق ڪردم چقدر زمان زود گذشته است ساعت بود بلند شدم و لباس هایے را ڪه آماده ڪرده بودم پوشیدم و سوار ماشین شدم درست یادم نمے آمد دیشب پارڪے ڪه رفته بودم در ڪدام خیابان بود با ڪمے جستوجو به پارڪ رسیدم نرگس زودتر از من رسیده بود سلام ببخشید دیر رسیدم سلام عزیز دلم درست به موقع رسیدے چقدر خوشحالم دوباره مے بیینمتون ڪجا بنیشیم به نظرم روے این نیڪمت خوب باشد منظره ےزیبایے دارد نگاهے به اطراف ڪردم حق با نرگس بود منظره ے بسیار زیبا با حوض آب ، در حالی ڪه تصویر درختان در حوض افتاده بود حس خوبی در وجودم ایجاد مے ڪرد درختان بالاے سرمان هم سایه مناسبے ایجاد ڪرده بودند و هوا بسیار دلپذیر بود احساس مے ڪنم سبڪ زندگیم تغییر ڪرده دیگر مثل قبل نیستم از چه نظر میگید ؟ خوب دیشب ڪه همو ڪاملا اتفاقے توے پارڪ دیدیم من دوست نداشتم به مهمانے بروم و با بے حوصلگے از خانه خارج شدم نرگس با دقت به صحبت هاے من گوش مے داد علاقه ام نسبت به این جور مهمانے ها ڪم شده دیگر دنبال هیجانات زود گذر نیستم من قبلا عاشق این جور برنامه ها بودم اما الان حس خوبے بهشون ندارم نرگس لبخندے زد : خدا یڪ جمله ے خیلے زیبا به بنده هاش میگوید عاشقم بشید عاشقتون میشم اولین مرحله عاشق شدن این هست ڪه دلبستگے هامون عوض بشود نویسنده :تمنا🥰🌱 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
#قسمت_سوم #ویشکا_2 سلام دختر بابا سلام بابا به به ویشکا خانم چه آشفته ای ! نگاهی به شایان کردم در
موبایلم چند بار زنگ خورد از روی مبل بلند شدم موبایل را برداشتم نگاهی به صفحه ی آن کردم تماس برقرار شد سلام خانم دهقان بله خودم هستم بفرمائید از بیمارستان خدمتون تماس می گیرم حال آقای ناظری خوب نیست پاهایم سست شد روی صندلی نشستم چه اتفاقی افتاده ایشان فوت کردند دنیا روی سرم جرخید نمی توانتستم حرفی بزنم گوشی را کنار گذاشتم و شروع به گریه کردم چند دقیقه بعد آرامتر شدم لباس پوشیدم و خودم را به خیابان رساندم سر خیابان تاکسی گرفتم تا به خانه نرگس بروم هر چقدر با گوشی نرگس تماس می گرفتم جواب نمی داد دلشوره ام بیشتر شد با خواهر شوهرش تماس گرفتم هر چقدر تماس با نرگس می گرفتم گفت نرگس حالش خوب نبود بستری ایش کردیم بیمارستان نشانی بیمارستان را از (مریم) خواهر شوهر نرگس گرفتم به راننده گفتم مسیر عوض شد راننده غری زد کرایه دو برابر می شود باشه آقا فقط تند برید بیمارستان ورودی بیمارستان با مریم تماس گرفتم مریم خودش با آسانوسور به طبقه ی پائین آمد سلام مریم خانم سلام ویشکای عزیزم چی شده چقدر آشفته ای مریم خانم از بیمارستان تماس گرفتند نتوانستم جمله ام را کامل کنم خودم را در بغل او انداختم و بی اختیار اشک می ریختم مریم هم شروع گریه کرد قطرات اشک روسری ام را خیس کرد مدتی بعد ویشکا آرام باش نرگس وضعیت خوبی ندارد باید خودمان را کنترل کنیم به سمت اتاق رفتیم نرگس بی حال روی تخت خوابیده بود چشمش که به من افتاد لبخندی زد ویشکا اینجا چیکار می کنی اما طولی نکشید لبخند اش محو شد چشمات قرمز هست اتفاقی افتاده نرگس جون آرام باش ویشکا راستش را بگو علی طوری شده 😱 سرم را زیر انداختم اشک از چشمانپ جاری شد نرگس که رنگ روی خوبی نداشت دستانش را بر سرش کوبید وای خدایا نویسنده :تمنا🦋🕊🌱 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---