eitaa logo
🌷💔داداش‌ابــراهـــیـــم 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.3هزار ویدیو
65 فایل
-‌دعوٺ شده‌ ے "داداش ابراهــــــیم"خوش اومدۍ- شُهَـــــدا بہ آسمـــٰاݩ ڪہ رسیدند گفتند: زمیــن چقــدر حقیـــر است!🌱" ‹چنل زیــــر سایہ‌ۍ خــٰانواده‌ۍ شهید سجاد فراهــٰانی› -عرض ارادٺ ما از ¹⁰ آبـٰاݩ ماھِ ساݪ ¹⁴⁰¹ شرو؏ شد- {راه ارتبـٰاطی. @A_bahrami67 }
مشاهده در ایتا
دانلود
هرروز متوسل میشیم به شهید ابراهیــم هادیـــ ..❤️ نذر نگاهت گناه نمیکنم .. شهید ابراهیم هادی ✨❤️ 🕊داداـش‌ابراهــیـــمــــ💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت25 دوست داشت این کارو انجام بده براش جالب بود مهیا لبخندی زد .... ـــ زحمت میشه براشون مهیا با لبخند گفت ـــ نه این چه حرفیه فقط نوشته ها رو برام بفرستید براتون آماده می کنم حاج آقا دستی روی شونه های شهاب گذاشت ـــ بفرما سید این همه نگران طرح ها بودی مهیا آروم روبه مریم گفت ــــ برا چی این همه نگران بود?? خب می داد یکی درست می کرد دیگه ـــ اخه شهاب همیشه عادت داره خودش بنر و پوسترارو طراحی کنه ـــ آها در زده شد و دوستای مسجدی و بسیجی شهاب وارد شدند مهیا چسبید به دیوار ــــ یا اکثر امام زاده ها چقدر بسیجی همه مشغول صحبت بودند که دوباره باز شد و دوتا ماموری که دیشب هم اومده بودند وارد شدن مهیا اخمی روی پیشونیش نشست بعد از سلام و احوالپرسی با اقای مهدوی روبه همه گفت ـــ سلام علیکم .بی زحمت خواهرا برادرا بفرماییدبیرون بایستید ما چند تا سوال از آقای مهدوی بپرسیم بعد میتونید بیاید داخل همه از اتاق خارج شدند مهیا تا به در رسید مامور صداش کرد ــــ خانم رضایی شما بمونید مهیا چشمانش را بست و زیر لب غرید 🍁نویسنده: فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت26 لب غرید ـــ لعنت بهت مهیا گوشه ای وایستاد پاهاش و تند تند تڪون مے داد و خیره به دو ماموری بود ڪه مشغول نوشتن چیزهایے تو پرونده آبی رنگ بودند ــــ حالتوڹ خوبہ؟؟ مهیا سرش و بلند ڪرد و به شهاب ڪه این سوال را پرسیده بود نگاهے ڪرد ــ آره خوبم فقط یڪم شوڪه شدم شهاب با تعجب پرسید ـــ شوڪه برا چے؟ ـــ آخه ایڹ همہ بسیجے اون هم یہ جا تا الان ندیده بودم شهاب سرش را پایین انداخت و ریز ریز خندید ڪه درد زخمش باعث شد اخم ڪنه ــــ خب آقای مهدوی لطفا برامون توضیح بدید دقیقا اون شب چه اتفاقی افتاد با صدای مامور سرشون و طرف سروان برگردوندند مهیا به اتیکت روی فرم لباس مامور زوم کرد آروم زمزمه ڪرد ــــ سروان اشکان اصغری ـــ اون شب من بعد مراسم موندم تا وسایل هیئت رو بزارم تو پایگاه ها ڪه دیدم یڪی صدام میڪنه سرمو ڪه بلند ڪردم دیدم خانم رضایی هستن ڪه چند پسر دنبالشون می دویدند با پسرا درگیر شدم یڪشونو یه مشت زدم زود بیهوش شد مطمئنم مست بود چون ضربه ی من اونقدرا محڪم نبود من با دو نفر دیگه درگیر بودم ڪه اون یڪی بهوش اومد و با چاقو زخمیم ڪرد ـــ خانم رضایی گفتن ڪه شما قبل از اینڪه زخمی بشید به ایشون گفتید برن تو پایگاه خواهران؟؟ ـــ بله درسته سروان سری تکون داد ـــ گفتید رفتید تو پایگاه خواهران 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت27 مهیاــ بله ـــ آقای مهدوی مگه کسی از خانما اونجا بودن که در پایگاه باز بود ؟ شهاب از نشستن زیاد زخمش خونریزی ڪرده بود از درد ملافه رو محڪم تو دستاش فشرد ـــ وسایل زیاد بود نمیشد همه رو تو پایگاه برادران بزاریم برای همین میخواستم یه تعدادیشو بزارم تو پایگاه خواهران ـــ خب خانم رضایی شما قیافه های اونا رو یادتونه ـــ نخیر یادم نیست ـــ یعنی چی خانم یادتون نیست مهیا ڪه از دست این سروان خیلی شاڪی بود با عصبانیت روبه سروان گفت ـــ جناب دیشب تاریک بود و من ترسیده بودم وقت نداشتم که زل بزنم بهشون بعدشم شماچرا اینطوری با من حرف میزنید اون از دیشب که می خواستید منو بازداشت کنید اینم از الان اصلا یه دفعه ای بگید ایشونو من زدم ناکار کردم شهاب از عصبانیت و شنیدن قضیه بازداشت خیلی تعجب ڪرد در باز شد و پرستار وارد شد ـــ جناب سروان وقتتون تموم شد بیمار باید استراحت ڪنه سروان سری تڪون داد واخمی به مهیا کرد ــــ آقای مهدوی فردا یک مامور میفرستم برای چهره نگاری ـــ بله در خدمتم ـــ خداحافظ ان شاء الله بهتر بشید شهاب تشڪری ڪرد پرستار رو به مهیا گفت ـــ خانم شما هم بفرمایید بیرون وقت ملاقات تموم شد مهیا به تڪان دادن سرش اڪتفا کرد سروان و پرستار  از اتاق خارج شدند... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
امروز صبح پنجشنبه یه جنب و جوش زیبایی تو کربلا هست همه حرم رو آماده میکنن میگن صاحب این خونه مهمون داره میگن مهمونش کیه؟ میگن امشب مادرش میاد کربلا.. بی بی که میاد از اول شب هی با مشت میزنه تو سینش میگه ولدی قتلوک و ما عرفوک...💔 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
ابراهیم می گفت : مطمئن باش هیچ چیزی مثل برخورد خوب روی آدم ها تأثیر ندارد 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
🌤 اشتیاق کوچه ایست🌱 که از پنجره اش✨ تو میگویی سلام....☺️ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
اولین تصویر از پیکر مطهر شهید القدس محسن صداقت در معراج شهدای تهران 🥲💔 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
اولین تصویر از پیکر مطهر شهید القدس سید مهدی جلادتی در معراج شهدای تهران 🥲🚶‍♀ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رجز خوانی شهید محسن حسین نیا در پایگاه دریابانی چابهار وی دیشب در چابهار به شهادت رسید 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
راه‌های عاقبت‌بخیری فقط اونایی نیست که ما فکر می‌کنیم! شهید اگر می‌خوای بشی، پس باید شهیدانه زندگی کنی. 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
مشترک گرامی❤️ بسته یک‌ماهه شما رو به اتمام است...😔 پس از پایان حجم باقی‌مانده عبادات شما با نرخ عادی محاسبه می‌شود دیگر قرائت یک آیه قرآن ، برابر با ختم قرآن نخواهد بود‼️ دیگر نفس هایتان تسبیح پروردگار محاسبه نمیشود‼️ دیگر خوابتان عبادت شمرده نمیشود‼️ فعال سازی این بسته تا سال دیگر شاید امکان پذیر نباشد😔 از فرصت باقیمانده استفاده کنید✅ و هرگز ناامید نباشید🙏 هیچکس تنها نیست همراه اول و آخر ،‌ خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
94 روز مونده تا محرم 143روز مونده تا اربعین اگه نبودم تا اون موقع حلالم کن حسین جان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه است و ياد عزیزان آسمانی 💔 پنج شنبه ها بر مزار خاطرات اشکِ ردّی از سلام نگاهت را خواهم سرود بر پیچک تنهایی یادت... 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2    ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گردش خون در رگهاے زندگے شیرین است، اما ریختن آن در پاے محبوب شیرین‌تر است؛ و نگو شیرین‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین‌تر...  🌸 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏خواستَنِ ” ” تَنها خواستَنیهِ کهِ تو دِلَم ثابِت موندهِ وَ میمونهِ❤ 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غِیراَز 'تٌ' نَباٰشَدهیچکَس‌یٰاردِلَم•❤️! 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---
یه داستان کوتاه خدمتتون عرض کنم
یه نفر تعریف میکرد که پدرم هنگام مرگ که عالم هم بوده براش شهادتین رو تکرار میکردن و ایشون بجای شهادتین همش تکرار میکرده که نشکن نمیگم و با همین جملات از دنیا میره ..
پسرش میگفت یه شب خواب پدرم رو دیدم و ازش پرسیدم پدر حالت چجوره و چرا موقع مرگ همش کلمه نشکن نمیگم رو تکرار میکردی!؟
پدرش جواب میده که پسرم جهنم از بیخ گوشم گذشت.. من ساعتی داشتم که خیلی علاقه داشتم بهش این ساعت ساعتی بود که هر شب من رو برای نماز شب بیدار میکرد و موقع مرگ شیطان این ساعت رو گرفته بود دست و میگفت اگه شهادتین رو بگی من این ساعت رو میشکنم و منم چون علاقه داشتم بهش میگفتم نشکن نمیگم ولی لحظه آخر به خودم آمدم و شهادتین رو گفتم ..
یعنی میخوام بگم ساعتی که یه عمر باعث ثواب بود ممکن بود بخاطر علاقه ای اون عالم رو جهنمی کنه ..! حواسمون باشه چیکار میکنیم به چی تو زندگیمون علاقه پیدا میکنیم یوقت این علاقه تمام زندگی و آخرت رو ازمون نگیره . وابستگی بیش اندازه به علایق خوب هم بعضی وقت سقوط انسان رو رقم میزنه💔🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا