به نام خدا
پلاک شهادت
با وسواس برنج زعفرانی را آماده میکرد
که مثلا بگویدسرگرم کار است و اصلا عین خیالش نیست
کنارش نشستم و یک قاشق زرشک روی زعفران ها ریختم
درد دلش باز شد که :((خسته شدم
از این همه وقت و بی وقت رفتناش
از شیفت و ماموریت و بی خبر بودناش.))
حق داشت
نیم ساعت مانده به اذان ،سفره افطار انداختیم.
نگاه مادربزرگ به دایی ابراهیم بود که داشت قدم می زد
ملاقه شله زرد رابه لبه ی قابلمه زد و هفتمین کاسه شله زرد را که پرکرده بود به من داد.
دایی ابراهیم با یک کیف مسافرتی که انگار از قبل اماده کرده بود وارد آشپز خانه شد
با معذرت خواهی ساده ایی گفت که اعلام آماده باش دارد و باید برود
مادربزرگ با گلایه گفت :آخه الان
دقیقه نود !
چیزی به افطار نمونده که.پدر مثل همیشه خواست جو متشنج را آرام کند با همان درایت پدرانه ی همیشگی گفت شما برو به کارت برس ما که غر یبه نیستیم
لقمه ای از سفره که هنوز ساده بود پیچید و دست دایی ابراهیم داد و بعد از آن انگار همه تسلیم شدند.
می فهمیدم که چشمهای مادربزرگ پرازاشک شده است دلم برایش می سوخت با حرص دایی رانگاه میکرد که اگر تو واقعا فرمانده ای برای خودت مرخصی بگیریا حداقل ساعتش را جابه جا کن که مادر پیرت این همه غصه نخوره .
مادربزرگ ادامه داد همه ماموریتاش یه طرف اما وقتی پلاک شهادت گردنش می کنه و میره یعنی قضیه فرق داره ....
راستش خجالت کشیدم که وقتی شبها راحت خوابیدیم،کسانی بودند که پلاک شهادتشان را دم دستشان گذاشتند. خانواده هایشان چه شبها که تنها ماندند و تا صبح نخوابیدند.
گفتم خدا حواسش بهتون هست نگران نباش جبران می کنه
صدای الله اکبر بلند شدمادرم با سینی چایی آمد من اما توی حرف خودم مانده بودم (خداجبران می کنه)
واقعا چه اتفاقی می خواست لحظه لحظه های ناب زندگی را جبران کند؟؟
جای خالی این همه نبودن چه طور پر خواهد شد؟
پدرم لای قرآن کاغذی ازدایی دید که نوشته بود:ببخشید که هر موقع باید باشم نیستم خانم جون میدونم درکم می کنی ان شاالله به زودی می برمت سفر تا خستگی در کنی
می پرسی کجا ؟
تور لحظه آخری قدس ،کربلا،دمشق اونم با تخفیف ۵۰ درصد
تازه به خودم اومدم
جایشان در مهمانی ها خالی بوداما،پشت رهبرمان خالی نبود
خدیجه پشام
بزرگسال
خوزستان
اهواز
میگفت :
همیشه عکس یه شهید تو اتاقتون داشته باشید .
پرسیدم : چرا؟
گفت : اینا چشماشون معجزه میکنه
هر وقت خواستید گناه کنید فقط کافیه چشمتون بهش بخوره ...
عشق سه حرفه ، شهید چهار حرف ...!
شهدا یک پله از عاشقی هم جلو زدن :)... ♡!
#شهیدسعیدکمالی🌱
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سيرى
ز ديدن تو
ندارد
نگاهِ من…
#ابیعبدالله
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدالهادیاحمدحسین💚:)
بهترین زندگی برای کسی است
که از دیگران توقع ندارد.."
_حدیث از مولا علی علیه السلام❤️
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---
پیکرش که آمد مادرش از روی کفن به تمام اعضاش دست کشید.
متوجه شد دست راست نداره . قسمت شکم هم تورفته وخالی بود .به گردن رسیدوپارچه سبز را برداشت دیدپنبه است تاشروع کردبه برداشتن پنبه ،بهش گفتم نکن مامان
اشک توچشمش حلقه زده بودوگفت دست راستش.. .
_حسین از یک هفته قبل بهم گفته بود چه طور برمیگرده الان هم بهتره پنبه رابرنداری.
(من توخواب دیدم که دست ندارم .پهلو اش شکافته است وسرش بریده)
دستانش راآورد بالا وگفت الحمدلله که بچم روسفیدشد.🤲🏼
برگرفته از خاطرات خواهر شهید مدافع حرم#محمدحسینحمزه🌱
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔
@dadashebrahim2
---»»♡🌷♡««---