eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
771 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 شناخت عالِم آگاه 💠 فقيه كامل كسی است كه مردم را از آمرزش خدا مأيوس و از مهربانی او نوميد نکند و از عذاب ناگهانی خدا ايمن نسازد. 📒 ، حکمت ۹۰ ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژگی های مرد موفق 💚 چند سفارش از نبی اکرم (ص) ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
طعم شیرین حجاب 🍯 ❇️اهل ایالت کالیفرنیای آمریکاست و با صحبت‌ها و راهنمایی‌های مادرش، از یک مسیحی کاتولیک، به مسلمانی آگاه تبدیل شده است. در گفت وگویی، نکات قابل توجهی را در مورد حجاب و تربیت دختران بیان کرده است که آن را به همه زنان و دختران مهدوی❤️، تقدیم می‌کنیم؛ ✅چرا که یکی از خواسته‌های عجل الله تعالی فرجه الشریف درخواست ⏬ حجاب و عفاف برای بانوان جامعه اسلامی است و ایشان از خدا می‌خواهد: «پروردگارا بر زنان ما حیا و عفت را تفضّل فرما». 🤲 🔰تبلیغ پنهانی مادرم در سال ۱۹۷۹، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مادرم در یکی از دفاتر اسلامی در امریکا، با یک خانم ایرانی آشنا شد. در طول یک سال، تحقیقات مفصلی کرد، جاهای مختلفی رفت، و در نهایت، تصمیم گرفت دینش را عوض کند و مسلمان شود. ما کاتولیک بودیم و مادربزرگم آدم متعصبی بود و مسلماً نمی گذاشت که دخترش به این راحتی، دینش را عوض کند.به همین خاطر، مادرم پنهانی عباداتش را به جا می‌آورد. 🌺 اگرچه او برای ما هم جسته و گریخته از توحید و پرستش خدای یگانه سخن می‌گفت، اما هیچ گاه مستقیماً از اسلام و گرایش به آن، صحبتی نمی کرد؛ بلکه به طور غیرمستقیم اشاره‌هایی می‌کرد. 🌸 مثلاً از مهربانی خداوند و بزرگی و اوصافش می‌گفت و ما را به تفکر و تأمل وا می‌داشت. تا این که بالاخره روزی به ما گفت: واین داستان عشق ومعرفت ادامه دارد😍 ............. 📖 منبع کتاب بایسته های زنان منتظر ➖ [۱]: پای سخن خانم زهرا گونزالس، مسلمان آمریکایی
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
طعم شیرین حجاب 🍯 ❇️اهل ایالت کالیفرنیای آمریکاست و با صحبت‌ها و راهنمایی‌های مادرش، از یک مسیحی کات
طعم شیرین 🍯 حجاب 📜قسمت دوم تا این که بالاخره روزی به ما گفت: «این حرف‌هایی که درباره خدا و مباحث اخلاقی به شما می‌گویم، از دین کاتولیک نیست، از دین اسلام است و اسلام یعنی تسلیم؛ تسلیم در برابر خدا، نه در برابر نَفْسمان». و بعد هم گفت: «من مسلمان شده ام، ولی شما را مجبور نمی کنم که مسلمان شوید. شما آزادید که دین خود را انتخاب کنید». ما گیج شده😇 بودیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم، ولی وقتی مادرم ما را تنها گذاشت، به حرف هایش فکر کردیم و بعد از صحبت با یک دیگر، به این نتیجه رسیدیم که ما هم مسلمان شویم. 🔰استفاده از روش ساده و فطری روزی از مادرم پرسیدم: «آن موقع که اسلام را به ما معرفی کردید، نگران نبودید که ما مسلمان نشویم؟ » گفت: «نه، من مطمئن بودم که اسلام را انتخاب می‌کنید، چون من زمینه سازی لازم را کرده بودم». بعدها که مطالعات بیش تری کردم، متوجه شدم در فطرت همه انسان‌ها گرایش به توحید و پرستش خدای واحد وجود دارد؛ ◀️ ولی گاهی محیط و اجتماع، باعث می‌شود که این میل درونی نادیده گرفته شود. از این رو، مادرم زمینه ای ساخت تا فطرت ما رشد کند و به بالندگی برسد. او از روشی ساده و فطری استفاده کرد و به زیبایی ما را با دین اسلام آشنا نمود. 🔰حیای قبل از حجاب مادرم حتی وقتی که مسلمان نبودیم، همیشه درباره حیا با ما صحبت می‌کرد. یادم هست یک بار مادربزرگم برای من، یک دست لباس تابستانی خرید که شامل یک تاپ و شلوارک خیلی کوتاه بود، ولی من آنها را نپوشیدم. مادربزرگم اصرار داشت😩 که آنها را بپوشم؛ ولی مادرم به او می‌گفت: «دست بردار! چرا این قدر اصرار می‌کنی؟ 🌸دخترم وقتی این‌ها را می‌پوشد، احساس بدی دارد. 👌👌 🌸نمی خواهد بدنش را نشان دهد، چرا شما مجبورش می‌کنید؟ » 🌺 آن زمان با اینکه ازحجاب چیزی نمی دانستیم، ولی حیا داشتیم و کم کم رشد کردیم، حیا را هم حفظ کردیم. 🔰 آب دهان به صورتم ریختند برای اولین بار که روسری سر کردم و به مدرسه رفتم ..... واین قصه دلدادگی ادامه دارد❤️ ..................... 📖 کتاب بایسته های زنان منتظر نشر قم بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عج 🖌روایتی از زندگی خانم زهرا گونزالس مسلمان امریکایی 🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰   @dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفارشاتی در رابطه با تربیت فرزند که در شریعت مطهره ما آمده ره ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝
✅مانند یخ فروش در گرمای تابستان قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ ۚ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ (انعام_۱۴۰) به یقین آنها که فرزندان خود را از روی جهل و نادانی کشتند، گرفتار خسران شدند؛ (زیرا) آنچه را خدا به آنها روزی داده بود، بر خود تحریم کردند؛ و بر خدا افترا بستند. آنها گمراه شدند؛ و (هرگز) هدایت نیافته بودند. جنین حرام و از گناهان کبیره و موجب خشم خداوند است
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
💗نگاه خدا💗 #قسمت_سی‌وشش سر میز شام گفتم: - من ساعتای دانشگاهمو عوض کردم -چرا؟ -یه کم ساعتاش سخت بود
💗نگاه خدا💗 - نه ،از ترسه ،ببخشید من باید برم ،کلاسم داره شروع میشه. دم در کلاس منتظر شدم تا کلاس یه کم پر بشه. از دور یاسری را دیدم. سریع رفتم در کلاس نشستم. یاسری وارد کلاس شد. کنار صندلی من ایستاد. منم سرم روی کتابم بود. از کنارم رد شد. نفس عمیقی کشیدم. بعد تمام شدن کلاس سریع به نماز خانه رفتم. صدای اذان بلند شد. چند نفری وارد نماز خانه شدند. -سلام خواهر سارا.اینجا چیکار میکنی؟ ساحره بود. - اومدم تو سنگرم قایم بشم. -چه خوب ! فقط مواظب باش تیراتو به خودی نزنی - باشه حواسم هست - من برم نماز بخونم بر میگردم پیشت "چه آروم نماز میخونه ،انگار با قلبش میخونه" بعد از نماز ساحره کنارم نشست. -از قیافه ات پیداست که درحال مردنی بیا بخور یه کم جون بگیری. - دستت درد نکنه ،خیلی گرسنه ام بود. ساحره از خودش و محسن حرف زد، ساحره و محسن پسر عمو ،دختر عمو بودند، عشقشان از بچگی بود ،که بلاخره به هم رسیدند. منم از زندگیم گفتم از مادری که تنهام گذاشت ،فقط داستان ترکیه را نگفتم ،نمی‌خواستم فکر بدی درباره‌ام کند. -نمیدونم چی باید بگم .ولی دلم روشنه که اتفاقای خوبی میافته برات ساراجان. - من که امیدی ندارم. از نماز خانه خارج شدم. امیر طاها هم از نماز خونه امد بیرون. لحظه‌ای نگاهمان در هم گره خورد. سرم را پایین انداختم از کنارش رد شدم. کلاس که تمام شد رفتم سوار ماشینم بشم که دیدم یکی روی ماشین خط کشیده نوشته «منتظرم باش» میدانستم کار یاسری است. ولی مهم نبود برام ماشین را بردم تعمیر گاه. همانجا منتظر شدم تا آماده شود تا برسم خانه ساعت هفت و نیم شب شده بود. گرسنه بودم. مریم روی مبل نشسته بود ،امیرم روی پایش خوابیده بود. -سارا جان الان میام یه چیزی میدم بخوری - نه نمیخواد بیای من خودم یه چیزی میخورم. - ماکارانی درست کردم برو واسه خودت بکش. غذا خوردم و ظرفم را شستم. - مریم جون دستتون در نکنه ،من غذامو خوردم باز بیدارم نکنین. - نوش جونت باشه عزیزم شب بخیر. کم‌کم با مریم دوست شدم. بعضی وقتها کنارش می‌نشستم و از شوهرش می‌پرسیدم. با اینکه خیلی مهربان و دوست داشتنی بود ولی هیچ وقت نمیتوانست جای مادرم را بگیرد. پنجشنبه بود من باخیال راحت میتوانستم بروم دانشگاه. -سارا،سارا - عع زشته ساحره اسم کوچیکشو صدا میزنی! - خیلی خوب خانم رضوی! - سلام - سلام خوبی؟ - ممنونم. یه دفعه محسن صدایش بلند شد -امیر طاهااا.. -واا خودت چرا اسم کوچیک صدا میزنی؟ -چون من یه مردو صدا زدم عزیزم. از کل‌کل کردن‌هایشان خنده‌ام گرفت. - سلام محسن به بازوی امیر طاها زد. -چته حاجییی ،نبینم غمت وو ادامه دارد @dadhbcx
4_273795811408609876.mp3
7.07M
🌀تربیت اسلامی کودک پاسخ به تمام سوالات شما پاسخ به تمام دغدغه‌های تربیتی شما 🎤 استاد دهــــــــــــــنــــــــوی ╔═❀•✦•❀══════╗         🌴 @dadhbcx 🌴 ╚══════❀•✦•❀═╝