⭕️ راهکارهای مقابله با نق زدن کودکان
🖌از رفتارهای غلطی که اغلب والدین با آن مواجه شدهاند، نق زدن فرزندان است. معمولاً نق زدن در حدود سن سه و نیم سالگی به اوج خود میرسد. اگر همان زمان، راهکار مناسبی به کار گرفته نشود، این مشکل میتواند تا سنین دبستان و بیشتر ادامه یابد.
👨🔧برای اینکه این رفتار غلط به عادت تبدیل نشود و در فرزندان تثبیت نگردد، والدین باید راهکارهای عملی صحیح و مناسبی را برای پیشگیری و مقابله با آن فراگیرند.
✅ راهکارهایی جهت پیشگیری و مقابله با نق زدن فرزند:
1️⃣. سریع پاسخ او را بدهید
🔹 معمولاً فرزندان وقتی والدینشان را صدا میزنند یا درخواستی از آنها دارند، سریع جواب خودشان را دریافت نمیکنند.
سعی کنید زمانی که فرزندتان کاملاً عادی و صحیح میکوشد تا با شما سخن بگوید، سریع به او توجه کنید. صبر نکنید تا کودک ناچار شود برای آنکه به سؤال یا درخواستش برسد، نق بزند.
2️⃣. اجازه ندهید نق زدن کارساز شود
🔹 اگر کودک متوجه شود که با نق زدن میتواند به خواستههایش برسد، سریع این روش را یاد میگیرد. با کودک بسیار روشن و واضح سخن بگویید، خواستههای خودتان را برای او بیان کنید و روی حرفتان پایبند باشید.
⭕️ درخواست همکاری از فرزندان
🖌«وقتی خواهرت رو میزنی، حالم ازت به هم میخوره. خواهشاً دیگه بهش دست نزن»، «تو کی میخوای آدم بشی. خستهام کردی»، «وقتی میام تو اتاقت، از بس شلوغه، از زندگی خسته میشم. خواهشاً وسایلت رو جمع کن».
👩👦وقتی مادر میخواهد فرزندش را به انجام کاری ترغیب کند، شایسته است از واژههای مختصر، مثبت، واضح، مؤدبانه و خواهشی استفاده کند. جمله «بیا با هم کاری را انجام بدهیم (مثلاً بیا با هم اتاق رو مرتب کنیم)»، از بهترین جملاتی است که میتواند در ترغیب کودک به همکاری مؤثر باشد.
⭕️ احترام متقابل والدین و فرزندان
🧒در صورتی میتوان توقع داشت فرزندان احترام بگذارند که والدین با رفتار احترامآمیز خود، این کار را به آنها درس داده باشند.
🧔اگر شما نیز دوست دارید به فرزندان خود احترام بگذارید، موارد زیر میتواند مصادیق و نمونههای خوبی برای این مسئله باشد:
1️⃣. گوش کردن
🔹 همه انسانها وقتی صحبت میکنند، دوست دارند بازتاب مناسبی دریافت کنند. فرزندان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. اگرچه وقتی والدین به حرفهای فرزندشان گوش فرا میدهند، مستقیماً پیام خاصی را به آنها انتقال نمیدهند؛ اما بهصورت غیرمستقیم حس ارزشمندی و عزت را در آنها تقویت میکنند.
2️⃣. صحبت کردن
🔹 اگرچه اتفاقاتی که در طول روز برای بچهها رخ میدهد، برای والدین، کاملاً طبیعی و تکراری است؛ اما برای آنها تجربه جدیدی خواهد بود که دوست دارند درباره آن با پدر و مادر خود صحبت کنند.
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢حال و هوای منزل شهید پلیس 😭
#شهید_محمد_قنبری
👨👩👧👧کانال سبک زندگی 🪴
بدون تو هرگز « قسمت هجدهم » از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود اما من آدمی نب
بدون تو هرگز
« قسمت نوزدهم »
جمله اش تاتموم شد، جوابش رو دادم. می ترسیدم با کوچک ترین مکثی، دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه.
این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم. پاهام حس نداشت. از شدت فشار، تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم.....
وضو گرفتم و ایستادم به نماز. با یه وجود خسته و شکسته. اصلاً نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد این جا.
خیلی چیزها یاد گرفته بودم اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم، مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور.
توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد.
– دکتر حسینی! لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی.
در زدم و وارد شدم. با دیدن من، لبخند معناداری زد. از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی.
– شما با وجود سن تون، واقعاً شخصیت خاصی دارید.
– مطمئناً توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید.
خنده اش گرفت....
– دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید.
ناخودآگاه خنده ام گرفت.
– اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا این جا آوردید، تحویلم گرفتید اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباهتون جواب مثبت بدم، هم نمی خواید من رو از دست بدید و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید تا راضی به انجام خواسته تون بشم.
چند لحظه مکث کردم.
– لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید برعکس این که توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن، اصلاً دزدهای زرنگی نیستن.
و از جا بلند شدم.....
این رو گفتم و از جا بلند شدم. با صدای بلند خندید …
– دزد؟ از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟
– کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه، چه اسمی میشه روش گذاشت؟ هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن. بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم.
از جاش بلند شد.
– تا الآن با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتم. هر چند فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به این جا محبور کرده باشه.
نفس عمیقی کشیدم.
– چرا، من به اجبار اومدم. به اجبار پدرم.
و از اتاق خارج شدم.
برگشتم خونه. خسته تر از همیشه. دل تنگ مادر و خانواده. دل شکسته از شرایط و فشارها.
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته، هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم. سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم. به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم. از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم. رفتم بالا توی اتاق و روی تخت ولو شدم.
– بابا! می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم اما من، یه نفره و تنها، بی یار و یاور، وسط این همه مکر و حیله و فشار، می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام. کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم، توی مسیر حق باشم. بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم.
همون طور که دراز کشیده بودم، با پدرم حرف می زدم و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد......
درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم. باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران.
هر چند، حق داشتن. نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن، گاهی اوقات ازم دلبری نمی کرد. اونقدر قوی که ته دلم می لرزید.
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم. اول که فکر کرد برای دیدار میام. خیلی خوشحال شد اما وقتی فهمید برای همیشه است، حالت صداش تغییر کرد. توضیح برام سخت بود.
– چرا مادر؟ اتفاقی افتاده؟
– اتفاق که نمیشه گفت. اما شرایط برای من مناسب نیست. منم تصمیم گرفتم برگردم. خدا برای من، شیرین تر از خرماست.
– اما علی که گفت...
پریدم وسط حرفش. بغض گلوم رو گرفت.
– من نمی دونم چرا بابا گفت بیام. فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم. بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم. گریه ام گرفت. مامان نمی دونی چی کشیدم. من، تک و تنها، له شدم.
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست، چه می کنم و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم.
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم.
– چطور تونستی بگی تک و تنها؟! اگر کمک خدا نبود الآن چی از ایمانت مونده بود؟ فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟
غرق در افکار مختلف، داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد. دکتر دایسون، رئیس تیم جراحی عمومی بود. خودش شخصاً تماس گرفته بود تا بگه دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده ...
#بدون_تو_هرگز
💠 #چرا_یکی | یک کلسیمساز طبیعی
آیا میدانستید به علت ترشح هورمون استروژن و پروژسترون در دوران حاملگی، پوکی استخوان کاهش مییابد؟ یعنی خانمهایی که اقدام به فرزندآوری میکنند، در سنین میانسالی کمتر دچار پوکی استخوان میشوند.
#جمعیت
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
طبق تحقیقات، به ازای هر يك ساعتی که کودکان شما در روز با صفحه های گوشی و تلویزیون در ارتباط است،
ده درصد احتمال ابتلاي فرزندتان به كمبود تمركز و بيش فعالي بالا ميرود.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
12.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آه ای دل اروم بگیر
حسینی بمون حسینی بمیر...💔
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم