بزرگترین کمک والدین به نوجوان در حال بلوغ
1⃣ زمانی که نوجوانتون قصد صحبت کردن با شما رو داره، حتما به چشماش نگاه کنید.
2⃣ هیچ وقت از ظاهر نوجوانتون، منفی نگید. بهش آرامش بدید و بگید که شما هم تو دوران بلوغ چه تغییرات ظاهری رو تجربه کردین. نشون دادن عکس دوران بلوغتون میتونه برای نوجوانتون خوشایند باشه.
3⃣ محبت کردن رو فراموش نکنید.با توجه به جنسیت فرزندتون و با توجه به نوع محبتی که فرزندتون نیاز داره،حتما بهش محبت کنید.
4⃣ فراهم کردن امنیت هم خیلی مهمه. هر زوجی ممکنه توزندگیشون باهم مشکلاتی داشته باشن.اما مراقب باشین که مشکلات وتعارضهاتونو جلوی فرزندتون مطرح نکنید ودرمکانی به صورت خصوصی باهم راجع به مشکلتون صحبت کنید.
5⃣ تشویق کردن مهمه.حتما نوجوانتون رو به دلایل مختلف وبا توجه به موفقیتهایی که بدست آورده،تشویق کنید وبهش انگیزه پیشرفت بدید.
6⃣به فرزندتون مسئولیتهایی با توجه به تواناییش بدید.این کار میتونه اعتماد به نفسش رو بالا ببره.
7⃣ اگرنوجوانتون کارنامناسبی انجام داد،هیچوقت نگید که دوستش ندارین و یا از دستش ناراحت هستین بهتره بهش بگید که ازکار یا رفتاری که انجام داده ناراحت شدین.
🔺ﭘﺴﺮ "ﮔﺎﻧﺪﯼ" می گوید:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ.ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ،ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ:ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ.ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ.ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!!ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶:۰۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!!ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ!ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:"ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!!"ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!!ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!!ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ...ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ.
#کنترل_خشم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
23.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راهکار تشویق فرزندان به حجاب به سبک انیمیشن
آنچه والدین و مربیان باید درباره حجاب کودکان بدانند.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
چه زمانی باید استفاده از موبایل رو برای نوجوانمون محدود کنیم؟
زمان افت تحصیلی
🔸از تلفن همراه بهعنوان یک انگیزه برای گرفتن نمرات خوب استفاده کنید. مثلاً به فرزندتون بگید: «اگه بتونی در فلان درست نمره خوبی بگیری، میتونی تلفن همراهتو پس بگیری.»
زمان اختلال خواب
🔸قانونی ایجاد کنید که در ساعت مشخصی مثلاً ۸ شب همه تلفنهای همراه خاموش بشن و موقع خواب موبایل رو تو فضایی دور از محیط خواب مثل آشپزخانه قرار بدید.
زمان وابستگی به موبایل
🔸محدودیتهای صحیحی رو برای میزان استفاده مجاز نوجوان از تلفن همراه تعیین کنید. مثلاً یک روز در هفته رو برای کل خانواده بدون تلفن همراه اختصاص بدید و با ایجاد فعالیتهای سرگرمکننده موردعلاقه نوجوانتون به اون یادآوری کنید که میشه بدون موبایل هم از لحظات لذت برد.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
روزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشسته بود و ساعت های تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا می کرد.
آن گاه تقلای پروانه متوقف شد و به نظر می_رسید که خسته شده، و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.
آن شخص مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد، اما جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند.
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد. او انتظار داشت پر پروانه گسترده و محکم شود و از جثه او محافظت کند.
اما چنین نشد!
در واقع ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست با بال هایش پرواز کند.
این
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را، خدا برای پروانه قرار داده بود، تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله.
کمک های بی جا مانع رشد فرزندانتان است
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
برای فرزندتان لاک دفاعی «من ضعیف هستم» ایجاد نکنید!؟
استفاده ی زیاد از جملاتی مانند : «مواظب خودت باشیا، یادت نرهها، دقت کنیا، درست انجام بدیا، حواستو جمع کنیا، خرابکاری نکنیا و ...»
باعث ایجاد یک لاک دفاعی دور شخصیت کودک میشود و کمکم به او تلقیت میکند که تو نمیتوانی کارها را درست انجام دهی.
مواظب این جملات سمی باشیم!
سمپاشی شخصیت کودک آسان است اما سمزدایی کاریست بسیار مشکل و غیرقابل جبران
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌺 برای داشتن #احساس_عالی؛
1️⃣ به داشته هایتان توجه کنید
▫️هر چند کم مثلا همان پول کمی که دارید یا خانه کوچکی که دارید.
2️⃣ بابت داشته هایتان شکر گزار باشید
▫️نگویید این آن قدر کم است که جای شکر ندارد.
3️⃣ به کمبودهایتان توجه نکنید
▫️به بیماری که دارید به همسر بد اخلاقتان،
▫️و هر چیز دیگر اگر توجه کنید باز هم مقدار بیشتری از آن دریافت می کنید.
4️⃣ ویژگیهای خوبتان را ببینید
▫️مثلا مهربانید باهوشید. و هر چیز دیگری که به شما احساس خوب می دهد.
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۴۱ پس از نماز صبح بدون اسلحه برگشت
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۴۲
در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید..
و با همین دستان خالی..
عزم مقاومت کرده بود که از نگاهم #دل_کَند و بلند شد،..
پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد..
و باقی دردهای دلش تنها برای حضرت زینب(س) بود که رو به حرم ایستاد.
لبهایش آهسته تکان میخورد..
و به گمانم با همین نجوای عاشقانه عشقش را به حضرت زینب(س) میسپرد...
که تنها یک لحظه به سمتم چرخید..
و میترسید چشمانم پابندش
کند که از نگاهم #گذشت..
و به سمت در حرم به راه افتاد...
در برابر نگاهم میرفت..
و دامن عشقش به پای صبوری ام میپیچید که از جا بلند شدم...
لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم..
که از همانجا دست به دامن محبت حضرت زینب (س) شدم...
میدانستم رفتن امام حسین(س) را به
چشم دیده.. و با هق هق گریه به همان لحظه قسمش میدادم..
این #حرم و #مردم و #مصطفی را نجات دهد..
که پشت حرم همهمه شد...
مردم مقابل در جمع شده بودند،..
رزمندگان میخواستند در را باز کنند..
و باور نمیکردم تسلیم تکفیری ها شده باشند.. که طنین «لبیک یا زینب» در صحن حرم پیچید...
دو ماشین نظامی و عده ای مدافع #تازه_نفس وارد حرم شده بودند..
و باورم نمیشد..
حلقه محاصره شکسته شده باشد..
که دیدم مصطفی به سمتم میدود.
آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه میدرخشید..
و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس نفس افتاد
_زینب حاج قاسم اومده!
یک لحظه فقط نگاهش کردم،..
تازه فهمیدم سردار سلیمانی را میگوید..
و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد