🖼هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
📖حدیث امروز:
✳️رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) :
هر کس بسیار #استغفار کند خدا براى او از هر غمى گشایش و از هر تنگنایى راه خروجی قرار می دهد و از جایى که گمان نمیبرد او را روزی خواهد داد.
📚 نهج الفصاحه ، حدیث ۲۹۴۱
🪧تقویم امروز:
📌 شنبه
☀️ ۷ مهر ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۲۴ ربیعالاول ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 28 سپتامبر 2024 میلادی
🔖مناسبت امروز:
🐏روز دامپزشکی
🚒روز ایمنی وآتش نشانی
📌روز بزرگداشت فرماندهان دفاع مقدس
فلاحی ؛فکوری؛نامجو؛کلاهدوز؛جهان آرا (۱۳۶۰ه ش)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلامبرمهدی علیهالسلام
جوابِ سلام، واجب است!
پس بیایید...
هر روز صبح...
به او سلام کنیم!
السَّلامُعَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ
سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِىالْوَِلايَةِ
[از دعای استغاثه به امام زمان]
...
#عهد_ما
#امام_زمان
#سلامی_تا_همیشه
بِاَبیاَنتَواُمی؛نهبهواللهکماست
کُلهُمطائفهام؛بهفدایتآقا¹²⁸...❤️🩹
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی یک پاداش است
نه یک مکافات
فرصتی است...
کوتاه تا ببالی...بدانی...بیندیشی...
بفهمی...وزیبا بنگری...
و در نهایت در خاطرهها بمانی
پس زندگیت را
خوب زندگی کن...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓
@dadhbcx
┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوندا
حال که منت نهادی و در بامدادی دگر بیدارم ساختی و جانم دادی تا ببینم ، بشنوم ، بگویم و بدانم ، باز منت گذار و یاریم ده تا ببینم تمام آنچه را زیبا آفریدی.
بشنوم فریاد سکوت بی پناهان را ،،،
بر زبان برانم آنچه تو را خشنود می سازد و درک کنم رازهای آفرینش را ...
خدایا ...
برای خوب شدن و خوب ماندن اراده کرده ام اما بی نهایت بال پرواز نخواهم داشت ...
پس یاریم کن تا همانی باشم که از خلقتم بر خود ببالی....
آمیـــــــــــن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تربیت حکیمانه
🍀تربیتی فراتر از شرطی سازی کودکان بر مبنای تشویق و تنبیه. 🎭
📎 #سبک_زندگی
📎 #تربیت_فرزند
💢 حکم جلوگیری از خنده در نماز
🔹 نمازگزاری که نمیتواند جلوی خندهاش را بگیرد، اگر از شدت خنده درونی، صورتش سرخ شود یا بدنش بلرزد، تا زمانی که صورت نماز به هم نخورده، نمازش صحیح است.
🔸 خنده عمدی و با صدا (قهقهه) نماز را باطل میکند، اما خنده سهوی یا بدون صدا، نماز را باطل نمیکند.
📚 پینوشت:
رساله نماز و روزه آیتالله خامنهای، مسأله ۳۳۶ و 335
🖇 لینک مطلب:
https://btid.org/fa/news/330495
📎 #احکام_نماز
📎 #مبطلات_نماز
✅ محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...»
🔻میگفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش برکت زندگی است.»
🔻در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که میگفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از بیتالمال به گردنم نماند.»
🔻محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی درمعراج شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت.
🔻خدا را شکر میکنم که محمد من هم شهید شد.چون او شهادت را دوست داشت.خیلی شهادت را دوست داشت.
راوی: همسر شهید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_حیدر_کرار
#شهید_محمد_کامران
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتچهلودوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 تاریڪ تاریڪ جا خوردم
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوسوم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
شعاع نور
شعاع نور از بين پرده ها، درست افتاده بود روے چشمم ... بہ زحمت ڪمے بين شون رو باز ڪردم ... و تڪانے ...
درد تمام وجودم رو پر ڪرد ...
- هے
واضح نبود ... اوبران، روے صندلے، ڪنار تختم نشستہ بود ... از جا بلند شد و نيم خيز شد سمت من ...
- خیلے خوش شانسے ... دڪتر گفت بعيده بہ اين زودے ها بہ هوش بياے ... خون زيادے از دست داده بودے ...
گلوم خشڪ خشڪ بود ... انگار بزاق دهانم از روے ڪوير ترڪ خورده پايين مےرفت ... نگاهم توے اتاق چرخيد ...
- چرا اينجام؟ ...
تختم رو ڪمے آورد بالاتر ... و يہ تڪہ يخ ڪوچيڪ گذاشت توے دهنم ...
- چاقو خوردے ... گيجے دارو ڪہ از سرت بره يادت مياد ...
وسط حرف هاے لويد خوابم برد ... ضعيف تر و بےحال تر از اون بودم ڪہ بتونم شادے زنده موندنم رو با بقيہ تقسيم ڪنم... اما اين حالت، زمان زيادے نمےتونست ادامہ پيدا ڪنہ ...
نبايد اجازه مےدادم اونها از دستم در برن ... شايد اين آخرين شانس من براے حل اون پرونده بود ...
ڪمتر از 24 ساعت ... بعد از چهره نگارے ... لويد بهم خبر داد ڪہ هر سہ نفرشون رو توے یہ تعميرگاه قديمے دستگير ڪردن ... شنيدن اين خبر، جون تازه اے بہ بدنم داد ...
بہ زحمت از جا بلند شدم ... هنوز وقتے مےايستادم سرم گيج مےرفت و پاهام بےحس بود ... اما محال بود بازجويے اونها رو از دست بدم ...
سرم رو از دستم ڪشيدم ... شلوارم رو پوشيدم و با همون لباس بيمارستان ... زدم بيرون ... بدون اجازه پزشڪ ...
بقيہ با چشم هاے متحير بهم نگاه مےڪردن ... رئيسم اولين ڪسے بود ڪہ بعد از ديدنم جلو اومد ... و تنها ڪسے ڪہ جرات فرياد زدن سر من رو داشت ...
- تو ديوونہ اے؟ ... عقل توے سرتہ؟ ...
ديگه نمےتونستم بايستم ... يہ قدم جلو رفتم، بازوش رو گرفتم و تڪیہ دادم بہ ديوار ... و دڪمہ آسانسور رو زدم ...
- ڪے بہ تو اجازه داده از بيمارستان بياے بيرون؟ ... مےشنوے چے ميگم؟ ...
در آسانسور باز شد ... خودم رو بہ زحمت ڪشيدم تو و بہ ديوار تڪیہ دادم ...
- ڪسے اجازه نداده ... فرار ڪردم ...
با عصبانيت سوار شد ... اما سعے مےڪرد خودش رو مسلط تر از قبل و آروم نشون بده ...
- شنيدم اونها رو گرفتيد ...
با حالت خاصے بهم نگاه ڪرد ...
- ما بدون تو هم ڪارمون رو بلديم ... هر چند گاهے فڪر مےڪنم تو نباشے بهتر مےتونيم ڪار بڪنيم ...
نگاهم چرخيد سمتش ... لبخند معنادارے صورتم رو پر ڪرد...
- يعنے با استعفام موافقت مےڪنے ؟ ...
- چے؟ ...
- اين آخرين پرونده منہ ... آخريش ...
و درب آسانسور باز شد ...
«اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفرج»
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
#مردےدرآئینہ 💙 #قسمتچهلوسوم #رمانمعرفتے :) #قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱 شعاع نور شعاع نور از
#مردےدرآئینہ 💙
#قسمتچهلوچهارم
#رمانمعرفتے :)
#قلمشہیدسیدطاهاایمانے 🌱
بازگشت از جهنم
دنبالم از آسانسور خارج شد ...
- هر وقت از بيمارستان مرخص شدے در اين مورد صحبت مےڪنيم ...
ماه گذشتہ ڪہ در مورد استعفا حرف زده بودم، فڪر ڪرده بود شوخے مےڪنم ... بايد قبل از اينڪہ اين فڪر بہ سرم بيوفتہ ... با انتقاليم از واحد جنايے موافقت مےڪرد ...
بہ زحمت خودم رو تا اتاق صوتے ڪشيدم ... اوبران با يڪے ديگہ ... مشغول بازجويے بودن ... همون جا نشستم و از پشت شيشہ بہ حرف ها گوش ڪردم ... نتونستن از اولے اطلاعات خاصے بگيرن ...
دومين نفر براے بازجويے وارد اتاق شد ... همون ڪسے ڪہ من رو با چاقو زده بود ... بے ڪلہ ترين ... احمق ترين ... و ترسوترين شون ...
ڪار خودم بود ... بايد خودم ازش بازجويے مےڪردم ...
اوبران تازه مےخواست شروع ڪنہ ڪہ در رو باز ڪردم و يہ راست وارد اتاق بازجويے شدم ... محڪم راه رفتن روے اون بخيہ ها ... با همہ وجود تلاش مےڪردم پام نلرزه ...
درد وحشتناڪے وجودم رو پر ڪرده بود ...
با دیدن من برق از سرش پرید و چشم هاش گرد شد ...
- چيہ؟ ... تعجب ڪردے؟ ... فڪر نمےڪردے زنده مونده باشم؟ ...
بيشتر از اون ... اوبران با چشم هاے متعجب بہ من خيره شده بود ...
- تو اينجا چہ ڪار مےڪنے ؟ ...
سريع صندلے رو از گوشہ اتاق برداشتم و نشستم ... ديگه پاهام نگهم نمےداشت ...
- حالا فهميدے نشانم واقعے ... يا اينڪہ اين بارم فڪر مےڪنے اين ساختمون با همہ آدم هاش الڪين؟ ... اين دوربين ها هم واقعے نيست ... دوربين مخفيہ ...
پوزخند زد ... از جا پريدم و ... با تمام قدرت و ... مشت هاے گره ڪرده ڪوبيدم روے ميز ...
- هنوزم مےخندے؟ ... فڪر ڪردے اقدام بہ قتل يہ ڪارآگاه پليس شوخيہ؟ ... يہ جرم فدرالہ ... بهتره خدا رو شڪر ڪنے ڪہ بہ جاے اف بے آے ... الان ما جلوت نشستيم ...
اون دو تاے ديگہ فقط بہ جرم ايجاد ممانعت در ڪار پليس ميرن زندان ... اما تو ...
تو بايد سال هاے زيادے رو پشت ميله هاے زندان بمونے ... اونقدر ڪہ موهات مثل برف سفيد بشہ ... اونقدر ڪہ ديگہ حتے اسم خودت رو هم بہ ياد نيارے ...
اونقدر ڪہ تمام آدم هاے اين بيرون فراموش ڪنن يہ زمانے وجود داشتے ...
مثل يہ فسيل ... اونقدر اونجا مےمونے تا بپوسے ... اونقدر ڪہ حتے اگہ استخوون هات رو بندازن جلوے سگ ها سير نشن ...
و مے دونے ڪے قراره اين ڪار رو بڪنہ؟ ... من ...
من از اون دنيا برگشتم تا تو رو با دست هام خودم بندازم وسط جهنم ... جهنمے ڪہ هر روزش آرزوے مرگ ڪنے ... و هيچ ڪسے هم نباشہ بہ دادت برسہ ... هيچ ڪس ... همون طور ڪہ من رو تنها ول ڪرديد و در رفتيد ...
تو ... تنها ... بدون دوست هات ... اونها بالاخره آزاد ميشن ... اما تو رو وسط اين جهنم رها مےڪنن ...
سرم رو بہ حدے جلو برده بودم ڪہ نفس هاے عميقم رو توے صورتش احساس مےڪرد ... و من پرش هاے ريز چهره اون رو ... سعے مےڪرد خودش رو ڪنترل ڪنہ ...
اما مےشد ترس رو با همہ ابعادش، توے چشم هاش ديد ...
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 طرح رد مظالم در ماه ربیع الاول
#حجت_الاسلام_والمسلمین_حسینی_قمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌تربیت بچههاتون رو به هیچ احدالناسی نسپارید!🖐
🎙 استاد تراشیون
تربیت فرزند
#سبک_زندگی
#تربیت_فرزند
💢 شهدای آتشنشان
🍃 آتشنشانان شهید جلوهای امروزین از پدیدهی انسان ایرانی مؤمن بودند.
🎙 امام خامنهای مدظلهالعالی؛ ۱۳۹۵/۱۱/۱۶.
🔶
📎 #امام_خامنهای
📎 #آتش_نشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟨 هیچ وقت یک انسان را از رو ظاهرش قضاوت نکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انا لله وانا اليه راجعون
🖤🖤🖤
▪️ولَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
▪️و هـرگز گمان مبر آنان كه در راه خــدا كشته شدند مرده اند، بلكه زنده اند و نزد پروردگـارشان روزى داده می شوند
📗سوره آل عمران، آیه 169
#سید_حسن_نصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریههای مردم لبنان در خیابانهای بیروت
15-Abdolbaset-Shams(www.rasekhoon.net).mp3
1.25M
🟩 عبدالباسط
💠سوره شمش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روضهخوانی شهید سیدحسن نصرالله برای سیدالشهدا(ع)
شهادت مبارک سید😭😭
از دست علمدار علم افتاده
در فال من و تو ردّ غم افتاده
بر قامت سبز سرو دیدم امروز
از بعد "حسن" هزار خم افتاده
#بداهه
#مهتاب_بهشتی
#سید_حسن