eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
790 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت‌‌هشتادپنجم ﷽ .همه آماده حرکت به سمت فکه بودند از دور ابراهیــم را دیدم.
﷽ گردان کمیل، خط شــکن محور جنوبی و ســمت پاســگاه بــود. یکی از :فرماندهان لشکر آمد و برای بچه های گردان شروع به صحبت کرد ،برادرها، امشب برای عملیات والفجر به سمت منطقه فکه حرکت می کنیم دشمن سه کانال بزرگ به موازات خط مرزی، جلوی راه شما زده تا مانع عبور .شــود. همچنین موانع مختلف را برای جلوگیری از پیشروی شما ایجاد کرده .اما انشاءالله با عبور شما از این موانع و کانال ها، عملیات شروع خواهد شد با استقرار شما در اطراف پاسگاه های مرزی طاووسیه و رُشیدیه، مرحله اول .کار انجام خواهد شد بعد بچه های تازه نفس لشکر سیدالشهدا و بقیه رزمندگان از کنار شما عبور خواهند کرد و برای ادامه عملیات به سمت شهر العماره عراق می روند و .انشاءالله در این عملیات موفق خواهید شد :ایشان در مورد نحوه کار و موانع و راه های عبور صحبتش را ادامه داد و گفت مسیر شما یک راه باریک در میان میادین مین خواهد بود. انشاءالله همه شما که .خط شکن محور جنوبی فکه هستید به اهداف از پیش تعیین شده خواهید رسید صحبت هایش تمام شــد. بلافاصله ابراهیم شروع به مداحی کرد، اما نه مثل .همیشه! خیلی غریبانه روضه می خواند و خودش اشک می ریخت .روضه حضرت زینب را شروع کرد :بعد هم شروع به سینه زنی کرد، اولین بار بود که این بیت زیبا را شنیدم امان از دل زینب چه خون شد دل زینب بچه ها با ســینه زنی جواب دادند. بعد هم از اســارت حضرت زینب و .شهدای کربلا روضه خواند در پایان هم گفت: بچه ها، امشــب یا به دیدار یار می رسید یا باید مانند عمه .سادات، اسارت را تحمل کنید و قهرمانانه مقاومت کنید بعد از مداحی عجیب ابراهیم، بچه ها در حالی که صورت هایشان خیس از اشک بود بلند شدند. نماز مغرب وعشاء را خواندیم. از وقتی ابراهیم برگشته .سایه به سایه دنبال او هستم! یک لحظه هم از او جدا نمی شوم مــن به همراه ابراهیم، یکی از پل های ســنگین و متحرک را روی دســت .گرفتیم و به همراه نیروها حرکت کردیم حرکت روی خاک رملی فکه بســیار زجــرآور بود. آن هم با تجهیزاتی به وزن بیش از بیســت کیلو برای هر نفر! ما هم که جدای از وســایل، یک پل !سنگین را مثل تابوت روی دست گرفته بودیم همه به یک ستون و پشت سر هم از معبری که در میان میدان های مین آماده .شده بود حرکت کردیم حدود دوازده کیلومتر پیاده روی کردیم. رسیدیم به اولین کانال در جنوب .فکه. بچه ها دیگر رمقی برای حرکت نداشتند ساعت نه ونیم شب یکشنبه هفدهم بهمن ماه بود. با گذاشتن پل های متحرک .و نردبان، از عرض کانال عبور کردیم. ســکوت عجیبی در منطقه حاکم بود !عراقی ها حتی گلوله ای شلیک نمی کردند یک ربع بعد به کانال دوم رسیدیم. از آن هم گذشتیم. با بیسیم به فرماندهی .اطاع داده شد .چند دقیقه ای نگذشته بود که به کانال سوم رسیدیم ادامه دارد....