ءِ فَهَذِهِ الْأَیْدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ الْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا؛ گرچه پیشامدهاى ناگوار روزگار، مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولى در عین حال ارزش تو از نظر من ناچیز و سرزنشت بزرگ و ملامتت بسیار است، ولى چه کنم که چشمها پر اشک و سینهها سوزان است، که افراد نجیب حزب خدا، در جنگ با احزاب شیطان، که بردگانِ آزاد شده بودند، کشته میشوند و خون ما از سرپنجههاى شما مىریزد و گوشتهاى ما از دهنهاى شما بیرون مىافتد.
از این رو، عبودیت و بندگی باری تعالی، شجاعت و دلاوری، صبر و استقامت از جمله زیباترین شاخصهای اخلاقی هستند، که میتوانند در سختترین شرایط انسان را به خوبی یاری کنند.
#اهل_بیت
#حضرت_زینب_سلام_الله
#علیها
#رجب
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۷ "ثبات قدم" 🔹مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی ک
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۸
💢 علی مشکوک میزنه!
🔸 من برگشتم دبیرستان ...
زمانی که من نبودم، علی از زینب نگهداری می کرد.
حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
🔹سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم😋🍟
🍳 من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود!
دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد 🍟
🔸واقعا سخت می گذشت خصوصا به علی ... اما به روم نمی آورد ...
🔹طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا میذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... 😌 گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
🔹زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم!!!😒
🔹 حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه! هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ...
مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
🔹یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم...
حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
🔸شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم!!
🔹یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ 😊
🔹چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...😒
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 اصلاً چرا خدا ما رو آفرید؟
👈 جوابی که کمتر شنیدهاید!
#تصویری
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
💠مقدس تر از ردای علما
💢یکی از خانمهای فعال در دارالقرآن اصفهان، در دیدار با آیتالله صافی گلپایگانی اجازه خواست تا عبای ایشون رو ببوسد.
آیتالله صافی پرسیدند چرا؟
عرض کرد چون عبای شما مقدس است.
آیتالله صافی گفتند میخواهی مقدس تر از عبای خودم رو نشان بدهم تا ببوسیدش؟
بعد گفتند چادر خودتان رو ببوسید که مقدس از عبای من است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#پویش_حجاب_فاطمی پویشی مقدس برای صیانت از فرهنگ حجاب
هدایت شده از کانال ܝوܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝܨ و ܢ̣صــــیܝࡅ߳ߺߺܙ
دوستان وگرامییان به کمک سیل زده هابشتابیم.
لطفا به هرشکل ممکن اطلاع رساني ونشر بدین.
به کمک نیازمندان بشتابیم
▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰
توجه 👇👇👇👇👇👇👇👇👇توجه
هو الرزاق⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜هوالرزاق
لَن تَنالُواالبِر حتّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون
هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید
یاران گرامی نیازمندان آبرومند چشم انتظار کمکهای شما عزیزان هستند
در این ماهای پایانی سال به کمک نیازمندان بشتابید
ما واسطه خیر شماییم
به دست
ان شاالله بحق آبروی زهرای مرضیه خداوند دست یاری کنندگان را در محشر در دستان مادر اهل بیت بی بی دوعالم قرار دهد
نیت کنید و به حب فاطمه زهرا سلام الله علیها
هرقدر میتوانید کمک کنید
🌾شماره کارت
6063731047873121
🌴بانک قرضالحسنه مهر ایران
بنام سیدمحمدموسوی نژاد
اجرتان با زهرای مرضیه علیها سلام
جهت عضویت
http://eitaa.com/joinchat/239534098Cc921de0b4b👈
هدایت شده از کانال ܝوܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝܨ و ܢ̣صــــیܝࡅ߳ߺߺܙ
دوستان وگرامییان به کمک سیل زده هابشتابیم.
لطفا به هرشکل ممکن اطلاع رساني ونشر بدین.
به کمک نیازمندان بشتابیم
▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰▪️🔰
توجه 👇👇👇👇👇👇👇👇👇توجه
هو الرزاق⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜هوالرزاق
لَن تَنالُواالبِر حتّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون
هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید
یاران گرامی نیازمندان آبرومند چشم انتظار کمکهای شما عزیزان هستند
در این ماهای پایانی سال به کمک نیازمندان بشتابید
ما واسطه خیر شماییم
به دست
ان شاالله بحق آبروی زهرای مرضیه خداوند دست یاری کنندگان را در محشر در دستان مادر اهل بیت بی بی دوعالم قرار دهد
نیت کنید و به حب فاطمه زهرا سلام الله علیها
هرقدر میتوانید کمک کنید
🌾شماره کارت
6063731047873121
🌴بانک قرضالحسنه مهر ایران
بنام سیدمحمدموسوی نژاد
اجرتان با زهرای مرضیه علیها سلام
جهت عضویت
http://eitaa.com/joinchat/239534098Cc921de0b4b👈
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۸ 💢 علی مشکوک میزنه! 🔸 من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم، علی از
آل یاسین:
🌌 رمان شب #بدون_تو_هرگز 19
هم راز علی
🔺حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ...
زینب رو گذاشت زمین ...
- اتفاقی افتاده؟ ...😢
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ...
از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...
- اینها چیه علی؟ ...😒⁉️
رنگش پرید ...
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ...😢
- من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟😤
🔷 با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...
- هانیه جان؛ شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...☺️
💢 با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟😤
می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ... 💔
🔺نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ...
بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ...
با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت...😓
🔷خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین!
- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم...دیگه نمیارمشون خونه...زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد...حسابی لجم گرفته بود... 😤
- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ 😒
خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...
- این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ⁉️😊
خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ...
توی چشم هاش نگاه کردم ...
- نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...😊❣️
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
💢دغدغه شهدا
🔻رهبر انقلاب :
دیدید در وصیّتنامههای شهدا چقدر دربارهی حجاب توصیه شده؛ خب، حجاب یک حکم دینی است؛ این آرمان شهیدان فراموش نشود. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#پویش_حجاب_فاطمے پویشی از جنس دغدغه شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قدرت و شکوه زن
👈 قدرتها و ویژگیهایی که برخی از بانوان از آن بیخبرند ...
➕پیشنهاد علیرضا پناهیان برای مطالعه یک کتاب
#تصویری
💫پروردگارا . . .
چیزی که در توان ما نیست
بر گرده ما منه...
✨بقره آیه686
💫خدایا . . .
گاهی به من حق بده که
خسته بشم از همه چیز و همه کس
به من حق بده که شاکی بشم
از سنگینی باری که
ناخواسته روی دوش منه...
به من حق بده که شاکی بشم
از بودنم، از آینده نامعلوم خودم
من هم گاهی نیاز دارم
به اینکه اعتراف کنم
به خستگی هام، به تنهایی هام...
آره . . . نیاز دارم اما با همه ی اینها
شکر که تو هنوز پناه بی پناهی منی
شکر که اگه چیزی رو به من سپردی
مطمئن بودی که توانش رو هم دارم
شکر که حرفهای منو
به حساب ناشکری نمیذاری
شکر که از همه ی گفته و نگفته من
باخبری... شکرررر...
💫الحمدلله...💫
نهج البلاغه
۱۴۸- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ .
نهج البلاغه
و درود خدا بر او فرمود: انسان زير زبان خود پنهان است.
نهج البلاغه
۱۴۹- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ .
نهج البلاغه
و درود خدا بر او فرمود: نابود شد كسي كه ارزش خود را ندانست.
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار می رسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی، چه سبزه ای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدرست به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
خودت مگر که به زهرا توسلی کنی امشب
نمی رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
❗️از هشتک های انسانی تا هشتک های سگی
♨️هشتک #HeadScarfforHarmony (پوشش سر برای هماهنگی) در واکنش به حمله تروریستی نیوزلاند در شبکه های اجتماعی جهان ترند می شود اما در ایران سلبریتی ها و افراد به اصطلاح مدافع آزادی ، هیچ واکنشی به این حملات تروریستی نشان نمیدهند...
❗️اما همین افراد برای دفاع از آبروی سگ ها، کمپین «سگ فحش نیست» راه میندازن
☝️واقعا وقتی آدم می بینه افرادی با این سطح تفکر و این نوع دغدغه ها، مخالف حجاب هستند، بیشتر به داشتن حجاب افتخار می کنه.
#پویش_حجاب_فاطمے
🔹مهدی به خانه ای رسید که پیرزنی در حیاطش فریاد می کشید . مهدی در را هل داد . آب تا بالای زانوانش رسیده بود . پیرزن به سر و صورت می زد . مهدی گفت : چه شده مادر جان ؟ کسی زیر آوار مانده ؟ پیرزن که انگار جانی تازه گرفته بود با گریه و زاری گفت : قربانت بروم پسرم ...خانه و زندگی ام زیر آب مانده کمکم کن ! چند نفر به کمک مهدی آمدند . آنها وسایل خانه را با زحمت بیرون می کشیدند و روی بام و گوشه حیاط می گذاشتند
🔹پیرزن گفت : جهیزیه دخترم توی زیرزمین مانده . با بدبختی جمعش کرده ام . مهدی رو به احمد و هاشم کرد و گفت : یا الله زود جلوی در سد درست کنید ! احمد و هاشم سدی از خاک جلوی در خانه درست کردند . راه آب بسته شد . مهدی به کوچه دوید . وانت آتش نشانی را پیدا کرد و به طرف خانه پیرزن آورد . چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد . پمپ کار می کرد و آب زیرزمین لحظه به لحظه کم می شد . مهدی غرق گل و لای شده بود . پیرزن گفت : خیر ببینی پسرم . . .یکی مثل تو کمکم می کند آنوقت شهردار ذلیل شده از صبح تا حالا پیدایش نیست . مگر دستم بهش نرسد . . . مهدی فرش خیس و سنگین شده را با زحمت به حیاط آورد . اگر دستم به شهردار برسد حقش را کف دستش می گذارم
🔹 چند ساعت بعد جلوی سیل بطور کامل گرفته شد . مهدی پمپ را خاموش کرد و پیرزن هنوز دعایش می کرد . گروههای امدادی پتو و پوشاک و غذا بین سیل زده ها تقسیم می کردند . مهدی رو به پیرزن گفت : خب مادر جان با من امری ندارید ؟ پیرزن گریه کنان دست رو به آسمان بلند کرد و گفت : پسرم ان شاء الله خیر از جوانی ات ببینی . برو پسرم دست علی به همراهت . خدا از تو راضی باشد . خدا بگویم این شهردار را چه کند . کاش یک جو از غیرت و مردانگی تو را داشت . مهدی از خانه بیرون رفت . پیرزن همچنان او را دعا می کرد و شهردار را نفرین ! دریغ از این که پیرزن بداند شهردار شهرشان همین جوان است آقا مهدی باکری
پ.ن: حالا هم در سیل شمال کشور آنها که تفکر انقلابی دارند پای کارند برخی مسئولین در خواب
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
👆اینم پیشنهاد خوب یکی از عزیزان که خواستند منتشر بشه
#پویش_حجاب_فاطمے
#نظرات_شما