eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
776 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
9.7هزار ویدیو
336 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ #استغفار امان الهی در بین مردم : پس بسیار بگو «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلَهُ التَّوبَه» حکمت_بلاها 🌹آیت الله #بهجت : خداوند ،نوازل و بلاها را بدون #حکمت و بدون ملاک و مصلحت نمی فرستد ،بلکه برای #دعا و تضرع ما می فرستد.بنابراین ،برای رفع آنها #دعا لازم و تضرع به درگاهش مطلوب است. "فلو لا اذ جاء هم باسنا تضرعوا" پس ای کاش که وقتی بلا و سختی ما به آنان می آمد، تضرع میکردند. 📚منبع: در محضر آیت الله بهجت، ص 379 ❀ اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ❀
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۱ "استقامت" 🔹اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب ها
رمان شب ۲۲ "علی زنده است" 🔹 ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید ... ما همدیگه رو می دیدیم ... ⭕️ اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... 🔸 از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم. - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست😢 به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ... ✅ بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ... ⭕️ از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ... 🌷 بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد...اینها اولین جملات من‌ بود... 💢 علی زنده هست...😭 من علی رو دیدم...علی زنده ست... بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ...😭
پدرها جلوی دختر لباس عوض نکنند، ممکنه برای بچه بلوغ زودرس بیاره یا کنجکاوی. حتی پوشیدن رکابی و شلوارک هم ایراد داره. در مجموع توجه کودک در این سن به سمت شناخت جنسیت معطوفه. و هر چه پوشیده تر با جنس مخالف ارتباط بگیره سالمتر رشد میکنه. در تماسهای سایرین هم همینطوره. بوسیدن، بغل کردن، فشار دادن، نوازش و لمس توسط خودتون و سایرین مثل پدر بزرگ ها و عمو و دایی و غیره خوبه به این مسأله توجه بشه. 👈نقاط خاص مثل لب یا ران ها یا باسن که محرک جنسی هستند نباید مورد بوسه قرار بگیرند. ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
🎯 چند توصیه درمورد شوره‌سر 👈 پرهیز از خارش پوست سر با ناخن وشانه تیز 👈 ماساژ پوست سر واستفاده ازفشار پخش شده دوش آب درهنگام شست‌وشو 👈 استفاده از آب باگرمای مناسب برای شستشوی سر 👈 خشک کردن موی سر بدون استفاده از خشک‌کن ودر صورت استفاده با دمای پایین 👈 بهداشت سر وعوض کردن دائم روکش بالش خواب 👈 عدم استعمال دخانیات درصورت امکان 👈 استفاده از شامپوی ملایم ومناسب سر(ازنظر خشکی ویا چرب بودن) 👈 ماساژ ۲۰دقیقه پوست سر با سرکه رقیق،پیش از آب‌کشی. ویا ماساژ سر با شانخ وبرس آغشته به نمک خوراکی. 💥نڪته‌مهم: در صورتی‌که به مدت زیادی شوره سر مشاهده شود، باید آن را جدی گرفته،زیرا پوست سر دراین شرایط می‌تواند میزبان بسیاری از باکتری‌ها وقارچ‌ها شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واژه تسلیت چقدر آشناست برای ملتی که دائم باید به خاطر نداشتن افراد دلسوز آن را سالی چندبار تکرار کند... تسلیت برای آمدن سیلاب، تسلیت برای نداشتن مدیریت بحران قوی، تسلیت برای نداشتن مسئول دلسوز، تسلیت برای نداشتن جاده مناسب، تسلیت برای ریزش پل، تسلیت برای سوختن بچه ها در مدرسه، تسلیت برای عدم بازسازی بافتهای فرسوده تسلیت برای آتش سوزی، تسلیت برای تشنگی و خشکیدگی سرزمینم، تسلیت برای اسید پاشی، تسلیت برای نداشتن هزینه درمانی و مرگ به اجبار تسلیت برای کشته شدن محیط بانان، تسلیت برای دست فروشی زنان، تسلیت برای پدیده ی گور خوابی تسلیت برای کودکان کار تسلیت برای نبود امکانات و تجهیزات آتشنشانی تسلیت برای ناامنی خانه های مسکن مهر و هزاران تسلیت دیگر...این است ایران همیشه عزادار
‍ ‍ 🍁‍ رجبیون کجایند؟ 🍁‍ 🍃‍ حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است: روز رستاخیز سروشى از درون عرش ندا می دهد《 این الرجبیون؟》 رجبیون کجایند؟ 🍃‍ گروهى برمی خیزند که چهره شان براى مردم محشر می درخشد، بر سرشان تاج پادشاهى آکنده از مروارید و یاقوت است. همراه هر یک از ایشان هزار فرشته از سوى راست و هزار فرشته از سوى چپ ایستاده اند و به او می گویند اى بنده خدا! کرامت خداى بر تو گوارا باد! 🍃‍ از عرش هم ندا می آید که اى بندگان من! سوگند به عزت و جلال خودم جایگاه شما را گرامى و عطاى شما را جزیل قرار می دهم و غرفه هایى از بهشت به شما ارزانى می دارم که از زیر آن جوی ها جارى است و جاودانه در آن خواهید بود و پاداش عمل کنندگان چه نیکوست ، شما براى من در ماهى، روزه ی مستحبى گرفتید که حرمت آن ماه را بزرگ و حق آن را واجب کرده ام. اى فرشتگان من! این بندگان و کنیزکان مرا به بهشت درآورید. 🍃‍ امام صادق علیه السلام اضافه فرموده که این پاداش کسى است که چیزى از ماه رجب را روزه بگیرد، هر چند یک روز از دهه اول یا دوم یا آخر آن باشد. 📕 روضة‌الواعظین، ج۲، ص۴۰۲
چرا فقط چادر حجاب برتر و کامل است؟ #پویش_حجاب_فاطمے
8.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 با مخالفت‌های غیرمنطقی پدر و مادرم چه کنم؟ #تصویری
🔷 آیت‌الله دژکام نماینده رهبر معظم انقلاب در شیراز: باید ببینیم شهرداری چه بر سر مردم آورده است؟ / شهرداری مسیل را گرفته و ساختمان و بلوار کشیده، معلوم است سیل جاری میشود. / در جریان امور، نفهم ها تصمیم میگیرند و نفهم ها به مسوولیتشان عمل نمیکنند./ در بازدید از مناطق سیل‌زده با خشم و عصبانیت مردم روبرو شدیم؛ مردم به مسوولان فحش میدهند و حق دارند هر بدی به ما بگویند. #سیل_شیراز
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
رمان شب #بدون_تو_هرگز ۲۲ "علی زنده است" 🔹 ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن
رمان شب 23 قسمت بیست و سوم:آمدی جانم به قربانت 🌻شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدرکه اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه منم از فرصت استفاده کردم با قدرت و تمام توان درس می خوندم ترم آخرم و تموم شدن درسم با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد التهاب مبارزه اون روزها شیرینی فرار شاه ، با آزادی علی همراه شده بود ... 🌻صدای زنگ در بلند شد در رو که باز کردم ... علی بود ... علی 26 ساله من ... 😭 مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ... ✔️زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... 🔻و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود 🌻من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... 🌻دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ... - بچه ها بیاید یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه 😢 🔹علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ... - مریم مامان،بابایی اومده ... 🔸علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ... میرم برات شربت بیارم علی جان ... چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی 😭 بغض علی هم شکست ... 😭😭😭😭 محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ... من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ،به سخت ترین شکل می گذشت ... 🔷بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ،علی گویان ... دوید داخل.... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... 😔علی من، پیر شده بود ... 😭😭😭😭❤️