ديدن-نامحرم.mp3
6.34M
🎙اگر نمیتوانید به نامحرم نگاه نکنید، حتما این سخنرانی شنیدنی را گوش کنید.
✅حاج آقا دارستانی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
"بله" را جانشین "نه" کنید
مثلا وقتی فرزند شما میگه: می تونیم بریم بازی؟
به جای "نه تو هنوز ناهار نخوردی"،
بگویید: "بله، البته کمی بعد از اینکه نهار خوردی!"
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ: مادر هیجانی‼️
🎤حجت الاسلام والمسلمین تراشیون
#تربیت_فرزند #مادر
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
یڪنخےازچادࢪت🍃
دࢪ جوےڪوچہغࢪقشد
ڪوچہࢪاعطࢪگلاب 🌹🍃
اصل ڪاشان دادھ است
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
#مشوق_حجاب_نوروزی 🎏
💟عید نوروز و فضای صمیمانه ای که بر روابط با دوستان و اطرافیان در این ایام حاکم است، فرصت مناسبی را ایجاد خواهد کرد تا قدمی هرچند کوچک برای ترویج حجاب برداریم😍
💓 پیامبر اکرم- صلوات الله علیه- فرمودند: امّت من تا هنگامى که یکدیگر را دوست بدارند، به یکدیگر هدیه🎁 دهند و امانتدارى کنند، در خیر و خوبى خواهند بود. (عیون اخبار الرضا ج۲ ، ص۲۹ ، ح۲۵) می توانید در ایام نوروز که اغلب به دید و بازدید سپری می شود، از این فرصت که فضای صمیمی تری☺️نیز حاکم است برای دادن هدایای خود استفاده نمایید.
ادامه دارد•°•
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
🌿زنها از مردها قویتر عمل کردند....
🔺رهبرانقلاباسلامی: در پشت جبهه، زنها از مردها قویتر عمل كردند. در داخل خانهها مادرها، از پدرها قویتر عمل كردند. خدا شاهد است كه انسان از هيجان به پرواز در میآيد، هنگامى كه ميبيند مادر چهار يل را كه در راه خدا شهيد شدند، عكسهايشان به ديوار اتاق زده و مادر مثل يك شيرزن، مثل زنهاى بزرگ تاريخ كه قرآن از اينها اسم آورده، با يك روحیّهاى حرف ميزند انگار كه اين بچّهها توى اتاق نشستند، انگار اينها عكس نيست، اينها خود آن بچّههايند كه اینجا نشستند، با همين روحیّه حرف ميزند، من ديدم.
➡️ ۱۳۶۳/۰۲/۱۲
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
بسم الله الرحمن الرحیم
باصلوات بر محمد وآل محمد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
السلام علی ربیع الانام نضرة الایام
🔻پيامبراكرم صلّیاللهعلیهوآله:
الضَّیفُ یَنزِلُ بِرِزقِهِ وَ یَرتَحِلُ بِذُنوبِ
أهلِ البَیتِ.
❇️ #مهمان با روزی خود (بر میزبان) وارد میشود و با گناهان (آمرزیدة) اهل خانه خارج میگردد.
📚 مستدرک، جلد ١٦، صفحه ٢٥٨
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
#مثل_خدا_باش💗
مثل خدا باش
خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !
مثل خدا باش ،
با مظلومان و درمانده گان دوستی کن!
مثل خدا باش ،
عیب و زشتی دیگران را فاش نکن!
مثل خدا باش ،
در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن!
مثل خدا باش ،
بدون توقع و چشمداشت نیکی کن!
مثل خدا باش ،
بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن!
مثل خدا باش ،
با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن!
مثل خدا باش ،
اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش
مثل خدا باش ،
برای اطرافیانت دلسوزی کن.
مثل خدا باش ،
مهربان تر از همه ...!
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
⚘﷽⚘ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_چهارم با سردرد بدي از خواب بيدار ميشم ، هوا تاريك شد
⚘﷽⚘
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم رو روي سرم مرتب ميكنم قدمي برميدارم اما پاهام سست ميشن
" با رفتن و ملاقاتش فقط جدايي سخت تر و وابستگي بيشتر ميشه ، اصلا معلوم نيست خانوادش راهم بدن يا نه. واي خدا. چرا اومدم. سريع به ماشين برميگردم ، سوار ميشم و حركت ميكنم ، بايد برم به همونجايي كه اميرحسين رو از خدا خواستم و همون مرداي ناب خدايي رو واسطه قرار بدم.
. گل هاي نرگس رو تو دستم جا به جا ميكنم و آروم قدم ميزنم ، با دقت كه يه وقت پام روي قبري نره. قطعه 40 . سرداران بي پلاك . از ورودي كه وارد ميشم گل هاي نرگس رو روي قبور شهداي گمنام ميزارم ودر اولين قطعه روبه روي فانوسي سر قبر يكي از شهدا ميشينم. با ولع بو ميكشم اين عطر مقدس رو ، اين آرامش رو ، اين عشق رو. چه حس و حال خوبي داشت رفاقت با شهدا. زيارت عاشوراي كوچيكي رو از تو كيفم در ميارم و شروع ميكنم به خوندن.
_ السلام و عليك يا اباعبدالله
السلام و عليك يابن الرسول الله
به سجده كه ميرسم ، سرم رو روي سنگ قبر روبه روم ميزارم و سجده ميرم ، يه سجده طولاني ، با اشك ، آه و حسرت و يا شايد التماس . براي برگردوندن همه زندگيم. سرم رو از سجده بلند ميكنم. به رو به روم خيره ميشم و به اشتباهاتم فكر ميكنم از همون بچگي تا الان. تا اینکه میرسم به حال. اولین اشتباه ، چقدر زود از رحمت خدا ناامید شدم. چرا به امیرحسین نگفتم. خدااااایااااا ناامیدی گناهه ولی خستم. دیگه نمیکشم......
خودم رو روی قبر میندازم و گریه که نه ضجه میزنم _ خدایا چرا ؟ چرا محکوم شدیم به این جدایی؟ چرا امیرحسینم رو ازم گرفتی ؟ چرا؟ چرا انقدر اشتباه کردم ؟............
هوا تاریک شده ، فانوسای روشن سر قبر شهدا فضا رو خاص کرده و زیبایی فوق العاده ای به فضا میبخشن.
با وجود فانوس ها باز هم محیط حالت سایه روشن و کمی تاریکه.
حتما تا الان مامان اینا حسابی نگران شدن ، هنوز سیر نشده بودم ولی باید میرفتم ، با همون هق هق گریه از جام بلند میشم ، آروم آروم به سمت ماشین حرکت میکنم که صدایی میخکوبم میکنه_ حانیه ساداتم؟
چشمام رو میبندم ، مطمئنا توهمی بیش نیست ولی کاش این توهم دوباره تکرار بشه ، کاش دوباره صداش رو بشنوم حتی تو خیال. بگو بگو . چشمام رو باز میکنم و با چشمای سرخ و پف کرده امیرحسین روبه رو میشم ، با بهت بهش خیره میشم. یه دفعه جلوی پام زانو میزنه ، گوشه چادرم رو میگیره و روی صورتش میزاره و با صدای گرفته ای که همه دنیای من بود میگه _ چرا خودت و منو اذیت میکنی؟ حانیه چرا؟ فقط دلیلش رو بگو ؟ چرااااااا؟
"چرا صداش میلرزه؟ چرا صداش گرفته؟ چرا چشماش سرخه؟ چرا شونه هاش میلرزه؟ چرا داره گریه میکنه ؟ به خاطر منه؟ به خاطر کارای منه؟ "
کنارش روی زمین زانو میزنم ، سرش رو بالا میاره و زل میزنه تو چشمام .
با صدای لرزون و بریده بریده بدون مقدمه براش تعریف میکنم ، از آشناییم با آرمان ، از رفتنش ، از برگشتش ، از تهدیدش.
و امیرحسین تمام مدت سکوت کرده بود و گوش میداد.
حرفام تموم میشه ، سرم رو بالا میارم تا عکس العملش رو ببینم که با صورت سرخ ، چشمای بسته و لب هایی که روی هم فشار داده بود مواجه میشم ، میدونستم دلیلش غیرته. غیرتی که این روزها کم پیدا میشد. دوباره بهش خیره میشم چیزی رو زیر لب زمزمه میکنه . بعد از چند ثانیه چشماش رو باز میکنه و با آرامش و لبخند میگه _ خب؟ همین؟
با تعجب بهش نگاه میکنم. خودش ادامه میده _ روز خاستگاری هم گفتم ، من با گذشتت زندگی نمیکنم بلکه میخوام ایندت رو بسازم. مهم حاله نه گذشته. درسته ؟
نمیدونستم چیزی بگم ، چقدر این مرد بزرگ بود ، چقدر با گذشت و فداکار بود .
_ یع....یعنی..... تو....تو....هنوزم....حاضری با من ازدواج کنی ؟
از جاش بلند میشه و به سمت قسمت خروجی حرکت میکنه و میگه:
امیرحسین _ دروغ گناهه ولی مصلحتیش نه. دروغی که از تفرقه جلوگیری کنه مصلحته.
کلافه دستش رو تو موهاش میبره و آروم جوری که سعی داشت من نشنوم میگه البته کلاه شرعی
بعد دوباره ادامه میده ، یکی با من سر مسئله کاری لج بوده و بعد تو رو تهدید میکنه تو هم ناچار به پذیرش این میشی که به من اینجوری بگی و از هم جدا بشیم.
بعد به سمت من برمیگرده و با لبخند میگه _ شما نمیاید؟
با تعجب بهش خیره میشم ، با بهت و بدون هیچ حرفی بلند میشم و به طرفش میرم.
امیرحسین _ ماشین اوردی؟
سرم رو تکون میدم.
امیرحسین _ خانوم افتخار میدن منم برسونن؟
دوباره سرم رو تکون میدم. تازه فرصت میکنم براندازش کنم، چقدر لاغر شده بود ، دوباره بغض و بغض.
نمیتونستم انقدر مهربونی ، گذشت و بزرگی رو درک کنم. حقا که بنده خدا بود، حقا که پیامبر حضرت محمد ، مولاش امام علی و اربابش امام حسین بود.
ادامه 👇
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ ܫܦ̇ـــߊܦ̇ߺܙ و حـܥܼــߊܥ̣ߺ
⚘﷽⚘ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_پنجم دستگيره در رو ميكشم و از ماشين پياده ميشم ، چادرم
ادامه رمان👇👇👇
حقا كه الگوش اماماي بزرگوار و شهدا بودن ، امیرحسین نمونه بارز و کامل یه مسلمون شیعه بود.......
_ میشه بشینی پشت فرمون.
امیرحسین _ چه عجب لب باز کردی ، فکر کردم زبونتو موش خورده.
_ امیرحسین . تو خیلی خوبی
با ذوق بهم نگاه میکنه و میگه
امیرحسین _ واقعاااا؟ قدرمو بدون پس
بعد هم یه لبخند دندون نما تحویلم میده و ادامه میده_ خوبی از بانوئه که مارو خوب میبینه.
چقدر دلم میخواست همونجا سجده شکر برم ، برای این عشق ، برای این زیبایی ، برای این مرد ، برای این لطف خدا.......
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ؛
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟
ادامه دارد...
🌹🍃در اسلام و در فرهنگ اسلامی ، خانواده با دوام است.
✅توی خانواده پدر بزرگها و مادر بزرگها و پدر و مادر هستند، نوهها و نتیجههایشان را می بینند ... سنتها را به هم منتقل میکنند. نسل گذشته مواریث خودش را به نسل بعد تحویل می دهد، بریده و بیریشه و تنها و بیعاطفه بار نمیآیند.
❣"مقام معظم رهبری"
📗مطلع عشق/۳۲
#سبک_زندگی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx