eitaa logo
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
792 دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
9.3هزار ویدیو
334 فایل
♦️حجاب من نشانه ایمان وولایتمداری ام است. 🌴کانال سنگر عفاف وتربیت👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی شکر ، بمونه به یادگار… شما روزه اولی ها چشم‌دشمن رو کور کردین هیچ کسی مثل شماها توی دهن رسانه ها نزده آخه همه شون باهم جمع شده بودن میگفتن شماها از دین عبور کردید اما شما زبون روزه سر ظهر، با حجاب کامل و گرمای هوا اونم توی روز غیر تعطیل و … کولاک کردید شاید خیلی از چهره های مذهبی صاحب رسانه بی تفاوت باشن اما خدا بی تفاوت نیست … امام حسین یادش نمیره چه کار بزرگی کردید 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔰تربیت فرزند، با رفتار و گفتار مادر است.. 🔸مادر میتواند فرزندان را به بهترین وجهی تربیت کند. تربیت فرزند به وسیله‌ی مادر ، مثل تربیت در کلاس درس نیست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالائی خواندن است؛ با زندگی کردن است. مادران با زندگی کردن، فرزند تربیت میکنند. 🔸هرچه زن صالح‌تر، عاقل‌تر و هوشمندتر باشد، این تربیت بهتر خواهد شد.بنابراین برای بالا رفتن سطح ایمان، سطح سواد، سطح هوش بانوان، در کشور باید برنامه‌ریزی شود.‌‌ 🗣مقام معظم رهبری.۱۳۹۲/۱۱/۲ 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
⚠️ علت کلیدی کاهش فرزندآوری! ‼️آیا الان می‌شود به مردم گفت، جامعه اسلامی نیاز به جمعیت بیشتر دارد؟ چه واکنشی خواهند داشت؟ حداقل این است که یک نیشخند می‌زنند!! چرا؟ ♨️باید باور کنیم خدای ارزانی و گرانی یکی است. قدرت خدای ارزانی بیشتر از خدای گرانی نیست. خدای گرانی، ضعیف‌تر از خدای ارزانی نیست! 🔴همین فقر بود و عرب از ترس فقر بچه‌هایش را می‌کشت. همین خدا به عرب گفت بچه‌هایتان را از ترس فقر نکشید. ⚡️چون خداست که روزی آنها و شما را می‌دهد. این حرف برای همین امروز ماست. خداوند به ما می‌گوید از ترس رزق و روزی بچه‌هایتان را نکشید. ❌️ امروزه بسیاری از مردم به این قاعده اعتقاد ندارند چون تربیتشان تربیت توحید محور نبوده که روی حرف خدا حساب باز کنند. اما وقتی دولت یک کلمه می‎‌گوید از هفته آینده طرحی اجرا خواهد شد که کالاهای اساسی بدون توجه به ارز آزاد، به دست مردم برسد، در دلها امید تولید می‌شود. اما خدا می‌گوید به من اعتماد کن، ما اعتماد نمی‌کنیم!! 🎙حجت الاسلام عباسی ولدی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
‌🔹 ⏰ برای بیدار کردن کودک بهتر است از یک ساعت زنگ دار، البته با نظارت و تنظیم آن توسط والدین استفاده شود؛ و صبح زمانی که ساعت زنگ خورد صبر کنید تا کودک از خواب بیدار شود و آن را قطع کند و اگر نشد او را آرام تکان دهید و بگویید که زمان خواب تمام شده است. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔴اهمیت ارتباط صمیمانه پدر و دختر 🔹بسیاری از زنان موفق در دوره کودکی و نوجوانی، پدرانی داشته‌اند که استعداد و احساسات مربوط به جذابیت و دوست‌داشتنی بودن را در آن‌ها پرورش داده‌اند. ⚠️دخترانی که در سن بلوغ رابطه بهتری با پدران‌شان دارند، بدون شک در تحصیل و دوست‌یابی موفق‌تر بوده و، رابطه زناشویی بهتری نیز با همسران‌شان خواهند داشت. 🔹حاکمیت بهداشت روان در خانواده می‌تواند دخترانی نیرومند را تربیت کند که همگام با قوانین خانه،شرایط اجتماعی را درک کرده و بدون این‌که تسلیم هیجانات عاطفی شوند، مسیر موفقیت را طی می‌کنند. 🔥 از این‌رو، پدر نقش بسزایی در شکل‌گیری شخصیت زنی دارد که خود و اطرافیانش او را موفق می‌دانند. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌼🍃 ✨خـدای مـن... 🌼تو زیباترین ﺣﻀﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ 🌼ﻭ ﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ✨ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ 🌼ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ✨ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﺕ 🌼ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭتمندانه ات ✨خـدایا... 🌼ما را از آغوش اَمن خود جدا مکن آمین یا رب العالمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌اردیبهشتی ها قدر تموم دنیا مهربونن! آدمایی که خدا روح فرشته‌ها رو توی وجودشون دمیده و تموم زیبایی‌ها رو جسمشون کشیده! به وقت سختی‌ها مثل سنگ مقاوم میشن و هیچ غم و ناامیدی رو تو خودشون راه نمیدن و به وقت آسانی‌ها، مثل موم نرم و لطیف میشن و تموم مهر و محبت وجودشون رو پیشکش حضور آدما میکنن. باید دست خدارو بوسید! باید یه اردیبهشتی رو توی زندگی داشت و دیگه به هیچ چیز و هیچ‌کس دیگه ای فکر نکرد! باید حضورشون رو به آغوش کشید و همیشه قبل از گفتن هر جمله‌ای بهشون گفت: «باید اول به تو گفتن، تو چنین خوب چرایی؟» گل‌های سر سبد عشق، زندگی و خوشبختی تولدتون مبارک! تقدیم به اعضا گرامی اردیبهشت یها 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدودو #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے🌱 رهایت نمي كنم هنو
💙 :) 🌱 سربار نگاهش برگشت روي من ... دستش رو محكم تر با هر دو دستم گرفتم ... ـ اگه مي خواي بري داخل براي زيارت، برو ... اما قسم بخور برمي گردي ... من همين جا مي مونم تا برگردي ... دوباره ديدن لبخندش، وجود طوفان زده ام رو كمي آرام كرد ... ـ قطعا دوستان تون برنامه ديگه اي دارن ... محكم تر دستش رو گرفتم و ايستادم ... ـ واسم مهم نيست ... مي خوام با تو حرف بزنم ... نه با اون ... نه با هيچ كس ديگه ... مرتضي داشت توي اون صحن و شلوغي دنبال من مي گشت ... براي چند لحظه نگاهم برگشت روش ... اون همه حرف و كلام شيواي اون نتونسته بود قلب من رو به حركت بياره ... كه جملات ساده اين جوان، در وجودم طوفان به پا كرده بود ... نمي دونستم چقدر مي تونستم به جواب سوال هام برسم اما مي دونستم حاضر نبودم حتي براي لحظه اي اين فرصت رو از دست بدم ... فرصتي رو كه شايد نه تقدير و اتفاق ... كه خداي اين جوان رقم زده بود ... آرام دست ديگه اش رو گذاشت روي شونه ام ... ـ امشب، شب ميلاده ... بعد زيارت حضرت، قصد دارم برم جكمران ... ـ پس منم ميام ... اينجا صبر مي كنم، از زيارت كه برگشتي باهات همراه ميشم ... چهره اش پشت اون لبخند محجوبانه پنهان شد ... و آرام دستش رو گذاشت روي دست هام ... دست هايي كه دست ديگه اش رو رها نمي كردن ... ـ فكر مي كنيد همراه تون، اين مسئوليت رو قبول كنن كه در يه كشور غريب، شما رو به يه فرد ناشناس بسپارن؟ ... بي اختيار بغض، مسير گلوم رو بست ... حس كردم هر لحظه است كه چشم هام گر بگيره ... نمي دونم چرا؟ اما نمي تونستم ازش جدا بشم ... ـ نمي خواي همراهت باشم؟ ... ـ اينطور نيست ... ـ تو من رو قبول كن ... قول ميدم سربارت نباشم .. براي لحظاتي سرش رو با همون لبخند، پايين انداخت ... هنوز مرتضي ما رو بين اون جمع پيدا نكرده بود ... هر لحظه كه مي گذشت، ترس عجيبي وجودم رو پر مي كرد ... نكنه مرتضي ما رو ببينه و جلو بياد و مانع بشه ... نكنه اين جوان، من رو قبول نكنه ... نكنه كه ... نگاه پر از ترسم بين چهره اون و مرتضي مي چرخيد ... ـ ساعت 2 ... ورودي جنوبي مسجد ... اونجا بايست ... من پيدات مي كنم ... گل از گلم شكفت ... مثل اينكه روح تازه اي درونم دميده باشن ... بدون اينكه لحظه اي فكر كنم قبول كردم ... مي ترسيدم يه ثانيه ترديد كنم و همه چيز بهم بخوره ... به گرمي دستم رو فشرد و از من جدا شد ... و من تا لحظه اي كه از تصوير چشمانم محو نشده بود هنوز بهش نگاه مي كردم ... همين كه بين جمعيت از نظرم مخفي شد، رفتم سمت مرتضي ... اون هم تا چشمش به من افتاد، حركت كرد ... ـ خسته كه نشدي؟ ... با انرژي بي سابقه اي بهش لبخند زدم ... ـ نه، اصلا ... تا اينجا كه شب فوق العاده اي بود ... با تعجب بهم نگاه مي كرد ... توي كشور بي هم زبان، توي صحن مسلمان ها نشسته بودم ... چطور مي تونست ساعت هاي ي ب كاري برام فوق العاده باشه؟ ... با همون لبخند و انرژي ادامه دادم ... ـ اينجا با يه نفر دوست شدم ... يه مسلمان كه خيلي سليس به زبان ما حرف مي زد ... با هم ساعت ، 2 ورودي جنوبي مسجد جمكران قرار گذاشتيم ... چهره مرتضي خيلي جدي شده بود ... حق داشت ... شايد بچه نبودم اما براي اون مسئوليت محسوب مي شدم ... اگر اتفاقي توي كشورش براي من مي افتاد، نه فقط اون، خيلي هاي ديگه هم بايد جواب گوي دولت من مي شدن ... معلوم بود چيزهاي زيادي از ميان افكارش در حال عبوره ... اما اون آدمي نبود كه سخني رو نسنجيده و بي فكر به زبان بياره ... داشت همه چيز رو بالا و پايين مي كرد ... ـ فكر نمي كنم شام رو كه بخوريم ... بتونيم تا ساعت 2 خودمون رو به ورودي جنوبي برسونيم ... جمعيتي كه امشب اونجا هستن و دارن به سمتش ميرن خيلي زيادن ... چطور مي خواي بين چند ميليون آدم پيداش كني؟ ... گذشته از اين، سمت جنوبي ... 2 تا ورودي داره ... جلوي كدوم يكي قرار گذاشتيد؟ ... ناخودآگاه يه قدم رفتم عقب ... چند ميليون آدم؟ ... 2 تا ورودي؟ ... اون نگفت كدوم يكي ... يعني مي خواست من رو از سر خودش باز كنه؟ ... ادامه داردـ....
کانال ܢܚܝ̇ߺܭَــܝ‌ ܫܦ̇ـــߊ‌ܦ̇ߺܙ‌ و حـܥܼــߊ‌ܥ̣ߺ
﷽ #مردے‌در‌آئینہ 💙 #قسمت‌صدوسه #رمان‌معرفتے :) #قلم‌شہید‌سید‌طاها‌ایمانے 🌱 سربار نگاهش برگشت
                  ﷽ 💙 :) 🌱 تنوره درد يه حس غم عجيبي وجودم رو پر كرده بود ... دلم مي خواست گريه كنم ... يكي دو قدم از مرتضي فاصله گرفتم و بي اختيار نگاهم توي صحن چرخيد ... بين اون همه آدم ... اون همه چهره ... توي اون شلوغي ... چه انتظاري داشتم؟ ... شايد دوباره اون رو ببينم؟ ... نمي تونستم باور كنم اون، من رو پيچونده و سر كار گذاشته ... شايد مي تونستم اما دلم نمي خواست ... هر لحظه بغض گلوم سنگين تر مي شد ... به حدي كه كنترلش برام سخت شده بود ... مرتضي اومد سمتم ... نمي دونست چرا اونطوري بهم ريختم ... منم قدرت توضيح دادن نداشتم ... نه قدرتش رو، نه مي تونستم كلمه اي براي توضيح دادن حالم پيدا كنم ... حسي غيرقابل وصف بود ... سوال هاي بي جوابش در برابر پريشاني و آشفتگي آشكار من، بعد از سكوتي چند لحظه اي به دلداري تبديل شد ... هر چند دردي از من دوا نمي كرد ... ـ قرار گذاشتيم بعد از شام بريم مسجد جمكران ... و تا هر وقت شب كه شد بمونيم ... البته مي خواستيم زودتر بريم اما شما خواب بودي و درست نبود تنها توي هتل بزاريمت و خودمون ... كلماتش توي سرم مي پيچيد ... دلم نمي خواست هيچ كدوم شون رو بشنوم ... مي دونستم به خاطر من برنامه شون بهم ريخته اما پريشان تر از اين بودم كه تشكر يا عذرخواهي كنم ... يا هر كلمه اي رو به زبون بيارم ... رفتم و همون گوشه صحن، دوباره يه جا پيدا كردم و نشستم ... سرم رو پايين انداختم و دستم رو گرفتم توي صورتم ... نمي خواستم هيچ چيز يا هيچ كس رو ببينم ... مرتضي هم ساكت فقط به من نگاه مي كرد ... نيم ساعت، يا كمي بيشتر ... مرتضي از كنارم بلند شد . .. سرم رو كه بالا آوردم، از دور خانواده ساندرز رو ديدم كه كنار حوض، چشم هاشون دنبال ما مي گشت ... مي خواستم صورت خيسم رو پاك كنم ... اما كف دست هام هم مثل اونها جاي خشك نداشت ... نفس هاي عميقم، تنوره درد و آتش بود ... ايستادم و يه بار ديگه به ايوان و گنبد خيره شدم ... مرتضي سر به بسته هر چي مي دونست رو در جواب حال خراب من به دنيل گفت ... متاسف بودم كه حس خوش و زيباي اونها رو خراب كردم ... اما قادر به كنترل هيچ چيز نبودم ... نه تنها قدرتي نداشتم ... كه درونم فرياد آكنده اي از درد مي جوشید ... ساكت و بي صدا دنبال شون مي رفتم ... اما سكوتي كه با گذر هر لحظه داشت به خشم تبديل مي شد ... حس آدمي رو داشتم كه به عشق و عاطفه عميقش خيانت شده ... به هتل كه رسيديم درد، جاي خودش رو به خشم داده بود ... توي رستوران، بيشتر از اينكه بتونم چيزي بخورم ... فقط با غذا بازي مي كردم ... دنيل از يه طرف حواسش به نورا بود و توي غذا خوردن بهش كمك مي كرد ... از طرف ديگه زير چشمي به من نگاه مي كرد ... و گاهي نگاه معنادار اون و مرتضي با هم گره مي خورد ... ـ جوجه كباب بين ايراني ها طرفدار زيادي داره ... براي همين پيشنهاد دادم ا... گه دوست نداري يه چيز ديگه سفارش بديم؟ ... سرم رو بالا آوردم و به مرتضي نگاه كردم ... مرتضي اي كه داشت زوركي لبخند مي زد، شايد بتونه راهي براي ارتباط برقرار كردن با من پيدا كنه ... ابرو بالا انداختم و نفس عميقي كشيدم ... ـ مشكل از غذا نيست ... مشكل از بي اشتهايي منه ... مكث كوتاهي كرد ... ـ شما كه نهار هم نخوردي ... براي تموم شدن حرف ها به زور يكم ديگه هم خوردم و از جا بلند شدم ... برگشتم بالا توي اتاق ... پشت همون پنجره و خيره شدم به خيابون ... بدون اينكه چراغ رو روشن كرده باشم ... هنوز همه در رفت و آمد بودن ... شبي نبود كه براي اون مردم، شب آرامي باشه ... براي منم همين طور ... غوغا ... اشتياق ... درد ... من تا مرز ايمان به خداي اون پيش رفته بودم ... توي اون لحظات، فقط چند ثانيه بيشتر لازم بود تا به زبان بيارم ... 'بله ... من به خداي اون مرد ايمان دارم' ... فقط چند ثانيه مونده بودم تا بهش بگم ... حق با توئه ... اما تمام اين اشتياق، جاش رو به درد داده بود ... درد خيانت ... درد پس زده شدن ... درد عقب ماندگي ... درد بود و درد ... و من حتي نمي دونستم بايد به چي فكر كنم ... يا چطور فكر كنم ... چند ضربه آرام به در، صداي فرياد و ضجه درونم رو آرام كرد ... مرتضي بود ... در رو باز كرد و چند قدمي رو توي اون تاريكي جلو اومد ... ـ در رو درست نبسته بودي ... نگاهم رو ازش گرفتم و دوباره به بيرون خيره شدم ... بدون اينكه لب از لب باز كنم ...
ـ داريم ميريم جمكران ... اگه با ما مياي ده دقيقه ديگه حركت مي كنيم ... در ميان سكوت من از اتاق خارج شد ... انگار به لب هام وزنه آويزان شده بود ... وزنه سنگيني كه نمي گذاشت صدايي از حنجره خسته من خارج بشه ... در رو كه بست ... آخرين شعاع نور راهرو هم خاموش.. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫راه رسیدن به خــ❤️ــدا 🤍💫دوست‌داشـتن آدم‌هاسـت. 🌸💫اگرچه نتــوانی کاری 🤍💫برای آنها انجام بدهی. 🌸💫همین که دلـسوز دیگـران باشی 🤍💫تو به خــ❤️ــدا مقرب مــی‌شوی 🌸💫و خــ❤️ــدا به تو مــهربان
بقول استاد امینی‌خواه 📍نفسی که طغیان کرده، به عبادت که می رسد فراری است، حال ندارد، خسته است. 📍ولی وقتی به غفلت ها می رسد متوجه گذر ساعت ها نیست! می بینید ساعت ها در یک مجلس گناه می نشیند ولی در مجلسی که یاد خداست ده دقیقه هم نمی تواند تحمل کند.😔 👈بخاطر اینکه نفس تربیت نشده است. 🔎( تو جزء کدوم دسته هستی؟؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⤴️ شرح در کلیپ * تهران این همه چادری داره ... اونایی که متوجه شدن یه «صلوات» بفرستن «اللهمّ صلّی علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆فیلم کاملتر از نظر آیت‌الله طالقانی در مورد حجاب وزنان انقلابی 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
☑️ خانه تان را با عشق برکت دهید. در هر کنج آن عشق بکارید تا خانه ای گرم؛ عاشقانه و آرام داشته باشید و همواره در آشتی و آرامش به سر ببرید. ☑️ تصمیم بگیرید این باور را همیشه در سر بپرورانید که همه مفید هستند و هر جا قدم می گذارید، کسانی آمادگی کمک به شما را دارند. ☑️ مهم نیست مردم چه می گویند و چه می کنند، بلکه مهم این است که شما چه واکنشی نشان می دهید و چه باوری درمورد خود دارید. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
✅ انرژی خواران اطرافمان را بشناسیم و از آن ها فاصله بگیریم : ۱ . کسانیکه همیشه شکایت می‌کنند و غر می‌زنند. ۲ . کسانیکه دائما از مشکلاتشان می‌گویند بدون هیچ راه حلی. ۳ . کسانی که دائم پشت سر دیگران حرف می‌زنند. ۴ . کسانیکه فقط منتشر کننده خبرهای بد هستند. ۵ . افرادی که وقتی به شما انرژی منفی می‌دهند خودشان احساس سبکی می‌کنند. ۶ . کسانی که با شوخی شما را مسخره می‌کنند. ۷ . افرادی که دائم دروغ می‌گویند ، غلو می‌کنند و خود واقعیشان نیستند. ۸ . افرادی که وقتی کنارشان هستی احساس خستگی‌ می‌کنی چرا که دائم انرژی منفی می‌دهند. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻اصلا اجــــبار بده ، 🔺چه رضاخان، چه جمهوری اسلامی 🎥 پاسخ مختصر و مفید از زبان خانم اسلاملو (نویسنده و پژوهشگر در حوزه زن و خانواده) 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
‍ چگونه با نوجوانی که بی احترامی می کند، برخورد کنیم؟ 🌱 رفتارهای مثبت فرزندتان را تحسین کنید. زمانی که فرزند شما آرام است، به این مساله توجه نشان دهید، به فرزندتان در این مورد اشاره کنید و نشان دهید که چقدر خوب است که او می تواند زمان هایی که ناراحت است، آرام باشد. اگر فرزند شما اوقات تلخی می کند، او را زمانی که آرام است تشویق و تقویت کنید. 🌱 به نوجوانتان کمک کنید مهارت های حل مساله را فرا گیرد. بهترین زمان برای صحبت در مورد رفتار نامناسب نوجوانتان زمانی است که او ناراحت و عصبانی نیست. به او بیاموزید که چگونه باید احساساتش را به زبان بیاورد و چگونه قبل از اینکه مشکلات و کشمکش ها تشدید شوند برای آن ها راه حل بیابد. بدین شیوه احتمال بروز رفتارهای نامناسب در نوجوان شما کاهش می یابد. 🌱 برای نوجوانتان جایزه و تقویت کننده در نظر بگیرید. دادن تقویت کننده های مثبت برای رفتارهای مناسب، مثل دادن جایزه و هدیه، خیلی بیشتر از تنبیه کردن تاثیر گذار است. زمانی که او با لحن خوب و مثبت صحبت می کند و رفتارهای مناسب نشان می دهد، شما می توانید جایزه ای را به عنوان نشانه ای از تایید رفتارش برای او در نظر بگیرید. زمانی که ارتباط بین شما و نوجوانتان بهبود یابد، رفتار نوجوانتان نیز بهبود می یابد. 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان التماس دعا 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته، صبحتان بخیر و شادی و به زیبایی طلوع خورشید و به طراوت گل‌های بهاری... روزی سرشار از برکات و نعمات الهی برایتان آرزومندم.
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ⛔️ خاطره‌ای از علامه امینی ❌ علامه امینی می‌گوید: عده‌ای از تجار نیکوکار و اهل ایمان در تهران بودند و گاهی اعمال خیر و نیک انجام می‌دادند. یکی از آن ها قطعه زمینی در یکی از مناطق مهم و حساس تهران داشت و می‌خواست که در آنجا مسجدی بنا کرده و در اطرافش مغازه‌‌های تجاری برای مسجد بسازد. یکی از رفقای دنیادوست، او را وسوسه کرد و به او گفت: تو در این محل سینمایی بساز و در اطراف آن مغازه‌های تجاری درست کن و درآمد آن را در خیرات مصرف نما. حب مال از یک طرف و وسوسه شیطانی از طرف دیگر، او را به ساخت سینما وادار کرد. سال‌ها گذشت، او از دنیا رفت و اموال زیادی برای ورثه‌اش به ‌جای ماند که از جمله همان سینما بود. در یکی از روزها یکی از رفقای قدیمی این مرد تاجر، بازماندگان او را به خانه خود دعوت کرد. بعد از صرف غذا، میزبان به ورثه آن میّت گفت: آیا می‌دانید به چه خاطر شما را دعوت کرده‌ام؟ جواب دادند: به خاطر مهربانی ‌های پدر ما از ما پذیرایی می‌کنی. میزبان دوباره پرسید؟. آیا پدرتان در حق شما کوتاهی کرده است؟. گفتند: نه. ما همیشه ایشان را به خیر و نیکی یاد می‌کنیم و بر او رحمت می‌ فرستیم. سپس میزبان شمّه‌ای از حقوق والدین بر گردن فرزند را برای ورثه بازگو کرد. به‌ ویژه آنکه به آنان یادآور شد، بعد از وفات پدرتان نیاز او به شما چندین برابر شده؛ در ادامه گفت: من پدر شما را چند شب قبل در شدیدترین عذاب در خواب دیدم. این عذاب وی به خاطر احداث سینما بود. او می‌گفت: هر وقت که فیلمی فسادانگیز در آنجا نشان می‌دهند و عده‌ای را به ‌سوی گناه و انحراف می‌کشانند، ملائکه مرا به خاطر آن عذاب می‌کنند. او از شما عاجزانه می‌خواست که این ساختمان را ویران کرده و او را از عذاب نجات دهید. بازماندگان آن تاجر بعد از شنیدن خواسته پدرشان سکوت کرده و با تعجب و ناراحتی به همدیگر نگاه کردند و مهلت خواستند تا تصمیم بگیرند. هفته‌ها گذشت و خبری نشد! این مرد دوباره از آنان دعوت کرد و بعد از پذیرایی مفصّلی از نتیجه تصمیمشان سؤال کرد. بزرگ ورثه پاسخ داد: آیا پدر ما این سینما را احداث نکرده است؟. میزبان پاسخ داد: چرا؛ ولی الآن شدیداً پشیمان است، به خاطر آن عذاب می‌کشد و از شما می‌خواهد او را از عذاب الهی نجات دهید. بزرگ ورثه گفت: او غلط کرده و باید جزای خطای خودش را متحمل شود!! ما نمی‌توانیم این ساختمان را ویران کنیم. ❌ مرد میزبان از جواب آنان تعجب کرد و در بهت و حیرت فرو رفت و به بدبختی و بیچارگی رفیق تاجرش تأسف خورد که چه طور بعد از اعمال خیری که انجام داده، با کار ناشایست و خلاف شرع خود، فرزندان و خود را به هلاکت دچار نموده است. 📚 ربع قرن مع العلامه الامینی، حسین شاکری، صفحه ۵۷
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ⛔️ خدا گناهکاران را دوست دارد ❌ وقتی استغفار می‌کنید، یقین کنید که خدا شما را بخشیده است. بعد از استغفار، دست به بدنت بکش بگو خدایا تو را شکر که اذن دادی و استغفار کردم. چهار شب که روی این کار وقت صرف کنی سر و کارت با خدا خیلی خوب می‌شود. سه چهار شب با او گفتگو کن و رفیق و انیس شو. خدا می‌گوید من انیس مستضعفینم. من گناهکاران را دوست دارم. «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التوابینَ وَ یُحِبُّ المُتطهِّرینَ» (سوره بقره آیه ۲۲۲) من کسانی را که درصدد طهارت و طاهر دیدن خود هستند دوست دارم. من کسی را که زیاد توبه می‌کند دوست دارم. این‌ها وعده‌های خداست که همه راست است. نَفس شما هم که حاضر است. خیلی به آن ور نرو. ابتدا کظم غیظ کن. هرچه زشت آمد در نفس خود نگاه نکن. خدا می‌داند که اگر چند وقت که نگاه نکنی خدا از باطنت محو می‌کند. چطور از مردم محو می‌کند؟ از خودت هم محو می‌کند. اگر آدم عیب مردم را ببیند خسته و کسل می‌شود، از خودش و مردم بدش می‌آید، بدبخت می‌شود و بر روی زمین جایش تنگ می‌شود. همه‌اش بد. همین طور که مردم را می‌بیند سرش را به‌سوی خودش بر می‌گرداند و می‌پرسد خودم را که می‌بینم چه خاکی به سر کنم؟ گفت: هرجا که از خود زیبایی دیدی کیفش را ببر و هرجا زشتی دیدی چشمت را، هم بگذار و دو مرتبه باز کن. 📚 طوبای محبت، حاج اسماعیل دولابی