eitaa logo
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
771 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
9.8هزار ویدیو
336 فایل
کانال سبک زندگی👇 https://eitaa.com/dadhbcx ادمین @GAFKTH @Sydmusaviمدیر ⠀ 🌴 قرارگاه بسوی ظهور https://eitaa.com/dadhbcx/50553
مشاهده در ایتا
دانلود
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مگذاراَجــل‌جــــای‌دگر‌دیــــدنم‌آید بگذار‌که‌درڪوی‌تودلدار‌بمیرم💔 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام...
🌱یکی رو کرد به امام حسن و پرسید - عقل چیه ؟! آقا فرمود : اینکه بتوانی جرعه جرعه بغض‌ و اندوهت را فرو بَری‌ و صبوری‌ کنی تا وقت ِاتفاقات خوب فرا برسد ! سلام علیکم صبحتون نورانی✨
1_838240515.mp3
21.06M
🍃 سـه کار است که باید هر روز آن را انجام دهد: ¹.خواندن دعای عـهد ².دعای ‌فرج ³.سه بار سوره توحید و هدیه آن ها به امام زمان "عج"🍃 🎧دعای عهد با نوای 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🌺🌸🌺🌸🌺 ✨از امام صادق (ع)روایت است: ⚡️هرکہ چهل صباح دعای عهد رو بخواند، از یاوران حضرت مهدی (عج)باشد واگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد وحق تعالی بہ هر ڪلمہ هزار حسنه او را ڪرامت فرماید وهزار گناه از او محو نماید⚡️ ⛅️آغاز روز با دعای دلنشین عهد⛅️ ☘🌹☘🌹☘ بسم اللّه الرحمن الرحيم اَللّـهُمَّ رِبَ النّورِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفيعِ، وَرَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَمُنْزِلَ التَّوْراةِ والإنجيل وَالزَّبُورِ، وَرَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَمُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ، وَرَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبينَ والأنبياء وَالْمُرْسَلينَ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْاَلُكَ بِوَجْهِکَ الْكَريمِ، وَبِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنيرِ وَمُلْكِكَ الْقَديمِ، يا حَيُّ يا قَيُّومُ اَسْاَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّماواتُ وَالاَْرَضُونَ، وَبِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ والآخرون، يا حَيّاً قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَيا حَيّاً حينَ لا حَيَّ يا مُحْيِيَ الْمَوْتى وَمُميتَ الاَْحْياءِ، يا حَيُّ لا اِلـهَ اِلّا اَنْتَ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِْمامَ الْهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بأمرك صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ و عَلى آبائِهِ الطّاهِرينَ عَنْ جَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ في مَشارِقِ الاَْرْضِ وَمَغارِبِها سَهْلِها وَجَبَلِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَعَنّي وَعَنْ والِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ، وَما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وأحاط بِهِ كِتابُهُ، اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً، اَللّـهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنْصارِهِ وأعوانه وَالذّابّينَ عَنْهُ وَالْمُسارِعينَ اِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلينَ لأوامره وَالُْمحامينَ عَنْهُ، وَالسّابِقينَ اِلى اِرادَتِهِ وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، اَللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَيْني وَبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فأخرجني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَنى شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي فِي الْحاضِرِ وَالْبادي، اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَميدَةَ، وَاكْحُلْ ناظِري بِنَظْرَة منِّي اِلَيْهِ، وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وأوسع مَنْهَجَهُ وَاسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ، وَاَنْفِذْ اَمْرَهُ وَاشْدُدْ اَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّـهُمَّ بِهِ بِلادَكَ، وَاَحْيِ بِهِ عِبادَكَ، فَاِنَّكَ قُلْتَ وَقَوْلُكَ الْحَقُّ : (ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِي النّاسِ) فَاَظْهِرِ الّلهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتّى لا يَظْفَرَ بِشَيْء مِنَ الْباطِلِ إلّا مَزَّقَهُ، وَيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ، وَمُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ اَحْكامِ كِتابِكَ، وَمُشَيِّداً لِما وَرَدَ مِنْ اَعْلامِ دينِكَ وَسُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَاجْعَلْهُ اَللّـهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِن بَأسِ الْمُعْتَدينَ، اَللّـهُمَّ وَسُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَمَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ، اَللّـهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الاُْمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَعَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَنَراهُ قَريباً، بِرَحْمَتِـكَ يـا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ . ☘🌹☘🌹☘ سه مرتبه میگویی : اَلْعَجَلَ الْعَجَلَ يا مَوْلاىَ یاصاخب الزمان التماس دعا 👇👇 ┏━━━🍃🧕🌸🍃━━━┓   @dadhbcx ┗━━━🍃🌸🧕🍃━━━┛
🔴 ۲۳ ذی القعده، روز مخصوص زیارتی امام رضا علیه السلام امام رضا علیه السلام : ما زارَني أحَدٌ مِن أوليِائي عارِفا بِحَقّي إلاّ شُفِّعتُ فيهِ يَومَ القِيامَةِ؛ هيچ يك از دوستانم مرا با شناخت حقّم زيارت نمی‌كند مگر اين كه در روز قيامت شفاعتم از او پذيرفته می‌شود.
⭕️ راهکارهای مقابله با نق زدن کودکان 🖌از رفتارهای غلطی که اغلب والدین با آن مواجه شده‌اند، نق زدن فرزندان است. معمولاً نق زدن در حدود سن سه و نیم سالگی به اوج خود می‌رسد. اگر همان زمان، راهکار مناسبی به کار گرفته نشود، این مشکل می‌تواند تا سنین دبستان و بیشتر ادامه یابد. 👨‍🔧برای اینکه این رفتار غلط به عادت تبدیل نشود و در فرزندان تثبیت نگردد، والدین باید راهکارهای عملی صحیح و مناسبی را برای پیشگیری و مقابله با آن فراگیرند. ✅ راهکارهایی جهت پیشگیری و مقابله با نق زدن فرزند: 1️⃣. سریع پاسخ او را بدهید 🔹 معمولاً فرزندان وقتی والدینشان را صدا می‌زنند یا درخواستی از آن‌ها دارند، سریع جواب خودشان را دریافت نمی‌کنند. سعی کنید زمانی که فرزندتان کاملاً عادی و صحیح می‌کوشد تا با شما سخن بگوید، سریع به او توجه کنید. صبر نکنید تا کودک ناچار شود برای آنکه به سؤال یا درخواستش برسد، نق بزند. 2️⃣. اجازه ندهید نق زدن کارساز شود 🔹 اگر کودک متوجه شود که با نق زدن می‌تواند به خواسته‌هایش برسد، سریع این روش را یاد می‌گیرد. با کودک بسیار روشن و واضح سخن بگویید، خواسته‌های خودتان را برای او بیان کنید و روی حرفتان پایبند باشید.
⭕️ درخواست همکاری از فرزندان 🖌«وقتی خواهرت رو می‌زنی، حالم ازت به هم می‌خوره. خواهشاً دیگه بهش دست نزن»، «تو کی می‌خوای آدم بشی. خسته‌ام کردی»، «وقتی میام تو اتاقت، از بس شلوغه، از زندگی خسته میشم. خواهشاً وسایلت رو جمع کن». 👩‍👦وقتی مادر می‌خواهد فرزندش را به انجام کاری ترغیب کند، شایسته است از واژه‌های مختصر، مثبت، واضح، مؤدبانه و خواهشی استفاده کند. جمله «بیا با هم کاری را انجام بدهیم (مثلاً بیا با هم اتاق رو مرتب کنیم)»، از بهترین‌ جملاتی است که می‌تواند در ترغیب کودک به همکاری مؤثر باشد.
⭕️ احترام متقابل والدین و فرزندان 🧒در صورتی می‌توان توقع داشت فرزندان احترام بگذارند که والدین با رفتار احترام‌آمیز خود، این کار را به آن‌ها درس داده باشند. 🧔اگر شما نیز دوست دارید به فرزندان خود احترام بگذارید، موارد زیر می‌تواند مصادیق و نمونه‌های خوبی برای این مسئله باشد: 1️⃣. گوش کردن 🔹 همه انسان‌ها وقتی صحبت می‌کنند، دوست دارند بازتاب مناسبی دریافت کنند. فرزندان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. اگرچه وقتی والدین به حرف‌های فرزندشان گوش فرا می‌دهند، مستقیماً پیام خاصی را به آن‌ها انتقال نمی‌دهند؛ اما به‌صورت غیرمستقیم حس ارزشمندی و عزت را در آن‌ها تقویت می‌کنند. 2️⃣. صحبت کردن 🔹 اگرچه اتفاقاتی که در طول روز برای بچه‌ها رخ می‌دهد، برای والدین، کاملاً طبیعی و تکراری است؛ اما برای آن‌ها تجربه جدیدی خواهد بود که دوست دارند درباره آن با پدر و مادر خود صحبت کنند.
آدمهای خوب، هرجا که باشند آنجا بهشت است.
👨‍👩‍👧‍👧کانال سبک زندگی 🪴
بدون تو هرگز « قسمت هجدهم » از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود اما من آدمی نب
بدون تو هرگز « قسمت نوزدهم » جمله اش تاتموم شد، جوابش رو دادم. می ترسیدم با کوچک ترین مکثی، دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه. این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم. پاهام حس نداشت. از شدت فشار، تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم.....  وضو گرفتم و ایستادم به نماز. با یه وجود خسته و شکسته. اصلاً نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد این جا. خیلی چیزها یاد گرفته بودم اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم، مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور.  توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد. – دکتر حسینی! لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی. در زدم و وارد شدم. با دیدن من، لبخند معناداری زد. از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی. – شما با وجود سن تون، واقعاً شخصیت خاصی دارید. – مطمئناً توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید.     خنده اش گرفت.... – دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه  و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید.   ناخودآگاه خنده ام گرفت. – اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا این جا آوردید، تحویلم گرفتید اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباهتون جواب مثبت بدم، هم نمی خواید من رو از دست بدید  و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید تا راضی به انجام خواسته تون بشم.  چند لحظه مکث کردم. – لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید برعکس این که توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن، اصلاً دزدهای زرنگی نیستن. و از جا بلند شدم..... این رو گفتم و از جا بلند شدم. با صدای بلند خندید … – دزد؟ از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟  – کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه، چه اسمی میشه روش گذاشت؟ هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن. بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم.   از جاش بلند شد. – تا الآن با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتم. هر چند فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به این جا محبور کرده باشه.  نفس عمیقی کشیدم. – چرا، من به اجبار اومدم. به اجبار پدرم. و از اتاق خارج شدم. برگشتم خونه. خسته تر از همیشه. دل تنگ مادر و خانواده. دل شکسته از شرایط و فشارها. از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته، هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم. سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم. به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم. از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم. رفتم بالا توی اتاق و روی تخت ولو شدم.  – بابا! می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم اما من، یه نفره و تنها، بی یار و یاور، وسط این همه مکر و حیله و فشار، می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام. کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم، توی مسیر حق باشم. بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم.   همون طور که دراز کشیده بودم، با پدرم حرف می زدم و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد...... درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم. باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران. هر چند، حق داشتن. نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن، گاهی اوقات ازم دلبری نمی کرد. اونقدر قوی که ته دلم می لرزید. زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم. اول که فکر کرد برای دیدار میام. خیلی خوشحال شد اما وقتی فهمید برای همیشه است، حالت صداش تغییر کرد. توضیح برام سخت بود. – چرا مادر؟ اتفاقی افتاده؟ – اتفاق که نمیشه گفت. اما شرایط برای من مناسب نیست. منم تصمیم گرفتم برگردم. خدا برای من، شیرین تر از خرماست. – اما علی که گفت...  پریدم وسط حرفش. بغض گلوم رو گرفت. – من نمی دونم چرا بابا گفت بیام. فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم. بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم. گریه ام گرفت. مامان نمی دونی چی کشیدم. من، تک و تنها، له شدم. توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست، چه می کنم و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم. چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم. – چطور تونستی بگی تک و تنها؟! اگر کمک خدا نبود الآن چی از ایمانت مونده بود؟ فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ غرق در افکار مختلف، داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد. دکتر دایسون، رئیس تیم جراحی عمومی بود. خودش شخصاً تماس گرفته بود تا بگه دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده ...