eitaa logo
دائی شاعر اهل بیت (ع)
106 دنبال‌کننده
214 عکس
28 ویدیو
8 فایل
در این کانال، اشعار مرحوم جناب استاد دائی، با مضامین عرفانی، دینی، انقلابی، سیاسی و ... منتشر می گردد. ارتباط با مدیر 👇 @Moosadaee313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 تقدیم غزلی با عنوان "صلوات" (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم دائی): بر روحِ خدیجه و پیُمبر صلوات بر حمزه و بوطالب و جعفر صلوات بر فاطمه و علی و بر آلِ علی تا شاد شود دلِ پیمبر صلوات بر آلِ رسول و حسن و اصحابش تا شیر علی مالک اشتر صلوات بر یاسر و عمار و ابودجّانه با فضّه و مقداد و ابوذر صلوات بر حُجر و عُدَی و جُندب و قِیس و اویس تا میثم و هم بلال و قنبر صلوات بر روحِ شهیدانِ عزیزِ اسلام تا شمس فشاند به زمین زر صلوات بر هر نبی و وصیِّ آن پیغمبر هر صبح و مسا تا روز محشر صلوات هر گه به مزارِ "داعی" افتد گذرد تا شاد شود بخوان مکرر صلوات  🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
🌸 تقدیم غزلی عاشقانه و عارفانه با این موضوع که "همه ی نعمت های  جهان، از طرفِ خداوند است" (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱ مرحوم دائی با درج تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۵): اَبروی گُلرخان کِشَد کِلکِ فسون نگارِ تو چشمِ نگار می کِشَد خامه ی سُرمه دارِ تو در دهنِ پری رُخان لعل و گُهَر تو می نهی خلقتِ سیم پیکران بوده و هست کارِ تو سیبِ رخِ پری رُخان بوی بهشت می دهد چون شب و روز خورده از سیب و به و انارِ تو گاه ز خاکِ مرده ای حور و پری سرشته ای گاه ز آبِ زنده ات لاله دمد کنار تو گاه اجازه داده ای صالحِ سرفراز را ناقه برون بیاوَرَد از دلِ کوهسارِ تو سرکش اگر نمی کشید تیغِ جفا به رویِ تو جان ز تنش نمی گرفت آن مگسِ نزارِ تو ابرهه و سپاهِ او کشته فتاد سو به سو لیک پری نشد کم از مرغکِ سنگبارِ تو چنگِ طلب به دامنت هر که نزد به دستِ خود از دلِ گنجِ او زند نیشِ هلاک، مارِ تو " داعی" از آن زمان که زد چنگِ طلب به دامنت گنجِ مراد دارد از دولتِ پایدارِ تو  🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
☝️ 🌸 تصویر برگه یکی از اشعاری که مرحوم دائی در مدح آقا امام حسن مجتبی (ع) سروده، تکثیر و در بین دوستدارانِ آن حضرت توزیع نموده اند. به تاریخ آذرماه ۱۳۹۴.  🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم شعری به مناسبت فرا رسیدن سالروز ضربت خوردن مولی الموحدین آقا امیرالمومنین علی علیه السلام: ایها الناس! خسان فخرِ خدا را کشتند پسرِ کعبه و ناموسِ مِنا را کشتند تا حکومت بکند فاقه و نادانی و غم عقل و دانایی و شادی و صفا را کشتند می وزد باد سموم و بکشد خلقی چون نفسِ قدسی عیسای صبا را کشتند تا خسی مِی خورَد از ساغرِ بی نظمی و مکر ناظمِ نظمِ امورِ دو سرا را کشتند تا جهان را خورَد و شاه شود یغماگر آنکه می بُرد بر ایتام غذا را کشتند از غمِ نفسِ نبی، پورِ حرم، گفت سروش: پدر و راهنمای حکما را کشتند گفت از گریه فرزدق ز غمِ آن استاد پدرِ خوش سخنِ نظمِ رسا را کشتند تا ابد کعبه سیه پوش ز داغِ پسر است که به محراب، به از قبله نما را کشتند کشته نوروز شد و رفت گلستان ای وای سحَرِ خوش نفسِ غنچه گشا را کشتند بهتر از او که مگر بود که آرند چه را؟ بهترین همه تا روز جزا را کشتند گفتمش از مژه "داعی" ز چه خون افشانی؟ گفت: چون منجیِ هر شاه و گدا را کشتند 🏴🏴🏴🏴🏴 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی با موضوع شهادت آقا امیرالمومنین علی علیه السلام (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱): آن شب که تیغ بر سرِ پورِ حرم زدند جن و ملک، به سینه و سر دستِ غم زدند لرزید عرش و فرش که گفتی دمید صور آن شب که تیغ بر سرِ پورِ حرم زدند شیرازه و نظام جهان اعتبار باخت زان ضربتی که بر سر آن محترم زدند مانند ابر دیده ی فولاد می گریست آن دم که تیغ بر سرش اهل ستم زدند ادریس و خضر و عیسی و الیاس در عزاش با اشکِ لاله گون، گلِ رخسار، نَم زدند بیش از هزار سال زدند از غمش به سر باید زنند باز که بسیار کم زدند خون گریه کرد هر که نظر کرد آن زمان پایان عمرِ حجتِ حق را رقم زدند خون، متقین ز دیده فشاندند در عزا ش وز دستِ غم به سینه ی پر از الم زدند زد دست شیعه خاک عزای غمش به سر روزی که از مصیبتِ حیدر علم زدند تیغِ جفا به کوی خدا مردمِ بخیل بین نماز، بر سرِ صاحب کرم زدند چون بوعلوم کشته شد از تیغ جاهلان اهلِ نظر به سینه و سر، دم به دم زدند "داعی" ز ماتمِ علی و شعر غم فزات روشندلان در اشک، چو کشتی به یم زدند 🏴🏴🏴🏴🏴 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
🌸 بدین وسیله فرا رسیدن عید سعید فطر، عیدِ ماه بندگی را خدمتِ همه ی اعضای محترم کانال، تبریک و شاد باش عرض می نمایم. 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقدیم غزلی عرفانی (برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دایی): عاشقا! به که سرایت تهی از اغیار است حاجتت هست روا، بر تو نگاهِ یار است در پیِ گُم نشده، گِردِ جهان کمتر گَرد حاضر هرجا که بخواهیش، پیِ دیدار است روبروی تو بوَد، دیده ی حکمت وا کن دیده ی سر به تماشای پری رخسار است سال ها گر بکنی خدمتِ مخلوق کم است عارفا! میلِ خداوندِ جهان، این کار است به در کعبه مزن بوسه و بر مردم سنگ هر کسی را که بیازاری از این دربار است صدق و اخلاص بیاور که مسلمان گشتن نه به تحت الحنک انداختن و دستار است از ریاکار گریزانم و ترسان، یارب سبحه ی اهلِ ریا صد بَتَر از زُنّار است نیست از طاعتِ ما بر دلِ شیطان باری چون ز نیرنگ و ریا، طاعتِ ما پربار است روزگاریست که از کِشته ی خونین هر کس نخورَد نان و خورشت، خون جگر و بیمار است آسمان زشت نکرد اختر اقبالی را چون در انجام بد و نیک، بشر مختار است توبه بشکست عجب، زاهدِ سالوس چو دید تیغ ابروی بتان مانع استغفار است جانِ نادان و تنِ مرده به خواب است مگر این چه خوابی است که بیدار شدن دشوار است؟ ناصحا! مطرب اگر هم به عیادت نرود همچو غسّال نپرسد چه کسی بیمار است خرقه آلوده زیاد است چو " داعی" اما خوبی این‌جاست که خلّاقِ جهان، ستّار است ☘☘☘ https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم قطعه شعری در مذمت پرخوری (برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دایی): روان کرد شخصی سرشک از بصر حضورِ طبیبی حقیقت نگر غمین بود از پیریِ زودرس به سختی برآورد از دل، نَفَس بگفتا که بیمار و افسرده ام به سانِ گُلِ خشک، پژمرده ام ندارد دهانم دمی طعمِ خوش شود هر غذایی به کامم ترش نباشم دمی راحت از نفخِ دل ز دردِ وَرَم روده باشم کِسل برآرم شب و روز باد از گلو صداها رود از دلم سو به سو نمانده صفا در گُلِ روی من نباشد توانی به بازوی من طبیبش بدو گفت: ای بی خبر ز پر خوردنِ خود کِشی دردسر مکن میل بیش از نیازِ بدن که پرخور رَوَد زودتر در کفن تو را درد افکنده در پیچ و تاب چو باشد خوراک تو بیش از حساب ندانی که پیغمبرِ راستگو "کُلوا وَاشرَبوا" گفت "و لا تُسرِفوا" بخور طبقِ میزان و میلِ خدا که گردی دلیری ز خیلِ خدا از اندازه "داعی" مخور بیش و کم که هرگز نگردی گرفتارِ غم 🌿🌿🌿 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی عرفانی (برگرفته از دیوان دستنویس شماره یک مرحوم دایی): داخلِ میخانه هر که راه ندارد جز دلِ افسرده و سیاه ندارد تکیه به خُمِّ شراب، هر که نکرده نیست شود چون که تکیه گاه ندارد هر که شود مستِ چشم و ساغرِ ساقی چشمِ تمنّا به جامِ شاه ندارد کارِ بشر، اشتباه می‌شود اما کارِ خداوند، اشتباه ندارد روی ظفر را نبیند آن که ز غفلت آبروی صبر را نگاه ندارد زهره جبینی که اهل دانش و تقواست صاحبِ حُسنی بوَد که ماه ندارد از صفِ مژگانِ یار، کُن حذر ای دل هیچ کسی تابِ این سپاه ندارد آن گلِ سرخی که بهترین گلِ باغ است نزدِ خَسان ارزشِ گیاه، ندارد لطفِ قناعت نگر که هیچ امیری شادی درویشِ خانقاه ندارد باده ز خُمِّ غدیر، هر که ننوشد در برِ اهلِ کمال، جاه ندارد "داعی" ا ز آن آهِ سینه سوز مددجو مرده دل است آن کسی که آه ندارد 🌸🌸🌸 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم یک رباعی با موضوع "استغفار": یارب ز گناه منِ مضطر بگذر زین پیرِ ضعیفِ زار و لاغر بگذر نادیده بگیر هر گناهی کردم جان علی و جان پیمبر بگذر ☘☘☘ https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی با موضوع "کیفیتِ دعا" ( برگرفته از دیوان دست نویس شماره یک مرحوم دایی): به سرشکِ خویش یاری برسان دعای خود را که به چشمِ دل ببینی کَرَمِ خدای خود را ز نوا و ناله ی دل مشو ای عزیز غافل به زبانِ دل رسانش به خدا صدای خود را چو دعا کنی نباید بروی به بستر خواب مددی ز کار و دانش برسان دعای خود را به خدا بکن توکل که ز شعله های غم ها بدهی نجات جان و دلِ با صفای خود را چو طلا اگر بخواهی بشوی عزیزِ مردم همه جا شفیعِ خود کن هنر عطای خود را زرِ نابِ عمرِ خود را مده رایگانی از کف که دگر نمی توانی بخری طلای خود را نظر خداست "داعی" که همیشه باشی آدم که به آدمی رسانی هنر و بهای خود را 🌿🌿🌿 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم غزلی حکیمانه و نیز در بابِ ریا ( برگرفته از دیوان دست نویس شماره ۱ مرحوم دائی، با درج تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۲). من از نازِ پری رویانِ شیرین کار می ترسم ز چشمِ مست و زلفِ دلبران، بسیار می ترسم علاجِ دردِ من کِی می شود از چشمِ بیماری؟ به چشمی ننگرم، کز نرگسِ بیمار، می ترسم به دامانِ گلی، دستِ طلب هرگز نخواهم زد به سِیرِ گُل نخواهم رفت، چون از خار می ترسم زَر و سیمِ جهان، ارزانیِ دنیا پرستان است من از گنجی که می آید سراغش مار، می ترسم نمی ترسم ز ابلیس و ز شیر و قاتل و جاهل من از آن عالِمِ بی دینِ خوش گفتار، می ترسم نمی ترسم ز ابلیس و ز دزد و قاتل و کافر از آن دزدانِ سنگر بسته در بازار، می ترسم نترسم از جزام و حصبه و از سکته و کوری ز تریاک و هروئین و مِی و سیگار می ترسم چه باک از آن گنَه دارم که می کاهد غرورم را؟ از آن طاعت که می دارم ریا در کار، می ترسم نترسم "داعیا" از دشمن و دشنامِ او، اما ز هر کس بوسه بر دستم دهد بسیار، می ترسم   🌿🌿🌿 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم یک مثنوی اخلاقی (برگرفته از دیوان دستنویس شماره یک مرحوم دایی با درج تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۲): شبی با دلِ خویش کردم خیال که هستم من از اهل علم و کمال چو خفتم در آن شب بدیدم به خواب که هستم ز اهل جحیم و عذاب چو تحقیق کردم مرا شد عیان که خوش بودم از محنت این و آن ز میخانه ی دل شرابی زدم به رخسار از دیده آبی زدم ره دوستی را گرفتم به پیش شدم یار و غمخوار بر خصم خویش چون دشمن مرا دید غمخوار خویش نکو کرد کردار و گفتار خویش بنالید کای حضرتِ کردگار چنان کن که "داعی" شود رستگار پس از آن شبی باز دیدم به خواب که رَستَم ز اندوه و رنج و عذاب خدای توانا شود یارِ آن که شادی رسانَد به اهلِ جهان بد اندیش گردد دلش پر ز خون بسوزد روانشناس ز نارِ درون اگر هم خورَد زعفران و عسل شود باز بیمار و زار آن دغل خجالت همی داده‌اند انبیا به دشمن ز مهر و ز عفو و عطا 🌸🌸🌸 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم یک مثنوی با موضوع "سیمای عارفان"  (برگرفته از دیوان دستنویس شماره یک مرحوم دایی با درج تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۳): عبدِ هو در دو عالَم نگنجد در دلش شادی و غم نگنجد شادی و غم بر او باد یکسان سرخوش است از میِ عشق یزدان گر بوَد دولتش چون سلیمان ور چو یوسف در افتد به زندان صابر و شاکر و شادمان است چون بداند که در امتحان است بر لب و در دلش ذکر یار است هر نفَس یاکریمش هزار است گر دو گیتی دهندش رضا نیست مقصد و مطلبش جز خدا نیست مهربان است بر حالِ مردم کی بوَد طالبِ مالِ مردم می کند روشن از روی احسان راه پیران و راه جوانان ضعف اعصاب جانش نگیرد سکته و غم توانش نگیرد هم وفا دارد آن سخت ایمان هم نمی رنجد از حرف نادان عاشقِ مهر و لطف و سجود است بی نیاز از ریا و نمود است وقتِ مردن بوَد شاد و خندان جان دهد بر حیاتِ پس از آن "داعیا" این بوَد شرط مردی که ز آیینِ حق برنگردی 🌾🌾🌾 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
دائی شاعر اهل بیت (ع)
🍁  تقدیم غزلی که مرحوم شاعر برای تشییع جنازه اموات سروده اند. 🌿   شاعر در انتهای شعر، این عبارت را مرقوم نموده است: " این را برای تشییع جنازه سرودم، ۱۳۹۰/۰۲/۲۲"  (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱): دولتِ عارفانِ کارآگاه بوده و هست، گنجِ بسمِ الله نوح رست از مصیبتِ جانکاه "گفت چون لا اله الا الله" نار گُل گشت بر خلیلُ الله "گفت چون لا اله الا الله" شد برون یوسفِ عزیز از چاه "گفت چون لا اله الا الله" رَست یونس ز بطنِ حوت آنگاه "گفت چون لا اله الا الله" فاتحِ کفر شد کلیمُ الله "گفت چون لا اله الا الله" مرده ها زنده کرد، روحُ الله "گفت چون لا اله الا الله" کرد شقّ القمر رسولُ الله "گفت چون لا اله الا الله" در ز خیبر گشود علی آنگاه "گفت چون لا اله الا الله" فاطمه شد حبیبه ی الله "گفت چون لا اله الا الله" مجتبی شد ز سرِّ حق آگاه "گفت چون لا اله الا الله" شد حسینش شهیدِ دینُ الله "گفت چون لا اله الا الله" بخت باشد به عابدین همراه "گفت چون لا اله الا الله" گَشته باقر حکیم و کارآگاه "گفت چون لا اله الا الله" گشت جعفر امامِ خلقُ الله "گفت چون لا اله الا الله" بوده موسی امینِ دینُ الله "گفت چون لا اله الا الله" شد ظفر طالبِ رضا آنگاه "گفت چون لا اله الا الله" شد تقی مقتدای خلقُ الله "گفت چون لا اله الا الله" شد نقی بابی از علومُ الله "گفت چون لا اله الا الله" شد سعادت به عسکری همراه "گفت چون لا اله الا الله" هست مهدی ذخیره ی الله "گفت چون لا اله الا الله" رفت این شخص، در امانُ الله "گفت چون لا اله الا الله" گشت با رحمتِ خدا همراه "گفت چون لا اله الا الله" در دل "داعی" غم نجوید راه "گفت چون لا اله الا الله" 🌿🌿🌿 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
تقدیم یک مثنوی با موضوع "عصرِ ظهور آقا امام زمان (عج)" (برگرفته از دیوان دست نویس شماره ۱): چو آید مهدیِ فولاد بازو برانَد پادشاهان را ز هر سو ز چشم زورگویان خواب رانَد  ز خونِ خسروان، سیلاب رانَد برآرد بیخِ هر افساد و شاهی کنَد تعمیر، ادیانِ الهی ز قند او و از کندوی یاسین شوَد هر تلخ کامی، کام شیرین چو رفته از میانِ مرد و زن دین همه نان می خورند از کِشتِ خونین بکُن اسلام را پیروز، یارب! شبِ دین را بگردان روز، یارب! که "داعی" مِی خورَد با سرفرازی ز جامِ ساقیِ پیرِ حجازی که هر سو بنگرد صاحب کمالی اویسی، بوذری، قیسی، بلالی همه دُردانه های آفرینش همه دارای گنجِ مهر و دانش همه دانای کار و چاره سازی همه استادِ افلاطون و رازی همه بیدارتر از بختِ پیروز همه رخساره شان چون صبحِ نوروز همه مستِ شرابِ عشق و ایمان همه آیینه هاشان روی سلمان 🌼🌼🌼 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
🍁امروز، مصادف با دومین سالگرد درگذشت شاعر فقید اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، مرحوم حاج سیف الله دایی است. دو سال پیش در چنین روزی، مصادف با ۱۴۰۰/۰۲/۲۱ روح بلند این عاشقِ آل الله، به ملکوت اعلی پر کشید. 🍁 🌼 در این شب جمعه، ایشان را یاد می کنیم و برای شادی روحش، صلوات و حمد و سوره را قرائت می نماییم. 🌼 🌸 اللهم صل علی محمد و آلِ محمد و عجل فرجهم 🌸
تقدیم شعری با موضوع "شهادت آقا امام صادق علیه السلام"  (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۱۰ مرحوم دایی با درج تاریخ ۱۳۹۷/۰۴/۱۷): پدرِ حکمت و فرهنگ و هنر را کشتند ناقلِ نَقلِ بِه از نُقل و شکر را کشتند ریزد از چشمِ زن و مرد، گلابِ گلگون که خسان، منجیِ دانای بشر را کشتند آلِ آدم به سراب است گرفتار عطش چون که دریای پر از آب و گهر را کشتند آل عباس چو مانند معاویه شدند همچو او اهل دل و علم و نظر را کشتند بر جهان خواری خود آل علی را شب و روز و دگر مردمِ پر فیض و اثر را کشتند خوابِ غفلت چو دل و دین مسلمان را برد جعفرِ صادقِ هر راز و خبر را کشتند قوم یغماگر و مکار، شبِ سرد و سیاه مردِ فیاض تر از شمس و قمر را کشتند مانده در راه و به مقصد نرسند آدمیان چون که آن هادیِ دانایِ سفر را کشتند آنکه از دین رسولانِ خدا و مردم دور می کرد دد و دیوِ خطر را کشتند آن که می دید نهان را چون عیان و که چه وقت ... به چه بالین بنهد گردن و سر را کشتند صادقِ عصر جهان، آنکه ز مرآتِ جمال می‌نمود ماهِ رخ رب سحر را کشتند "داعی" از دیده گل افشان و به سر زن که خسان پدر حکمت و فرهنگ و هنر را کشتند 🏴🏴🏴 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
دائی شاعر اهل بیت (ع)
تقدیم یک مثنوی با موضوع "پیشنهاد حکومت از طرف ابومسلم خراسانی به امام صادق (ع) و رد کردنِ آن"  (برگرفته از دیوان دستنویس شماره ۷ مرحوم دایی با درج تاریخ ۱۳۹۵/۰۶/۱۹): مگر کی ز خلّاقِ ارض و سما نبوده است بر انس و جان رهنما؟ که هر روز نادانِ غوغا گری گزیند برای بشر رهبری مگر نیست آگه جهان آفرین که باید فرستد امام امین که همچون ابومسلمی بی امان ببخشد به امت امام زمان بشر گشت بیچاره از کار او اَجل بود آن تیغِ خونبارِ او امامی که آوَرد بیداد کرد شب و روز، چون شمر و شدّاد کرد چرا هر که خونریز و مغرور بود ز مردانگی و ادب دور بود امامی برآورد از کید و کین برای زن و مرد و اهل زمین امامت مگر سیر بود و شوید که آن را یزید از مغیره خرید؟ که بوده ابومسلمِ کم خرد که بر صادق دین امامت برد؟ امامت از او کرده بود اَر قبول به خود، رنج می داد و آلِ رسول به جعفر امام عزیز و شهیر فرستاد پیغام چون شد امیر: 《که گردی به فرمان من گر امام شوی صاحب دولت و احترام》 به جعفر چه کم داد پروردگار که خواهد ز بو مسلم خاکسار؟ به دارنده ی کوثر آن بختِ کور یکی جام بخشید از آبِ شور که جعفر به او گفت: 《ناپخته کار! مدان خویش را مردِ عَنقا شکار به دامِ تو نایَد به غیر از مگس نیازی ندارم به اهلِ هوس》 امامت که گیرد کسی از خَسی ستانَد از او عاقبت ناکسی امامی که از جانب کبریاست چو کوه سر افراز هر دم به جاست ز پروین بداند تا زیر زمین چه هست و چه پیدا شود بعد از این تا روز قیامت چه ناکس چه کس چه فکری بود در سرش هر نفس نخواهند "داعی" از این طُرفه قند سخن بس کن، انبارِ شکّر ببند 🌾🌾🌾 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
🌼 جناب استاد عرفان، از اساتید محترم انجمن ادبی شهرستان شهرضا و از دوستان صدیق مرحوم دائی، شعر زیر را چند روز پیش در دومین سالگرد درگذشت مرحوم دائی، در انجمن شعر شهرضا، به یاد ایشان قرائت و برای این حقیر نیز ارسال نموده اند. البته این شعر، سروده ی استاد معزز، جناب آقای همت می باشد. 🌸 با اجازه از این استاد محترم، شعر مذکور، به شرح زیر، تقدیم حضور می گردد: 🍁 به یاد استاد سیف الله دایی:   بسته شد یک مثنوی از زندگانی، ای دریغ آفتابی از صَفا پنهان شد آخر، پشتِ میغ شانه ی مردی به خاک آمد، همه افتادگی او که مردم دار بود و مهربان در زندگی بود سیف الله دایی یک گُلِ نیکو خصال جاودان شد نیکمردی صاحبِ فضل و کمال 《مهربان باشید باهم》، شد کلامِ آخرش این سفارش در تمام زندگانی، باورش چشمه بود و آفتاب آن شاعرِ نیکو سرشت آفتاب و چشمه را با عشق، در شعرش نوشت آفتابِ او خدا و چشمه اش آلِ علی کرده قلبِ خویش را با این دو باور، مُنجَلی مذهب او عاشقی و باورش بخشندگی بود پابندِ مرامش در تمامِ زندگی گر چه 《داعی》بود، اما ادعایش مهر بود با همین مهر و صفا قلبِ مخاطب می ربود هر کجا هستی، دلش را با درودی شاد کن آفتاب و چشمه را با یادِ دایی یاد کن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * مرداد ماه ۱۴۰۱ * کتاب استاد دایی، "چشمه و آفتاب" نام دارد. 🍁🍁🍁 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
1.17M
🍁 تقدیمِ آواز شعر " جز دمی و بازدم، دنیای فانی بیش نیست" (برگرفته از اثر مرحوم دائی "چشمه و آفتاب" صفحات ۸-۱۹۷)، که در ایام مقارن با دومین سالگرد ارتحال آن فقیدِ سعید، ارائه می گردد. آواز مذکور، توسط فرزند ایشان، جناب آقای محمد علی دائی خوانده شده است. 🌾 متن شعر: جز دمی و بازدم، این عمرِ فانی بیش نیست جز صباحی چند، پیری و جوانی بیش نیست رنج و گنج و شاهد و شمع است، بهر امتحان زندگانی در حقیقت، امتحانی بیش نیست دلبری دل می بَرَد با جلوه از خاتونِ شرق بعدِ چندی خسته زالی ناتوانی بیش نیست قامتِ یوسف رُخی از راستی باشد چو تیر بعدِ چندی قامتِ او را  کمانی بیش نیست چون شتابان می رود، خرّم بهارِ پر ز گل تا نگاهش می کنی بینی خزانی بیش نیست مُنعم و درویش را افزون جهان پرورد و کشت چون که دنیا قاتل و نامهربانی بیش نیست داد هر سوداگری از دست، سودِ خویش و رفت حاصلِ ما هم از این سودا زیانی بیش نیست آدمی از یاد برده دولتِ جان پروری فکر و اندوهش برای آب و نانی بیش نیست نیست آثاری ز گیو و رستم و اسفندیار زان سرافرازانِ گیتی داستانی بیش نیست "داعی" آمد در جهان و رفت و گم شد تربتش یادگارِ او جز این شعری که خوانی بیش نیست 🍃🍃🍃 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 یکی از دوستان فرهیخته مرحوم دائی، شاعر گرامی جناب آقای رضایی، از شاعران گرانقدر شهرستان شهرضا، قطعه فیلمی با موضوع تجلیل از آن مرحوم و اثر شعری وی " چشمه و آفتاب" که در یکی از جلسات انجمن و در زمان حیات و با حضور ایشان قرائت نموده اند را برای حقیر (مدیر کانال) ارسال نموده اند. 🌾 این فیلم انسان را به زمان حیات آن مرحوم و حال و هوای آن ایام می برد. ضمن تشکر و با کسب اجازه از این شاعر گرامی، فیلم موصوف در اینجا تقدیم حضور گردیده است. 🍁 متن شعر قرائت شده: در این محفل عجب باشد صفایی هنرمند عزیز از هر کجایی 《شنو از جان و دل اشعار دایی》 در اشعارش کلامی نغز باشد درود حق به این مرد خدایی 《شنو از جان و دل اشعار دایی》 کتاب چشمه و هم آفتابش اگر خوانی کند مشکل گشایی 《شنو از جان و دل اشعار دایی》 ز قرآن و ائمه جان شعرش کنم این لحظه من بهرش دعایی 《شنو از جان و دل اشعار دایی》 تو یارب عمر با برکت به او ده نیفتد بین ما هرگز جدایی 《شنو از جان و دل اشعار دایی》 به پاس احترامش بهر تجلیل بگفت این شعر در وصفش "رضایی" 《شنو از جان و دل اشعار دایی》 🍁🍁🍁 https://splus.ir/daee.shaereahledel eitaa.com/daeeshaereahledel